عقیق - حضرت آیت الله سید اصغر سعادت میرقدیم لاهیجی

سخنانی کوتاه وپُرمحتوی ازآیت الله سیداصغرسعادت میرقدیم

 

زندگی یعنی:  بخند هر چند که  غمگینی.ببخش هرچند که  مسکینی .  فراموش کن هرچندکه دلگیری . آری اینگونه

***نسیم معرفت***


به نام خدا

سخنانی کوتاه و پُرمحتوی ازحضرت آیت الله سید اصغرسعادت میرقدیم لاهیجی  

1-  بیناییِ حقیقی به بصیرت است نه به بَصَر . آن که دو چشم سر دارد دامنه دیدش محدود است و آن که چشم دلش باز است نگاه او به وسعت همه هستی است .

2- دلی که در آن عشق نباشد تاریک خانه است .

3- آدمی هم می تواند پرواز کند لکن با بال عشق .

4- انسان شاه بیت آفرینش است .

5- دنیا نزد عارف لُنگ حمّام است که به ضرورت از آن مُتمتِّع می شود .

6- حسرت آن خُورَد که از عمر و زندگی بهره نَبَرد .

7- قرارگاه دل آدمی ذِکرُالله است . قَولُهُ تَعالَی : الَّذینَ آمَنُوا وَ تَطْمَئِنُّ قُلُوبُهُمْ بِذِکْرِ اللَّهِ أَلا بِذِکْرِ اللَّهِ تَطْمَئِنُّ الْقُلُوبُ ( سوره رعد آیه 28)

8- خُرد شدن در کارهای خُرد از کم خِرَدی است .

9- در گلزارِ دل نغمه یار خوش است .

10- کسی که دل گنجشکی دارد قرار ندارد .

11- در آشفته بازار ریاکاری  دل بی ریا خریدارم .

12- از ابر خُشک توقُّعِ بارش نیست .

13- با نردبان پوسیده بالا مرو که سخت آسیب بینی .

14- اگر آدمی را صبر نباشد در آسیاب حوادث  خُرد می شود .

15- عقربه زندگی را به سوی خدا بچرخان تا زندگیت معنی پیدا کند .

16- بر صفحه دل باید نگاشت که : فقط خدا و بس .  قَولُهُ تَعالَی : حَسْبُنَااللَّهُ وَ نِعْمَ الْوَکیلُ ( آل عمران آیه 173)

17- دل آدمی آیینه جمال حضرت حق است  که به انوار الهی مُشعشَع می شود به شرطی  که به غُبار گناه و معصیت منکوس نگردد .

18- عمده تنازُعات بنی آدم بر سوء تفاهمات است که منشأ آن هم تسویلات شیطانی است .

19- هر بند و ریسمانی ممکن است گُسسته گردد مگر ریسمان الهی که ناگسستنی است . قَولُهُ تَعالَی :وَ اعْتَصِمُوا بِحَبْلِ اللَّهِ جَمیعاً وَ لا تَفَرَّقُوا وَ اذْکُرُوا نِعْمَتَ اللَّهِ عَلَیْکُمْ إِذْ کُنْتُمْ أَعْداءً فَأَلَّفَ بَیْنَ قُلُوبِکُمْ فَأَصْبَحْتُمْ بِنِعْمَتِهِ إِخْواناً وَ کُنْتُمْ عَلی‏ شَفا حُفْرَةٍ مِنَ النَّارِ فَأَنْقَذَکُمْ مِنْها کَذلِکَ یُبَیِّنُ اللَّهُ لَکُمْ آیاتِهِ لَعَلَّکُمْ تَهْتَدُونَ  ( آل عمران  آیه 103 )

20- از استمرار غفلت برحَذَر باش که   موجب غلاف دل است و دلی که در غلاف باشد از درک حقیقت باز ماند و صاحب چنین دلی در دنیا و آخرت زیانکار است . قَولُهُ تَعالَی :وَ قالُوا قُلُوبُنا غُلْفٌ بَلْ لَعَنَهُمُ اللَّهُ بِکُفْرِهِمْ فَقَلیلاً ما یُؤْمِنُونَ( سوره بقره آیه 88 )

21- در مکتب هوای نفس ، جز درس گمراهی حاصل نشود .

