***نسیم معرفت***
بسم الله القادر المتعال
انا لله و انا الیه راجعون
سردار حاج قاسم سلیمانی توسط آمریکایی ها در عراق به شهادت رسید . او آسمانی بود و به آسمانیان پیوست . شهادت سردارِ اخلاص و رزم و فداکاری مایه عزت و افتخار برای او و سبب رسوایی عاملان این جنایت خواهد بود . انتقام بسیار کوبنده و سختی در انتظار جنایتکاران آمریکاست . شهادت این سردار شجاع و وفادار و ولایتمدار و مُخلص را به حضرت بقیّة الله الأَعظم امام عصر «عَجَلَ الله تعالی فَرَجَهُ الشَّریف» و رهبر عزیزمان حضرت آیت الله امام خامنه ای و به ملت شریف و با بصیرت ایران و همه دوستداران و حامیان حاج قاسم سلیمانی بویژه به خانواده مُعزّز و محترمش تسلیت می گوییم . سردار سلیمانی مجاهدی خستگی ناپذیر و نافِذُ البَصیرَة و دارای روحیه ای فوق العاده تأثیرگذار و امید آفرین بود . هر چند از دست دادن این سربازِ وفادار ولایت بر همه ما گران و سنگین است اما با شهادت این مجاهد فی سبیل الله روحیه مقاومت در ایران و منطقه و جهان بر ضد آمریکا و اسرائیل و گروه های تکفیری داعشی و مانند آنها صد چندان خواهد شد و هیج خللی در مسیر مقاومت اسلامی و مقابله و مبارزه با مستکبرین و در رأسشان آمریکای فتنه گر و متجاوز و ستمگر بوجود نخواهد آمد . روحش شاد و راهش پُر رهرو باد .
سیداصغرسعادت میرقدیم لاهیجی
سیزدهم دی 1398 .
** آیت الله سید اصغر سعادت میرقدیم لاهیجی
*************************************************
به نام خدا
به نام خدایی که در همه حال نظاره گر اعمال ماست
#پنچ چیز است که عزت آورد :
1- یاد حضرت پرردگار
2-وقار در رفتار
3-صداقت در گفتار
4-همنشینی با اَخیار
5-پرهیز از اعمال ناهنجار
#سیداصغرسعادت میرقدیم لاهیجی
** آیت الله سید اصغر سعادت میرقدیم لاهیجی
****************************************
**پنچ چیزاست که عزت آورد+آیت الله سیداصغرسعادت میرقدیم لاهیجی
***نسیم معرفت***
به نام خدا
در پاسخ به سؤال یکی از فُضَلاء در رابطه با بُرهان صِدّیقین
برهان صِدِیقین که در کُتب بزرگان از فلاسفه و حُکماء و عُرفاء ، یکی از استوار ترین براهین توحیدی و شناخت و معرفت به خداوند متعال معرفی شده است و به شکل های مختلف تقریر شده ، آن است که بر مبنای اصالت وجود ، هر آنچه که در واقع و در خارج اصیل است و عینیّت و تحقق دارد ، وجود می باشد و چون حقیقت وجود ذو مراتب است لذا شدیدترین و قوی ترین و کامل ترین مرتبه وجود همان وجود حقّ سُبحانَه و تَعالی است که هیچ نقص و نقیصه ای از عدم و بطلان و فنا و فناپذیری و تغییر و تَغیُّر و تحوّل و کمبود و فقر و نداری و احتیاج و نیاز و نیازمندی و ... در او راه ندارد . پس در این برهان از راه حقیقت وجود (با برهان لِمّی) نه از راه موجودات و برهان اِنّی ، به وجود حقّ تَبارَکَ و تَعالَی معرفت حاصل می شود و به عبارت دیگر ، واقعیّت و تحقّق هر موجودی به وجود است و چون وجود ، ذی مراتب است لذا مرتبه اَشدّ و اَکملِ آن ، عِلَّةُ العِلَل همه موجودات است و همه موجودات نیازمند اویند و او بریّ و مُبرّی و منزَّه از هر نقص و نقیصه و نیاز می باشد . حکیم نظامی گنجوی می گوید : زیرنشین عَلَمت کاینات - ما به تو قائم چو تو قائم به ذات * آنچه تغیُّر نپذیرد تویی - و آنکه نَمُردست و نمیرد تویی ... . در اَدعِیه مَأثُوره از ائمّه معصومین (عَلَیهِِمُ السَّلامُ) نیز اشاره به این برهان شده است همانند آنچه که در دعای ابو حَمزه ثُمالی که از طولانی ترین دعاهای سحرهای ماه مبارک رمضان است ، آمده است که حضرت سیِّد السّاجدین زین العابدین (عَلَیهِِ السَّلامُ) به پیشگاه الهی عرضه می دارد : بِکَ عَرَفْتُکَ ، وَ أَنْتَ دَلَلْتَنِی عَلَیْکَ ، وَ دَعَوْتَنِی إِلَیْکَ ، وَ لَوْلا أَنْتَ لَمْ أَدْرِ مَا أَنْتَ . خدایا بواسطه تو به تو شناخت و معرفت پیدا نمودم ، و تو مرا بر خودت دلالت و راهنمایی فرمودی و به سوی خود دعوت کردی و اگر هدایت و راهنمایی تو نبود من نمی دانستم که تو که هستی ؟ معرفت و شناخت اهل بیت (عَلَیهِِمُ السَّلامُ) نسبت به خداوند مُتعال از راه معرفتِ «اِنّی و برهان اِنّ» نبوده است بلکه از راه برهانِ لِمّی و از راه حقیقت هستی و از خدا به خدا بوده است نه اینکه آنها از موجودات و مخلوقات و مصنوعات به خدا رسیده باشند . از پدیده ها به پدید آوَرنده رسیدن کار عموم مردم است نه صِدیقین و اوتاد و اولیای محض الهی و انبیای عظام و ایمه (عَلَیهِِمُ السَّلامُ) . و باید دانست که معرفت الهی برای غیر معصومین یا از طریق سیر در اَنفُس است و یا از طریق سیر در آفاق و معرفت از راه سیر در انفس دقیق تر و بالاتر از معرفت آفاقی می باشد و برای حضرات معصومین (عَلَیهِِمُ السَّلامُ) ، معرفت الهی از نوع ( بِکَ عَرَفْتُکَ) می باشد . سیر آفاقی و از آثار به آفریدگار رسیدن از ابتدائی ترین راه معرفت به پروردگار عالم می باشد و از آنجا که انسانها با محسوسات و ملموسات خو گرفته اند و از بدو تولد تا زمان کهولت با اشیاء و پدیده های اطراف خود در ارتباط هستند روی این جهت خداوند در قرآن کریم به سیر آفاقی بیشتر توجه می دهد تا ضمیر خُفته انسانها از این طریق بیدار گردد و به شناخت و معرفت پروردگار نائل گردند . در بحث برهان صدیقین بنابر اصالَةُ الوجودِ صدرایی ، سخن از حقیقت و واقعیت و عینیّت هستی است نه هستی و واقعیتی که ذهن اعتبار می کند و به عبارت دیگر واقعیت دو قسم است : 1- واقعیت به معنای اخص که همان تحقق و عینیّت و حقیقت وجود خارجی است 2- و واقعیت به معنای اعمّ که شامل هر آنچه که در نفس الأمر تقرُّر و ثبوت دارد را نیز شامل شود . ذهنِ خلاق حتی برای عدم و بسیاری از امور اعتباری و انتزاعی محض هم نوعی تَقرُّر و ثبوتِ نفس الامری درست می کند و بحث ما در برهان صِدّیقین در این نوع از واقعیت نیست که هم وجود و هم عدم را شامل می شود بلکه واقعیت به معنای اخص مراد است که همان عینیت و حقیقت وجود می باشد . برخی در رابطه با برهان صِدّیقین به جهت عدم امتیاز بین واقعیّت به معنای اخصّ و اعمّ و به جهت عدم توجه به این مطلبی که عرض کردم ، به مرحوم علامه طباطبایی اشکال کردند که اشکالشان نامقبول و مردود است . بنابراین در مسئله برهان صِدّیقین بنابر اصالة الوجود فرقی بین حقیقت و واقعّیت نیست و اینکه بعضی ها در رابطه با این مسئله اشکال کردند که هر واقعیتی حقیقت نیست بلکه برخی واقعیت ها حقیقت است و برخی واقعیت ها حقیقت ندارد مثل «عدم» که واقعیت نفس الامری دارد ولی حقیقت خارجی ندارد پس واقعیت و حقیقت دو چیز است و با هم مغایرت دارند ، این اشکالشان ناشی از عدم توجه به آن نکته ای است که ذکر شد و در هر بحثی باید به جوانب آن همان بحث توجه شود و از حیطه و حدود آن نباید خارج شد و گرنه خلط مبحث یا مباحث می شود و با عنایت به اینکه در محور برهان صِدّیقین مخصوصا بنابر اصالتِ وجودِ صدرایی توجه ما به حقیقت و عینیّت و تحقق و حقیقت وجود است لذا تفکیک بین حقیقت و واقعیت نامقبول است و طبعا اشکالی هم که در این خصوص شده مردود است .
** آیت الله سیداصغرسعادت میرقدیم لاهیجی
***نسیم معرفت***
به نام خدا
از ماست که بر ماست
برخی از آسیب ها و خسارت ها در کشور ناشی از حوادث طبیعی است که کمی هم طبیعی است هر چند که بشریت و جوامع بشری در طول تاریخ در مَصاف با حوادث طبیعی به راه حل های ثمر بخشی رسیده اند و می رسند و مسؤلان کشور ما هم باید در این باره طرح و فکر و برنامه دقیق داشته باشند ... و برخی از آسیب های مختلف اجتماعی و فرهنگی و سیاسی و اقتصادی و حتی مدیریتی در کشور ما ناشی از کاستی ها و خسارت هایی است که از رژیم فاسد شاهنشاهی پهلوی و مانند آن بجا مانده است که باید در این باره چاره اندیشی شود و اقداماتی انجام گیرد ... و بخشی از مشکلات و گرفتاری ها ناشی از فشارها و تهدیدها و اقدامات خصمانه و کینه توزانه دشمنان اسلام و انقلاب و نظام جمهوری اسلامی است که از قبل و بعد از انقلاب وجود داشته و هنوز هم با فراز و نشیب هایی ادامه دارد . یک سال و اندی و یا دو سال از پیروزی انقلاب اسلامی می گذشت که مستکبرین عالَم از شرق و غرب و در رأس آنها آمریکای جهانخوار و ستمگر در تاریخ 31 شهریور سال 1359 جنگ ویرانگری را توسط رژیم سفّاک و جتایتکار حزب بعث عراق و صدّام ملعون به کشور و ملّت و نظامِ مقدّسِ نوپای ما وارد کردند که هنوز هم آثار تخریبی آن مشاهده می شود ، اگر چه از زاویه دیگر به فرمایش امام خمینی «ره» ما می پذیریم که جنگ یک نعمت بود تا در برابر تهدیدهای دیگر آبدیده تر و محکم تر و استوارتر و مقاوم تر باشیم ... بحمدالله به برکت اسلام و قرآن و اهل بیت (عَلَیهِِمُ السَّلامُ) و هدایت ها و رهنمود های علماء و مراجع عظام و روحانیت و خواصِّ مُتعهد حوزوی و دانشگاهی و درایت و بصیرت ملّت شریف ایران و اقدامات و آمادگی های نهاد های امنیتی و نظامی بخصوص سپاه و بسیج و نیز به برکت هدایت ها و تدبیرهای هوشمندانه و مقتدرانه حضرت امام خمینی و امام خامنه ای تا کنون در برابر همه اقدامات و تهدیدات و فشارهای ظالمانه دشمنان اسلام و انقلاب و معاندین داخلی و خارجی ایستادگی کردیم و نقشه های شوم شان را نقش بر آب کردیم و خواهیم کرد ... دشمنان اسلام و انقلاب و حکومت های استکباری از ولایت فقیه و ولیّ فقیه ضربه خوردند زیرا که هر نقشه شومی که پیاده کردند توسط این رُکنِ رَکینِ نظام از هم پاشید و عقیم ماند و باید بدانیم که : ولایت فقیه ستون و عمود استوارِ خیمه نظام و انقلاب و دژِ نفوذ ناپذیر است . مسؤلان و همه ملت باید قدر این هدیه الهی را بدانند . امام خمینی ولایت فقیه را هدیه الهی می دانست و فرمودند : ولایت فقیه برای مسلمین یک هدیه ای است که خدای تبارک و تعالی داده است . (صحیفه امام؛ ج 10، ص 407 . ) و نیز جهت صیانت از کشور و نظام توصیه فرمودند : پشتیبان ولایت فقیه باشید تا به مملکت شما آسیب نرسد .... و همچنین بخشی از مشکلات و خسارت ها و گرفتاری های کشور و ملّت عزیز ما ناشی از سوء مدیریت و بی عرضگی و سادگی و سطحی نگری برخی از مسؤلین است که مستکبرین را جسور و گستاخ کرده و فشارها و تهدیدات و تحریم ها را افزایش داده است . اگر دست اندرکاران امور اجرایی کشور در سطوح مختلف اعمّ از دولت و مجلس و ... به رهنمود ها و دستورالعمل ها و تذکرات و اخطارهای واقع بینانه ولیّ فقیه زمان و ولیّ امر مسلمین حضرت آیت الله العُظمی امام خامنه ای اهتمام و توجه و عمل می کردند بسیاری از این فشارها و مشکلات معیشتی و ناهنجاری های فرهنگی و سیاسی و ... مُرتفع می شد ولی چه کنیم که : از ماست که بر ماست . و چه زیبا سرود آن شاعر ناموَر : از خویش بنالیم که جانِ سخن اینجاست - از ماست که بر ماست * ما بحث نرانیم در آن نکته که پیداست - از ماست که بر ماست ... امید است که برخی از مسؤلین بیدار شوند و دغدغه های مردم و علماء و روحانیت متعهد و رهبر عزیز ما را درک کنند و بفهمند و بیشتر از این مایه زیان و ضرر نگردند .