22- یکی از عجایب حال آدمی آن است که پندارد آنچه بجا آرد کیفر ندارد .

23- همه عوالِم هستی و وجود  (اعم از مادیّات و مجردات بغیر از وجود حضرت حق سبحانه وتعالی ) در پرتو نورانیت حقیقت محمدیَّه (صَلَّی اللهُ عَلَیهِ وَآلهِ وَسَلَّمَ)   و ذوات مُقدّسه معصومین ( علیهم السلام ) قراردارند و اگر آنی از این نورانیت خارج گردند همه عوالِم هستی در تاریکی محض  و فنا فرو می روند .

24- طوفان هوای نفس اگر شدّت بگیرد از همه طوفان ها مخرّب تر است .

25- جوانان گل های خوشبو و بانشاط و طراوتی هستند که اگر از آنان مراقبت نشود پژمرده می شوند.

26- اُفُق اندیشه و فکر عارف  به وسعت همه هستی است .

27- غیر خدا را  در دل جا دادن جفای به دل است .

28- بر درب ورودی دل باید نوشته شود : غیر خدا ممنوع

29-  آدمی هم نیازمند تنظیم و تراز کردن و بالانس است بلکه تراز نمودن و بالانس آدمی ضروری تر است . اگر انسان تراز و بالانس نشود کجی او از هرچیزی خطرناک تر می باشد .

30- ضعف آدمی همین بس که در هر شبانه روز ویا کمی بیشتر  :  1- نمی تواند که نخورد و نیاشامد 2- نمی تواند که نخوابد 3- نمی تواند قضای حاجت نکند .

31- آدم خودبین در خود می سوزد  و نتیجه خود خواهیش به مُحاق رفتن خود است .

32- کِشتی هوای نفس جز غرق شدن و هلاکت نتیجه ای ندارد .

33- دنیا دانشگاه بزرگ درس و تربیت است . هرکس در این دانشگاه تربیت نشود در سرای آخرت زیانکار است .

34- بدترین انسداد ، انسداد باب دل است . قَولُهُ تَعالَی :  وَ قالُوا قُلُوبُنا غُلْفٌ ( سوره بقره آیه 88 ) .

35-  اگر می خواهی  دَور بگیری و رشد کنی باید دَور خیلی از چیزها را قلم بگیری .

36- شادی و لبخند  و محبت  ، هدیه های  الهی هستند  . با لبخند و محبت ، دل ها صید می گردد . دل ها ، عاشق و شیدای محبتند .

37- دنیا سرای عبور است نه غرور .  اهل غرور  ، نیز روزی   به  گور می رسند .

38- هر کس در بند آن است که خواهان آن است . در بند آنی که خواهان آنی .

39- هرکه با بدان نشیند  زیان بیند .

40- نیایش ، پیرایشِ روح از آلایش ها است .

41-  نماز واقعی ، بهشتِ نقد مؤمن است .

42- هرگاه گمان کنی که از دیگران بهتری  آغاز سرازیری تُست  و هرگاه خود را کوچکتر از دیگران بدانی  بدان که شروع سرافرازی تُست .

42- 

بِسمِ اللهِ الرَّحمنِ الرَّحیمِ

یَا اَیُّهَا الفُضَلاءِ وَ الأَحِبّاءِ الکِرامِ

اَقُولُ لَکُم کَلاماََ جَیّدا فَخُذُوهُ جَیِّداََ

اَلأَرواحُ ثَلاثَة :

رُوحُُ یُبغِضُکَ شَدیداََ وَ رُوحُُ یُحِبُّکَ شَدیداََ وَ رُوحُُ مُتَوَسِّطُُ بَینَ الحالَتَینِ

مَن یُبغِضُکَ شَدیداََ تامّاََ عالِماََ وَ قاصِداََ لایُحِبُّکَ اَبداََ اِلاّ بِالأِعجازِ

وَ مَن یُحِبُّکَ شَدیداََ تامّاََ عامِداََ وَ عالِماََ لایُبغِضُکَ اَبَداََ

وَ مَن کانَ مُتَوَسِّطُ الحالَتَینِ فَهُوَ کَثیرُُ فَحالُهُ مُعَلّقُُ بِالأَحوالاتِ وَ الحَوادِثِ المُختَلِفَةِ

فَکُن کَیِّساََ فِی المُعاشَرَةِ بِالنِّسبَةِ اِلَی مُتَوَسِّطِ الحالِ وَ لاتَجعَل نَفسَکَ فِی مَوضِعِ العَداوَةِ

اَلسَّیِّد اَصغَر السَّعادت المیرقدیم الاهیجی

2 / 2 /  1394


ترجمه :

به نام خداوند بخشایشگر مهربان

ای گروه فضلاء ودوستان بزرگوار.

کلام نیک ونغزی به شما عرض می نمایم پس به نیکی آن را دریافت کنید

ارواح (قلوب و دل ها) سه دسته هستند:

 روح وقلبی که شدیدا با تو دشمنی دارد و روح ودلی که شدیدا به تو عشق ومحبت دارد و روح وقلبی که بین این دو حالت قرار دارد.

 واما کسی که از روی قصد ونیت وآگاهانه  ، شدیدا  وبه نحو کامل با تو بغض ودشمنی  می کند هیچگاه تو را دوست نخواهد داشت مگر اینکه معجزه ای رخ دهد

وکسی که از روی قصد ونیت وعلم وآگاهی ، به شدت وبه نحو کامل به تو محبت می ورزد هرگز با تو بغض و دشمنی نمی نماید.

وکسی که حالش بین این دوحالت باشد پس چنین افرادی بسیارند و حال چنین کسانی معلّق ودر گرو حالات وحوادث مختلفه است.

پس نسبت به کسی که دوستی ودشمنی اش با تو معلوم نیست( متوسّط الحال است)  زیرکانه وهوشمندانه رفتار کن وخودت را در موضع دشمنی قرار نده.


43-  شخصیت آدمی وقتی به فراز آید وجان به تعالی واهتزاز آید که سلوک تواضع به اقتدار وعزت درپیش گیرد وجامه مذموم کبر برخود نگیرد وباد نخوت وغرور به غبغب نیندازد. آنکه جامه ننگین تکبر بپوشد نگون بخت است وبه وهم وخیال ، خویش را خوشبخت پندارد در حالی که جامه کبریایی فقط خداوند سبحان را سزاوار است وهرکس این جامه بپوشد رسوا شود وخدای از او بیزار است.  هرکه کبر خواهد سروری نیابد.

44- آدمی باید خویشتن را به کم حرفی بیاراید تا درونش صفا آید . کم گوی گزیده گوی چون دُرّ .

45-   شراره حقیقت هنگامی برشراشر وجوت مستولی می شود که تشنه حقیقت باشی و شراب حقیقت را با عشق تَجرُّع نمایی.

توضیح :

  (تَجَرُّع یعنی جُرعه جُرعه و به تدریج...)

برخی افراد به جهت ظرفیت بالایی که برخاسته از شناخت والا و درک عمیق  و عنایت الهی می باشد ، جام حقیقت را یک باره می نوشند  و به حق و حقیقت می رسند که اینان به غایت اندکند و برخی دیگر چاره ای جز تَجَرُّع ندارند  و کم کم  به حقیقت راه می یابند  که گروه اینان بسیارند و برخی نیز به یک باره از حقیقت اِعراض می کنند که تعدادشان قلیل است و برخی نیز به تدریج به مرحله  استنکاف و انکار  حقیقت می رسند که تعداد اینان نیز بسیارند . خوشا آنان که به یکباره و یا به تَجَرُّع به حق و حقیقت  راه می یابند .

45- قول خالی از اشکال وبرخوردار از سَداد در باب سخن گفتن ، همان اعتدال در سخن است درموضع خودش.گهی سخن کوتاه گویاتر وبه درایت نزدیکتر است وگاه سخن دراز که مفید فائده باشد ، ضرورت است .


46- جنس آدمی از همه اجناس عالم عجیب تر و شگفت آورتر است. هرجنسی را می توان شناخت جز جنس آدمی که به آسانی قابل شناخت نیست ...