آیت الله سید اصغر سعادت میرقدیم لاهیجی
*** سخنی گهربار از مولا امیرالمؤمنین (عَلَیهِِ السَّلامُ) در ترغیب به نیکوکارى و دلسرد نشدن از کار خیر :
قالَ عَلِیُُّ (عَلَیهِِ السَّلامُ) : – لایُزَهِّدَنَّکَ فِى الْمَعْرُوفِ مَنْ لا یَشْکُرُهُ لَکَ ، فَقَدْ یَشْکُرُکَ عَلَیْهِ مَنْ لا یَسْتَمْتِعُ بِشَىْء مِنْهُ وَ قَدْ تُدْرِکُ مِنْ شُکْرِ الشّاکِرِ اَکْثَرَ مِمّا اَضاعَ الْکافِرُ ، «وَاللّهُ یُحِبُّ الْمُحْسِنینَ».
ناسپاسی کسی که سپاس نیکیت را بجا نمی آوَرَد بى رغبت و دلسرد نکند ترا در احسان و نیکى کردن نسبت به دیگران و در انجام هر کاری که معروف و خیر محسوب می شود زیرا کسی (یعنی خداوند) از تو سپاسگزاری و قدر دانی و تشکر می کند و به تو پاداش می دهد که هیچ نفع و بهره ای از آن نیکی نمی برد و تو از سپاسِ سپاسگزار(که خداوند است) درک می کنی و بدست می آوری بیش از آنچه ناسپاس و کفران کننده از بین برده و ضایع و تباه کرده است و خداوند نیکوکاران را دوسـت دارد .وَ اللَّهُ یُحِبُّ الْمُحْسِنینَ .سوره آل عمران آیه 148 ..
اگر کار نیک و خدمتی نسبت به دیگران انجام دادی و آنها در مقابلِ نیکی تو ناسپاسی و ناشُکری کردند و خدمت و یا خدمات و نیکی های تو را نادیده گرفتند و با ناسپاسی ضایع و تباه کردند ، نگران مباش و صبر پیشه کن و از انجام کار خیر و خدمت کردن دلسرد و خسته مشو بلکه خوشحال باش زیرا که خداوند حکیم و مهربان از تو قدرشناسی و تشکر می کند و خیلی بیشتر از آنچه ناسپاس ها ضایع و تباه کردند به تو عنایت می فرماید و بدان پروردگارت که ناظر همه اعمال است هیچگاه اجر نیکوکاران را ضایع نمی سازد :وَ اصْبِرْ فَإِنَّ اللَّهَ لا یُضیعُ أَجْرَ الْمُحْسِنینَ . و شکیبایی کن ، که خداوند پاداش نیکوکاران را ضایع نخواهد کرد . سوره هود آیه 115 . . و نیز در سوره کهف آیه 30 در باره حقشناسی و قدر دانی از کارهای مؤمنین نیکوکار چنین فرموده است : إِنَّ الَّذینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ إِنَّا لا نُضیعُ أَجْرَ مَنْ أَحْسَنَ عَمَلاً . مسلّماً کسانی که ایمان آوردند و کارهای شایسته انجام دادند ، ما پاداش نیکوکاران را ضایع نخواهیم کرد .
[ منابع : نَهجُ البَلاغَه سیّد علی نقی فَیضُ الأِسلام حِکمت 195 و نَهجُ البَلاغَه با ترجمه استاد شیخ حسین انصاریان حِکمت 204 و نَهجُ البَلاغَه صُبحی صالِح ، ص505 . ]
** آیت الله سید اصغر سعادت میرقدیم لاهیجی
***نسیم معرفت***
آیا غار اصحاب کهف به سمت قطب شمال بوده یا سمت قُطبِ جنوب؟!!
*** وَ تَرَى الشَّمْسَ إِذَا طَلَعَت تَّزَاوَرُ عَن کَهْفِهِمْ ذَاتَ الْیَمِینِ وَ إِذَا غَرَبَت تَّقْرِضُهُمْ ذَاتَ الشِّمَالِ وَ هُمْ فِی فَجْوَةٍ مِّنْهُ ذَلِکَ مِنْ آیَاتِ اللَّهِ مَن یَهْدِ اللَّهُ فَهُوَ الْمُهْتَدِ وَ مَن یُضْلِلْ فَلَن تَجِدَ لَهُ وَلِیّاً مُّرْشِداً .
و (اگر در آنجا بودی) خورشید را می دیدی که به هنگام طلوع ، به سمت راست غارشان مُتمایل می گردد، و به هنگام غروب ، به سمت چپ، و آنها در محل وسیعی (در عُمق و وسط) از آن (غار) قرار داشتند، این از آیات خداست . هر کس را خدا هدایت کند ، هدایت یافته واقعی اوست، و هر کس را گمراه نماید، هرگز وَلیّ و راهنمایی برای او نخواهی یافت! . (سوره کهف .آیه 17) .
وَ تَحْسَبُهُمْ أَیْقَاظاً وَ هُمْ رُقُودٌ وَ نُقَلِّبُهُمْ ذَاتَ الْیَمِینِ وَ ذَاتَ الشِّمَالِ وَ کَلْبُهُم بَاسِطٌ ذِرَاعَیْهِ بِالْوَصِیدِ لَوِ اطَّلَعْتَ عَلَیْهِمْ لَوَلَّیْتَ مِنْهُمْ فِرَاراً وَ لَمُلِئْتَ مِنْهُمْ رُعْباً .
و (اگر به آنها نگاه می کردی) می پنداشتی بیدارند، در حالی که در خواب فرو رفته بودند !! و ما آنها را به سمت راست و چپ می گرداندیم (تا بدنشان سالم بماند). و سگِ آنها دستهای خود را بر دهانه غار گشوده بود (و نگهبانی می کرد). اگر نگاهشان می کردی از آنان می گریختی، و سر تا پای تو از ترس و وحشت پُر می شد! (سوره کهف آیه 18) .
قَولُهُ تَعالَى: «وَ تَرَى الشَّمْسَ إِذَا طَلَعَت تَّزَاوَرُ عَن کَهْفِهِمْ ذَاتَ الْیَمِینِ وَ إِذَا غَرَبَت تَّقْرِضُهُمْ ذَاتَ الشِّمَالِ» إِلَى آخِرِ الآیَتَینِ(آیه 17 و 18 سوره کهف) . اَلتَّزاوُرُ هُوَ التَّمایُلُ مَأخُوذُُ مِنَ الزَّوْر بِمَعنَى المَیلِ ، وَ القَرْضُ : اَلقَطعُ ، وَ الفَجْوَةٍ : اَلمُتَّسَعُ مِنَ الأَرضِ وَ ساحَةُ الدّارِ وَ المُرادُ بِذاتِ الیَمینِ وَ ذاتِ الشِّمالِ : اَلجِهَةُ الَّتِی تَلِی الیَمینَ أَوِ الشِّمالَ أَوِ الجِهَةُ ذاتَ اِسمِ الیَمینِ أَوِ الشِّمالِ وَ هُما جِهَتَا الیَمینِ وَ الشِّمالِ . وَ هاتانِ الآیَتانِ تُمَثِّلانِ الکَهفَ وَ مُستَقَرَّهُم مِنهُ وَ مَنظَرَهُم وَ ما یَتَقَلَّبُ عَلَیهِم مِنَ الحالِ أَیّامَ لَبثِهِم فیهِ وَ هُم رُقُودُُ وَ الخِطابُ لِلنَّبِیِّ (صَلَّی اللهُ عَلَیهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّمَ) بِما أَنَّهُ سامِعُُ لا بِما أَنَّهُ هُوَ وَ هذا شائِعُُ فِی الکَلامِ وَ الخِطابُ عَلى هذَا النَّمَطِ یَعُمُّ کُلَّ سامِعِِ مِن غَیرِ أَن یَختَصَّ بِمُخاطَبِِ خاصِِّ . فَقَولُهُ : «وَ تَرَى الشَّمْسَ إِذَا طَلَعَت تَّزَاوَرُ عَن کَهْفِهِمْ ذَاتَ الْیَمِینِ وَ إِذَا غَرَبَت تَّقْرِضُهُمْ ذَاتَ الشِّمَالِ وَ هُمْ فِی فَجْوَةٍ مِّنْهُ» یَصِفُ مَوقِعَ الکَهفِ وَ مَوقِعَهُم فیهِ وَ هُم نائِمُونَ وَ أَمّا إِنامَتُهُم فیهِ بَعدَ الأُوِیِّ إِلَیهِ وَ مُدَّةِ لَبثِهِم فیهِ فَقَدِ اکتَفَی فِی ذلِکَ بِما أُشیرَ إِلَیهِ فِی الآیاتِ السّابِقَةِ مِن إِنامَتِهِم وَ لَبثِهِم وَ ما سَیَأتِی مِن قَولِهِ : (وَ لَبِثُوا فِی کَهْفِهِمْ . سوره کهف آیه 25.) «إَلَخ» ، إِیثاراََ لِلإِیجازِ .
[تفسیراَلمیزان ج 13 ص272]
کلمه «تَزاوُر» به معناى مَیل و تمایُل است که از ماده «زَوْر» به معناى مَیل گرفته شده است . و کلمه «قَرْض» به معناى قطع و بریدن است . و کلمه «فَجْوَة» به معناى زمین پهناور و وسیع و فضاى خانه است و مراد از «ذاتَ الْیَمِینِ وَ ذاتَ الشِّمالِ» : 1- یا آن جهتی است که در سَمت راست یا چپِ انسان و به عبارت دیگر در طَرَفِ دستِ راست و طَرَفِ دستِ چپ قرار دارد 2- و یا آن جهت و جانبی است که دارای نامِ یَمین (راست) و شِمال (چپ) می باشد و به عبارت دیگر یا جانب و ناحیه و سَمت و طَرَفى است که به خود آن طرف ، راست و چپ گفته مى شود و به هر حال «یَمین» و «شِمال» به معنای سَمتِ راست و چپ که معروف گفته می شود .
این دو آیه شریفه ، غارِ اصحاب کَهف و محلِّ استقرارشان در آن و اوضاع و منطقه جغرافیایى آن و منظره و حالاتی که در ایّام اقامتشان در آنجا بر آنها گذشت را تَمثیل و تصویر و تَجَسُّم می نماید و مى فهماند که اصحاب کهف در غار در آن روزگارى که آنجا بودند چه حال و وضع و ویژگی داشتند و وقتى به خواب رفتند چگونه بودند.
خطاب در آیه(17 از سوره کهف) به نبیّ مُکرَّم اسلام (صَلَّی اللهُ عَلَیهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّمَ) به عنوان اینکه آن جناب سامِع و شنونده خطاب است می باشد نه اینکه آن حضرت مخصوص به آن خطاب باشد بلکه روى سخن در این آیه شریفه با همه مردم است و این شیوه و روش سخن گفتن در کلام و خطابِ عُرفی شیوع و رواج دارد و در عُرف مردم مُتعارَف است که مثلاََ با کلام و سخنی یک نفر را مُخاطب قرار داده ولى همه افراد را اراده مى کنند بدون اینکه آن کلام به مُخاطب خاصّی اختصاص داشته باشد .
پس آیه شریفه «وَ تَرَى الشَّمْسَ إِذَا طَلَعَت تَّزَاوَرُ عَن کَهْفِهِمْ ذَاتَ الْیَمِینِ وَ إِذَا غَرَبَت تَّقْرِضُهُمْ ذَاتَ الشِّمَالِ وَ هُمْ فِی فَجْوَةٍ مِّنْهُ» موقعیّت و محلّ غار و نیز موقعیّت اصحاب کهف را که در آنجا به خواب رفتند وصف و توصیف و بیان مى کند و مى فهماند که خودِ غارِ کهف چه وضعی داشته و همچنین اصحاب کهف بعد از به خواب رفتن در چه وضع و حالتی بودند و اما اینکه بعد از رجوع به آن غار چطور به خواب رفتند و چقدر خوابشان طول کشید بیان نکرده است و نیز این آیه شریفه در این رابطه (که خوابشان چگونه بود و چقدر به درازا کشید) از باب ایجاز و اختصارِ در سخن به همان اشاراتى که در آیات قبل بوده و نیز به اشاراتى که به زودى در ذَیل جمله (وَ لَبِثُوا فِی کَهْفِهِمْ . سوره کهف آیه 25.) خواهد آمد اکتفاء نموده است . و به عبارت دیگر اگر آیه 17 سوره کهف به این خصوصیات نپرداخته به منظور ایثار و انتخاب و گزینشِ طریقِ اِیجاز و اختصار گویی بوده است.
*** اَلزَّور به فتح زاء : دیدن کردن- میل- قصد - جَناغ سینه - استخوانِ جَناغ سینه - جَناغ یا مَفصَل استخوان های سینه- اراده مُحکم - عقل- خِرَد- شَبَح و سیاهی که از دور پیدا است - دیدار کننده یا دیدار کنندگان- بزرگوار - آقا - رهبر - مِهتَر- پیشوا-کج کردن - کج شدن - خَم شدنِ جَناغ سینه ، زیارت کننده - خیال و شَبَح که در شب دیده شود ، بالاى میان سینه یا مُلتَقاى اطرافِ استخوانهاى سینه - « فَرَسٌ عَرِیضُ الزَّوْر »: اسبِ فراخ سینه - نیروى تصمیم و اراده . این واژه در مفرد و مُثَنّى و جمع یکسان بکار مى رود ؛ « رجُلٌ زَوْرٌ »: مرد زائر و زیارت کننده ، « رِجالٌ زَوْرٌ : مردان زائر » و « نِساءٌ زَوْرٌ : زنان زائر»
..... ..... ادامه مطلب ..... پایگاه اندیشوران حوزه یا سایت حکیم زین العابدین عسکری گیلانی
** آیت الله سید اصغر سعادت میرقدیم لاهیجی
************************************
*تفسیر سوره کهف بر اساسِ« متنِ عربی کتابِ اَلمیزان جلد 13.علامه طباطبایی+با ترجمه و شرح مختصر از استاد سیداصغرسعادت میرقدیم لاهیجی+پایگاه اندیشوران حوزه+قسمت اول
***نسیم معرفت***
به نام خدا
* آیا استثاء در آیه«... وَ مَا یَعْبُدُونَ إِلَّا اللَّهَ... » متّصل است یا منفصل؟! چرا؟!!