**حضرت آیت الله سید اصغرسعادت میرقدیم لاهیجی 




تاریخ : جمعه 95/5/8 | 7:56 عصر | نویسنده : عقیق | نظر

شاگردان سطح عالی کلاس حضرت آیت الله سعادت میرقدیم

 

به نام خدا


**شاگردان سطح عالی کلاس استاد سید اصغر سعادت میرقدیم در قم از سال1384 تا سال 1395.

کسانی که از سال 1384 تا سال 1395  « از سال 2000 میلادی » در ( سطح عالی حوزه )  در درس استاد سید اصغر سعادت میرقدیم شرکت نمودند به قرار زیر است :

1- جناب آقای محمد رضا رحمانی مازندرانی

2-...  سید حسین حسینی مازندرانی

3- ... محسن محمدی لاهیجانی- گیلان

4- ... نور الدین مهدیان

5- ... رجبی ایلامی

6- ...مرتضی حسن پور کرمانی

7- ... غفار رمضانی املشی رودسری -گیلان

8- ... ساداتی اهل بروجِن

9- ... احسان زینعلی اهل مشهد

10- ... سید ابوالحسن جعفری مازندرانی اهل ساری

11- ... سید محمد عابد عالم زاده اهل افغانستان

12- ...حسین مهدی زاده اهل دامغان

13- ... محمد علی محمودیان اهل بوشهر

14- ... علی جلیلی اهل همدان

15- ... سید محمد جعفر شریعتمدار اهل خوزستان

16- ... محمد ابراهیم  اهل پاکستان

17- ... برات محمد مدنی نژاد خراسان شمالی  اهل بجنورد

18- ... مجید شفیعی اهل تهران

19- ...مقصود مولایی  از اصفهان

20- ... نیکو منش ( محمد رضا)  اهل رودسر -گیلان

21- ... یونسی  اهل خراسان

22- ... مصطفی صادقی اهل کرمانشاه

23-  ... عباس جواد ضَیغَم ( ابا محمد) اهل پاکستان

24- ... مراد پور

25- ... مَیّاحی  اهل خوزستان

26- ... شمسی  اهل مازندران که مادرشان رودسری است(ایشان به نوعی  هم گیلانی و هم مازندرانی است)

27- ... قاسم شهبازی اهل تهران - شاه عبد العظیم

28- ... میرزایی  اهل لرستان

29- ...  سید حسینی  اهل قم

30 - ... نظری  اهل اراک

31- ... محمد امین مُبلِّغ  اهل افغانستان

32-  ...  محسن آخوندی  اهل گلستان ( گرگان)

33- ... اکبری  اهل مازندران

34-  .. قانعی  اهل مشهد ( خراسان )  منطقه قدمگاه

35- ...  حاجی وند  اهل خوزستان

36-  ... محمد دوست  اهل خراسان

37- ... مهدی پور  اهل کرمان

38- ... علی اصغر مرتضایی  اهل تهران

39- ... هیبة الله جبّاری  اهل لردگان اصفهان

40- ... امیر  پور رمضانی خُمامی  اهل خُمام  رشت- گیلان

41- ...  محمد مهدی معتمدی خُمامی  اهل خُمام رشت- گیلان

42- ... حمید نادم   اهل رشت - گیلان

43- ... مهدی مهجوری  اهل مازندران

44- ... سید حسن موسوی کاشانی  اهل کاشان

45- ...  اسد الله اکبری  اهل همدان - ساوه

46- ... علی رعنای رهبر خواه  اهل آستانه اشرفیه - گیلان

47- ... عباس کَرَم گنجه   اهل قم

48-  ...  حسین زاده 

49- ... فضل اللهی   اهل مازندران

50- ...  سید علی  رضایی تقوی   اهل همدان

51- ... حمید نوروزی  اهل تهران

52- ...  بخشی  اهل خوزستان

53- ...  تقوی   اهل خوزستان

54- ...  چراغی 

55- ... اسماعیلی   اهل مازندران

56-  ...  حسنی

57- ...  عسکر رسولی کارگر   اهل لاهیجان  - گیلان

58- ...  موسوی 

59- ... منصور  علی آبادی   اهل هشترود

60- ...  موسوی  ...  