وَ الاستِثناءُ فِی قَولِهِ : («... وَ مَا یَعْبُدُونَ إِلَّا اللَّهَ... . آیه 16 از سوره کهف») اِستِثناءُُ مُنقَطِعُُ فَإِنَّ الوَثَنِیّینَ لَم یَکُونُوا یَعبُدُونَ اللهَ مَعَ سائِرِ آلِهَتِهِم حَتّى یُفیدَ الأِستِثناءُ إِخراجَ بَعضِ ما دَخَلَ أَوَّلاََ فِی المُستَثنَى مِنهُ فَیَکُونُ مُتَّصِلاََ . فَقَولُ بَعضِهِم : إِنَّهُم کانُوا یَعبُدُونَ اللهَ وَ یَعبُدُونَ الأَصنامَ کَسائِرِ المُشرِکینَ وَ کَذا قَولُ بَعضِِ آخَرَ : یَجُوزُ أَنَّهُ کانَ فِیهِم مَن یَعبُدُ اللهَ مَعَ عِبادَةِ الأَصنامِ فَیَکُونُ الأِستِثناءُ مُتَّصِلاََ ، فِی غَیرِ مَحَلِّهِ ، إِذ لَم یُعهَد مِنَ الوَثَنِیّینَ عِبادَةُ الله ِ سُبحانَهُ مَعَ عِبادَةِ الأَصنامِ ، وَ فَلسَفَتُهُم لاتُجیزُ ذلِکَ ، وَ قَد أَشَرنا إِلَى حُجَّتِهِم فِی ذلِکَ آنِفا.ََ
. [تفسیر اَلمیزان-متن عربی-جلد13 ص272.] .
وَ إِذِ اعْتَزَلْتُمُوهُمْ وَ مَا یَعْبُدُونَ إِلَّا اللَّهَ فَأْوُوا إِلَى الْکَهْفِ یَنشُرْ لَکُمْ رَبُّکُم مِّن رَّحمَتَهِ و یُهَیِّئْ لَکُم مِّنْ أَمْرِکُم مِّرْفَقاً
( آنها یعنی اصحاب کهف بعد از قیام عَلَنی خود بر ضد شرک و بت پرستی با توجه به شرایط تهدید آمیز و خطرناک محیط خود به یکدیگر گفتند :) و هنگامی که از آنان و آنچه جز خدا می پرستند کناره گیری کردید، به غار پناه ببرید ، که پروردگارتان سایه رحمتش را بر شما می گستراند، و در این امر ، آرامشی برای شما فراهم می سازد! .)
(سوره کهف آیه 16)
استثناء در این آیه شریفه : «وَ مَا یَعْبُدُونَ إِلَّا اللَّهَ» ، استثناء مُنقطع است نه مُتّصل . زیرا وَثَنى ها و بُت پرست ها ، خداوندمُتعال را با سایر خدایان خود نمى پرستیدند تا چنین استثنایی افاده کند خارج کردن برخی از افرادی را که از ابتداء داخل در مُستثنی مِنه بوده و بعد با استثناء خارج شده باشد و در نتیجه استثناء در این آیه استثناء مُتصل باشد و به عبارت دیگر وَثَنى ها و بُت پرست ها ، خداوند متعال را با سایر خدایان خود نمى پرستیدند و خداوند داخل در معبودان و از مصادیق عبادت شده های آنان نبوده است تا در نتیجه استثناء مُتصل محسوب شود و به عبارت سوم هیچ وقت سابقه نداشته و معهود نبوده که وَثَنى ها و بُت پرستان خداى سبحان را با بُت هاى خود پرستیده و عبادت کرده باشند تا در نتیجه استثناء در این آیه شریفه استثناء مُتصل حساب شود.
[توضیحی در باب استثناء : در ارتباط با مسئله استثناء چهار چیز لازم است : 1- مُستثنی مِنه 2- اَدات و ابزار استثناء مانند اِلّا و غَیر و حاشا و... 3- مُستَثی 4- حُکمی که در جمله استثائیّه وجود دارد . در قالب مثال این چهار چیز را روشن می سازیم . مانند : جائَنِی القَومُ اِلّا زَیداََ . در این مثال کلمه «اَلقَومُ» که درجمله قبل از «اِلّا» آمده است ، مُستَثنی مِنه می باشد و مُستثَنی مِنه باید یک امر کلی باشد تا بتوان از آن چیزی و مصداقی را «حُکما» و از نظر حُکم خارج و استثناء نمود . پس مُستَثنی مِنه نمی تواند یک چیز جزیی باشد . حرف «اِلّا» هم از اَدات و ابزار استثناء می باشد و کلمه «زَیدُُ» نیز مُستَثنی است و فعل «جائَنی» دالّ بر حُکم «آمدن» است . در این مثال شخص زید را از حُکمِ «آمدن قَوم» جدا و استثناء کردیم یعنی همه قوم پیش من آمدند بجز زید . استثناء در یک تقسیم بر دو قسم است : اول : استثناء مُتصل : استثناء مُتصل آن است که مُستَثنی از جنس مُستَثنی مِنه و از مصادیق آن باشد و از اول هم داخل در مُستَثنی مِنه بوده باشد و سپس توسط اَدات و ابزار استثناء از حکمِ مُستَثنی مِنه خارج شود . مانند مثالی که ذکر شد : جائَنِی القَومُ اِلّا زَیداََ. زید از اول داخل در مُستَثنی منه یعنی «اَلقَومُ» بوده و بعد از نظرِ حکم یعنی «آمدن» از آن خارج شده است و ترجمه مثال چنین است که : همه قوم پیش من آمدند مگر زید . یعنی زید نیامد . در اینجا دو حکم وجود دارد . یک حکم (آمدنِ قَوم) که مربوط به قبل از اَدات استثناء«اِلّا» است و حکم دیگر (نیامدن زید) که بعد از اَدات استثناء می باشد . دوم : استثناء مُنقَطِع : و اما استثناء مُنقَطِع از اسمش پیداست که در این نوع استثناء ، مُستَثنی از جنس مُستَثنی مِنه و داخل در آن و از مصادیق آن نیست بلکه مُنقطع و بیگانه از آن است و از اول هم داخل در آن نبوده است . مثل :جائَنِی القَومُ اِلّا حِماراََ . معنایش این است که همه قوم پیش من آمدند بجز الاغ . در این مثال مُستَثنی که حِمار و الاغ باشد از اول داخل در مُستَثنی مِنه یعنی «اَلقَومُ» و از جنس قوم نبوده است . باید توجه داشت که «مُستثنی» در استثناءِ مُنقطع اعمّ از اینکه جمله استثنائیّه ، مُثبت یا منفی باشد همیشه منصوب خواهد بود . در آیه شریفه : «وَ مَا یَعْبُدُونَ إِلَّا اللَّهَ» استثناء در آن از نوع استثناء مُنقطِع است نه متّصل .]
پس اینکه بعضى از مُفسِّرین (همانند جارُالله زَمَخشری درتفسیر کَشّاف، ج 2، ص 707.) گفته اند که مردمانِ هم عصر با اصحابِ کهف همانند سایر مُشرکین هم خدا و هم بُت ها و آلِهه و خدایانِ خود را عبادت می کردند و می پرستیدند و همچنین اینکه بعضى دیگر (همانند مرحوم طَبَرَسی در تفسیر «مَجمَعُ البیان» ج 6 ص 454.) گفته اند ممکن است که در میان آن مردم ، بعضى ها هم خدا و هم بُت ها و آلِهه و خدایانِ خود را عبادت می کردند و می پرستیدند و بدین جهت استثناء در آیه شریفه مُتصل است نه منقطع ، سخنى نابجا و بدون دلیل است، زیرا هیچ وقت سابقه نداشته و معهود نبوده است که وَثَنى ها و بُت پرستان خداى سُبحان را با بُت هاى خود پرستیده و عبادت کرده باشند و به عبارت دیگر هیچ وقت خداوندمتعال را جزو معبودهای خود محسوب نکردند . و پایه ها و مَبانی فلسفی و فکری و عقیدتی بُت پرستی و وَثَنِیّت چنین اجازه اى را نمى دهد که در کنار عبادت و پرستشِ بُت ها و اَصنام ، خداوند هم مورد پرستش و عبادت قرار گیرد و به عبارت دیگر بُت و صَنَم پرستی و غیر خدا پرستی در واقع نفی یکتاپرستی است و با توجه به مبانی فلسفی وَثَنِیَّت ، جمع بین این دو ممکن نیست !!! ، و ما آنِفاََ و به تازگی و همین چند صفحه پیش [اَلمیزان ج13ص269] به فلسفه و حجّت و دلیل آنها و نیز ردّ دلیلشان اشاره کردیم . قبلا گفته شد که فلسفه وَثَنَیَّت برای هر نوع از انواع مخلوقات ، اِله و خالق و ربّ و پروردگاری قائل است . اِله و پروردگاری برای آسمانها و اِله و پروردگاری برای زمین و اِله و پروردگاری برای انسانها و همچنین برای هر قسم از موجودات نیز ربّ و پروردگار جداگانه قائلند. [ وَ الوَثَنِیَّةُ تُثبِتُ لِکُلِّ نَوعِِ مِن أَنواعِ الخَلیقَةِ (الخَلقِیَّةِ) إِلهاََ وَ رَبّاََ کَرَبِّ السَّماءِ وَ رَبِّ الأَرضِ وَ رَبِّ الإِنسانِ . اَلمیزان -جلد 13 ص269] . آنها دلیل و بُرهان واضح و روشنی بر آنچه ادّعاء میکنند ندارند . و این دلیلی که بت پرستان آورده اند : که خدای سُبحان بزرگتر از آن است که در احاطه ادراک خلق و مخلوقات قرار بگیرد [ و به اصطلاح : ما لِلتُّرابِ وَ رَبِّ الأَربابِ؟ . خاک و خاک نشین را با آفریننده افلاک چه کار؟] ، پس امکان ندارد که بدون واسطه و مستقیماََ از طریق عبادت به سوی او توجه نمود و نیز بدون واسطه ممکن نیست که با عبودیّت و بندگی ، به سوی او تقرّب جُست لذا برای ما بندگان چاره ای باقی نمی ماند جز اینکه پرستش کنیم برخی از موجودات شریف و محترم و مقدّسی که از بندگان مقرَّب الهی هستند تا آن موجودات شریفه ما را به خدا نزدیک کنند و به منزلتى نزد او برسانند ، مردود است و دلیلی است که به ضرر خود آنها می باشد ، زیرا اوّلاََ احاطه نیافتن ادراک بشر به خداوند متعال اشکالی است که میان همه ما افراد بشر و بین مقرّبین از بندگان الهی که عبادتش می کنند مشترک است . بعلاوه همه ما یکتاپرستان و مُوحِّدین و نیز مُقربین بارگاه الهی(موجودات شریفه) هر کس به قدر توان و طاقتِ وجودی و ادراکیش او را تنها به اسماء و صفات و آثارش میشناسند و هیچ کسی احاطه و ادراک و علم و شناخت و معرفتِ استدلالی و حتی معرفت قلبی به ذات مقدّسه ربوبیه و اَحَدیّتِ ذاتیّه و مقامِ «غَیبُ الغُیوبی» ندارد . عطّار نیشابوری در این باره می گوید : خداوندی که ذاتش بی زوال است - خِرَد در وصف ذاتش گنگ و لال است و حافظ شیرازی نیز دراین باره چه زیبا سروده است : عَنقا شکار کس نشود دام بازچین * کانجا همیشه باد به دست است دام را. و باز حافظ با یک ظرافتی می فرماید : کس ندانست که منزلگه معشوق کجاست * آنقدر هست که بانگ جَرَسی میآید . پس هر کس به قدر توان و طاقتش او را از راه اسماء و صفات و آثارش می شناسد و هر کس به اندازه معرفتش باید او را بپرستد .(کُلُُّ عَلَى قَدرِ طاقَتِهِ فَلَهُ أَن یَتَوَجَّهَ إِلَیهِ بِالعِبادَةِ عَلَى قَدرِ مَعرِفَتِهِ ) . علاوه بر اینکه تمامی صفاتی که معبود را مستحقّ عبادت میکند از قبیل خلقت کردن ، رزق و روزی دادن و مالکیّت و فرمانروایی و تدبیر عالَم و امثال آن همه منحصرا و حقیقتاََ از صفات خداوند مُتعال است ، و غیر خدا چیزی از آن صفات را به نحو حقیقی و مستقلّ دارا نیست ، پس فقط خداوند شایسته پرستش و عبادت و بندگی است و همه باید تنها او را بپرستند و غیر خدا سزاوار عبادت و پرستش نیست .
** آیت الله سید اصغر سعادت میرقدیم لاهیجی
**********************************************************
*آیااستثاءدرآیه«وَ مَا یَعْبُدُونَ إِلَّا اللَّهَ»متّصل است یامنفصل؟!چرا؟!+یادداشت های استاد سیداصغرسعادت میرقدیم لاهیجی
*تفسیر سوره کهف بر اساسِ« متنِ عربی کتابِ اَلمیزان جلد 13.علامه طباطبایی+با ترجمه و شرح مختصر از استاد سیداصغرسعادت میرقدیم لاهیجی+پایگاه اندیشوران حوزه+قسمت اول
***نسیم معرفت***
به نام خدا
*آثاروبرکات راهپیمایی عظیم اربعین حسینی+آیت الله سیداصغرسعادت میرقدیم لاهیجی
ایام اربعین حسینی یادآور خاطره جانسوز کربلا و شهادت سرور و سالار شهیدان حضرت اباعبدالله الحسین (عَلَیهِِ السَّلامُ) و یاران و اصحاب و خاندانِ حسین بن علی (عَلَیهِِمُ السَّلامُ) و یادآور دوران اسیری اهل بیت و خاندان امام حسین (عَلَیهِِ السَّلامُ) مخصوصا اسیری حضرت سیّدالساجدین زین العابدین (عَلَیهِِ السَّلامُ) و پیام رسان کربلاء «اُختُ الحسین» حضرت زینب (سَلامُ اللهِ عَلَیها ) دختر حضرت فاطمه (سَلامُ اللهِ عَلَیها ) و علی (عَلَیهِِ السَّلامُ) است . راهپیمایی عظیم اربعین حسینی که بحمدالله هر سال باشکوه تر از سال های قبل با حضور میلیون ها نفر از دلدادگان و عاشقان و محبان حسینی برگزار می شود یکی از شعائر بسیار بزرگ اسلامی و معنوی و حماسی است که آثار و برکات زیادی برای اسلام و مسلمین به ارمغان آورده و می آورد که برخی از آن ها عبارتند از :
1- وحدت و اتحاد و همدلی
2- اظهار عشق و ارادت به اهل بیت پیغمبر (عَلَیهِِمُ السَّلامُ)
3-عزت و اعتلاء و اقتدار و عظمت مسلمین بخصوص که جمعیت راهپیمایی عظیم اربعین حسینی به حسب گزارش ها از 30 میلیون زایر هم بیشتر است .
4- ایثار و انفاق که به اوج خود می رسد
5-نیکی و احسان و محبت و کمک به دیگران
6-اطعام و پذیرایی گسترده و غیر قابل وصف از زُوّار حسینی
7-انتقال و نشر فرهنگ حسینی و نهضت کربلا
8-احیاء ارزش های دینی و انسانی
9- برخوردارشدن از روح جهاد و مقاومت و شهادت
10-ارتقاء روحی و فکری و نشاط معنوی
11-دشمن شناسی و بصیرت
12-سازش ناپذیری در برابر دشمنان قسم خورده اسلام و اهل بیت (عَلَیهِِمُ السَّلامُ)
13-آشنایی جهانیان و مردم عالَم با حرکت و قیام حضرت اباعبدالله الحسین (عَلَیهِِ السَّلامُ)
14-افشاگری نسبت به جنایات مستکبرین و یزیدیانِ زمان(آمریکای جنایتکار-اسرائیل غاصب-آل سعود خون آشام- داعش و تکفیری های بی رحم و منحرف ... )
15-زیارت خالصانه حرم حضرت اباعبدالله الحسین (عَلَیهِِ السَّلامُ) و سائر اماکن مقدسه
16-راهپیمایی اربعین حسینی تجلّی عظمت نهضت حضرت سیدالشهدا (عَلَیهِِ السَّلامُ) است که سیل خروشانی را بر ضد ظلم و ستم و جنایت و بی عدالتی و ... بوجود می آورد .
17-راهپیمایی اربعین حسینی بیانگر اعلام آمادگی همه جانبه جهت خدمت به دین و احیاء ارزش های دینی و الهی و فداکاری با جان و مال و بیان و قلم و هنر برای ارزش هایی است که حسین بن علی (عَلَیهِِما السَّلامُ) و یاران و اصحاب باوفایش برای آن ها به شهادت رسیدند .
18- راهپیمایی اربعین حسینی بیانگر آن است که مسمانان جهان باید به هویت اصیل اسلامی و دینی خود بازگردند
سیداصغرسعادت میرقدیم لاهیجی
** آیت الله سید اصغر سعادت میرقدیم لاهیجی
***نسیم معرفت***
بسم الله الرحمن الرحیم
... هدف اصلی از انقلاب اسلامی، ریشه کن کردن موانع اصلی بر سر راه دین و قرآن و تعالیم مترقی مکتب اهل بیت علیهم السلام بوده است. رژیم های طاغوتی و طغیانگر و مُفسد در طول تاریخ بشریت مانع رشد و هدایت و سعادت و کمال جوامع بشری بوده و از طریق مثلث شوم زور و زر و تزویر بر مردم حکمرانی می کردند نتیجه حاکمیت و تسلط جائرانه و شیطانی و نابحق آنها، ضلالت و گمراهی و ظلم و ستم و جهل و نادانی و قتل و غارت و فساد و فحشا و جنایت و سَفّاکی و خونریزی و بی عدالتی و تبعیض و عقب ماندگی و انحطاط و ذلت و خواری و شرک و خرافه پرستی... در بین مردم بوده است. انبیاء الهی و پیشوایان هدایتگر با سلاح ایمان و علم و توکل در برابر طاغوت ها و ستمگران ایستادگی کردند و برای هدایت انسان ها و نجات آنها از زنجیر ظلم و اسارت و حقارت و جهل و نادانی و نفیِ شرک و فساد و طغیانگری و ترویج توحید و عدالت و پاکی و طهارت و... متحمّل رنج ها و سختی های فراوان و طاقت فرسا شدند و قرآن کریم بخشی از تلاش ها و مجاهدت ها و مبارزات انبیاء الهی همانند حضرت نوح و ابراهیم و موسی و عیسی علیهم السلام و نیز پیامبر اسلام ص را در سوره های مختلف بیان کرده است. جضرت امام خمینی( رحمة الله علیه) با تاسی از مکتب انبیاء و اهل بیت علیهم السلام و بهره مندی از تعالیم نورانی قرآن کریم و اقتدا به سیره سرور و سالار شهیدان حضرت ابا عبدالله الحسین علیه السلام، قیام و نهضت بزرگ اسلامی خود را در سال 1342رقم زد که ثمره شیرین آن یعنی نظام جمهوری اسلامی، در سال 1357محقق شد.انقلاب اسلامی ایران حسینیّ الحدوث و حسینیِ البقاء می باشد چنانکه اسلام عزیزمحمدیّ الحدوث و حسینیّ البقاء است. امام با تز و تئوری مترقی ولایت فقیه که پشتوانه عقلی و نقلی و عرفی دارد، تحولی عظیم در همه ابعاد فکری و فرهنگی و سیاسی و اقتصادی به وجود آورد. حکومتی بر اساس ولایت مطلقه فقیه به جهانیان ارائه کرد که برای همگان تازگی داشت. حضرت امام نظریه ولایت فقیه و حکومت اسلامی را در سال 1348هجری شمسی در نجف اشرف مطرح نمود. امام حکومتی را به وجود آورد که در آن کسی حق زور و تحقیر و ظلم و اِحجاف به دیگران را نداشته باشد. حکومتی را بنا نهاد که در آن دولت و ملت در کنار هم در جهت اعتلاء اسلام و دین و قرآن و ترقی و پیشرفت و عزت و سرافرازی و استقلال و رفع محرومیت و حُریت و آزادی و تلاش نماید. متاسفانه در طول تاریخ ِحکومت های سلاطین و حاکمان جور، رابطه حکومت ها با مردم یک رابطه «غالب و مغلوب» و «سلطان و رعیت» بود که حضرت امام (رحمة الله علیه) این بدعت و رسم باطل و طاغوتی را در هم کوبید و فرمود: «من خدمتگذار مردم هستم» (صحیفه نور، ج7، ص129) و نیز فرمود: «هر چه صاحب منصب ، ارشد باشد باید بیشتر خدمتگزار باشد» ...توقعات به حق ملت ایران و جهان از روحانیت و حوزه های علمیه به ویژه حوزه علمیه قم در عرصه های مختلف و لزوم حضور فعال علما و روحانیت متعهد در مراکز مختلف فرهنگی و علمی و دانشگاهی و هنری و نهاد های تاثیر گذارِ در کشور و جامعه مانند مجلس شورای اسلامی و خبرگان رهبری و دستگاه قضایی و... انکار ناپذیر است و در زمان و عصر ما وظبقه و یا وظایف روحانیت و علما از همه زمان ها بیشتر و سنگین تر است. یکی از رسالت های علما اعلام و روحانیت متعهد، توجه به مسئله تبیین و روشنگری در عرصه های مختلف است. تبیین انقلاب اسلامی، تبیین خطوط اصلی انقلاب و نهضت امام خمینی (رحمة الله علیه)، تبیین اصول و اهداف بنیانگذار جمهوری اسلامی و تبیین ارزش های شهدا، تبیین مکتب اهل بیت علیهم السلام و اسلام راستین و تبیین اهداف و نقشه های شوم دشمنان اسلام. اگر انحرافاتی در جامعه و در حکومت اسلامی و نهادهای آن به وجود آید، وظیفه علما و روحانیت است که با منطق و استدلال و دلسوزی روشنگری نمایند. اگر انحرافاتی در بین مردم به وجود آید، مردم را از لغزش های فکری و عقیدتی دور نمایند و معارف و عقائد حقه را به جامعه تزریق کنند. دشمنان اسلام از طریق اشاعه انحرافات و مانند آن ملت ها را دچار عقب ماندگی کردند. اگر ملت ها بیدار شوند و علما و بزرگان آنها در صحنه باشند هیچگاه دشمنان موفق نخواهند شد. حیات و رشد جامعه و مردم به تعالیم و معارف قران و اهل بیت علیهم السلام است و روحانیت و حوزه های علمیه می توانند از این طریق جامعه را به حیات و رشد کامل و عزت و سعادت برسانند و حفظ نظام اسلامی به حفظ مردم و ملت است و حفظ ملت هم به حفظ فرهنگ و تعالیم قرآن و اهل بیت و ارزش های انقلابی و دینی است.
** آیت الله سید اصغر سعادت میرقدیم لاهیجی
http://neshasteasatid.com/comment/reply/1911
********************************************************
**وظایف روحانیت نسبت به آینده انقلاب اسلامی - نشست دوره ای اساتید+کلیک
**وظایف روحانیت نسبت به آینده انقلاب اسلامی - نشست دوره ای اساتید+کلیک
**وظایف روحانیت نسبت به آینده انقلاب اسلامی - نشست دوره ای اساتید+کلیک
** هدف اصلی ازانقلاب اسلامی+آیت الله سیداصغرسعادت میرقدیم لاهیجی+نسیم معرفت
***نسیم معرفت***
به نام خدا
سوال : با توجه به چند روایتی که وارد شده مبنی بر اینکه دروغ گفتن به همسر و خانم از سوی مرد جایز است!! ، آیا مرد و شوهر می تواند به همسرش دروغ بگوید؟!!!
جواب : دروغ حرام است مگر اینکه راست گفتن موجب مفسده مُهمّه باشد که گفته اند دروغ مصلحت آمیز به از راست فتنه انگیز. پس هرگاه راست گفتن موجب فساد و فتنه باشد اولویت با توریه است و اگر توریه ممکن نباشد دروغ گفتن جایز است. از جمله موارد جواز دروغ گفتن اصلاح بین مردم با شرایطش می باشد و نیز در جایی که خوف قتل و خطر جانی بر شخصی در بین باشد... و اما روایاتی که در باب دروغ گفتن به همسر وارد شده از نظر سند و دلالت اشکالاتی دارند و مورد قبول نمی باشند و بر فرض قبول باید گفت که منظور این است که در برابر خواسته های همسر و خانم رُک و صریح جواب داده نشود بلکه با زبان ملاطفت و محبت باشد اگرچه ممکن است که خواسته همسر هم برآورده نشود . پس اصل آن است که دروغ گفتن مطلقا حرام است و حتی نسبت به همسر نیز نمی توان دروغ گفت مگر مواردی که ذکر شد که مصلحت دروغ بیشتر از راست گفتن باشد.
سؤال : اگر دروغ گفتن "مطلقا" حرام است، چگونه تبصره خورده و در مواقعی جایز شمرده شده است؟!!
پاسخ اجمالی :
مبحث عام و خاص و مطلق و مقید یکی از مباحث مهم و مبسوط اصولی و از مسایل عُقَلائیّه و رایج بین عقلاء و عرفِ عقلاء است . .... موارد زیادی در شرع و در قوانین بشری وجود دارد که حکمی به صورت عام ذکر می گردد و بعد با مخصصی شمول آن حکمِ عام را از مواردِ استثناء خارج می کنند تا جایی که معروف شده( ما مِن عامِِّ اِلّا وَ قَد خُصَّ) و این تخصیص ها( و تبصره ها) آسیبی به حکم عام نمی زند و تنافی و تناقضی هم بین عام قبل از تخصیص و بعد از تخصیص وجود ندارد . بحث های دقیقی در این رابطه وجود دارد که جای پرداختن به آن ها در اینجا وجود ندارد . ....
چند مثال :
در قرآن کریم خداوند می فرماید : أَحَلَّ اللَّهُ الْبَیْعَ (سوره بقره آیه275) خداوند بیع و معامله و تجارت و خرید و فروش را حلال فرمود یعنی همه معاملات و خرید و فروش ها مطلقا حلال است . این یک حکم عام است که همه معاملات مطلقا حلال است و بعد از آن مواردی از این شمول عام خارج می کردد .مثل بیع ربوی و مانند آن .
دروغ گفتن مطلقا حرام است مگر مواردی که شرعا و عقلا از این حکم خارج شده باشد.
گوشت مطلقا حلال است مگر مواردی که در شرع حرام دانسته شده
اگر به مباحث دقیق عام و خاص و مطلق و مقید رجوعِ عالمانه شود در این موارد تناقضی مشاهده نمی شود.
......
اگر مفسده واقعیه عُقَلائیّه راست گفتن (نه مفسده خیالیه و تصوریه و ذهنیه) بیشتر از دروغ گفتن باشد انسان (اعم از زن و مرد) می تواند جهت جلوگیری از مفاسد مهم و ضرر ها و زیان ها و خسارت های بزرگ و جبران ناپذیر دروغ بگوید و گاهی در برخی موارد دروغ گفتن واجب می شود . از قبیل اینکه حفظ نفس محترمه ای که مورد تهدید است منوط به دروغ گفتن باشد در اینجا باید دروغ گفت تا آن فرد کشته نشود نه اینکه راست بگوییم و او را دچار قتل و سایر مفاسد نماییم و هکذا سایر موارد .
سیداصغرسعادت میرقدیم لاهیجی
** آیت الله سید اصغر سعادت میرقدیم لاهیجی
********************************************
** آیادروغ گفتن شوهر به خانم و همسرش جایزاست؟+آیت الله سیداصغرسعادت میرقدیم لاهیجی
**آیادروغ گفتن شوهر به خانم و همسرش جایزاست؟+سایت حکیم زین العابدین عسکری گیلانی لشت نشایی
** در چه مواردی دروغ گفتن جایز است ؟ - گنجینه پاسخها - اسلام کوئیست
.: Weblog Themes By Pichak :.