61- ...  خمسه تهرانی   اهل شاه عبد العظیم تهران - ری

62- ... سید موسی قاضوی

63-  ...  حکیم آبادی 

64- ... لطفی زاده

65- ...  محمد راشکی   اهل زابُل

66- ... موسی یوسفی زاده 

67- ... مهدی ملاّیی

68-  ... عباسی   اهل مازندران

69 - ...  صدّیقی

70- ...  محسن مارانی

71- ... هادی اخلاقی   اهل آستانه اشرفیه - گیلان

72- ... مهدی رحمانی   اهل مازندران

73-  ...  حسین موسی زاده  رودسری   اهل گیلان

74- ...  شیخی  اهل نائین

75-  ...  سید مرادی 

76- ...  قربانی

77- ... احمد شاملویی

78- ...  حامد نیا  اهل مشهد مقدس

79- ... داودی  یا  داوندی  اهل خوانسار

80- ... غلامی

81- ...  محسنی خراسانی   اهل خراسان

82- ...  خلیلی کاشانی   اهل کاشان

83- ... انصاری شیرازی   اهل شیراز

84- ... ناصر خاکی

85- ... فرامرزی

86-  پیرمحمدی   اهل کردستان

87- ...  خسروی گرگانی

88- ... نظری  رشتی  - گیلان

89- ...  کوهکَن رشتی   - گیلان

90- ... سید محمد تقی دهقانی   اهل مشهد

91- ... حسن عبرتی  اهل لاهیجان  - گیلان

92- ... محمد تقی آسمانی  اهل تبریز

93- ... قاهری   اهل اردبیل

94- ... سلیمانی نژاد   اهل رامسر

95-  ...  بحرینی    اهل شیراز

96- ... قانعی   اهل شیراز

97- ...  سید علی هاشمی کرمانی    اهل کرمان

98-  ... مالزیری   اهل خوزستان

99-  ...  فرخ پور همدانی   اهل همدان

100-  ... ناصر تقی پور  اهل مازندران

101- ... عبدالله بینایی   اهل گیلان

102- ...  جَذب   اهل  رشت

103-  ..   مهدی  محمدی کرمانی  اهل کرمان

104-  ...  داود بهادُری   اهل قزوین

105-  ...  مُفیدی   اهل قزوین

106-  ...  حسن نیا  اهل لاهیجان - گیلان

107- ... مرتضی نجم صادقی  اهل  لاهیجان - گیلان

108- ... مهدی قانعی  اهل بافق یزد

109-  ... سید مهدی لطیفی   اهل کاشان

110- ... علیرضا  عینی پور  اهل پُل دختر لرستان

111- ... جمشید شاد دوست  اهل خُمامِ رشت - گیلان

112-  ...  شهر زاد تقی   اهل پاکستان

113- ... امین حیدری  مُقدّم   اهل خرم آباد لُرستان

114- ... مجتبی احمدی رشتی  اهل رشت - گیلان

115- ... مهدی رجایی

116- ...  حمید حاجی زاده  اهل خوزستان

117- ...  هادی عظیمی  اهل قم  که اصالتا همدانی است

118- ... عبد الله پور رضا رودسری  اهل رودسر  - گیلان

119- ...  میثم اِلیاء (  یا  اَولیاء ) اهل خوزستان - همشهری آقای حمید حاجی زاده خوزستانی

120-  ... علی محمدی   اهل اصفهان

121- ... یوسف پرویز پور  اهل گیلانغرب

122-  ...  محمد صادق صادقیان  اهل تهران

123- ... عبدالله اَفراء    اهل خوزستان

124- ... مهدی محمودی   اهل کرج

125- ...  علیرضا سعیدیان املشی رودسری  - گیلان

126- ...  قادر محمد زاده   اهل اردبیل

127- ... سید محمد حسینی  اهل رودبار - گیلان

128- ...  سید جابر موسوی راد  اهل مازندران

129- ... باسری  اهل بندر عباس

130-  ...  ابوذر کَرَم پور   اهل  کُهگیلویه و بُویر احمد

131- ...  علی نجفی تهرانی   اهل تهران

132-  ...  علی رضایی   اهل قم

133- ... حمید مَلِکی کاشانی    اهل کاشان

134- ... علی ابوترابی نیا   اهل بیرجند ( مشهد مقدس - خراسان جنوبی )

135- ... حامد رحیمی  اصفهانی اهل اصفهان

136-  ... مجتبی محجوب  اهل چالوس

137-  ...  مصطفی سرکار پور   اهل قم

138- ... علی غفوری   اهل یزد

139- ... خسرو جاوید فَر   اهل  رامهُرمُز  خوزستان

140- ... محمد تقوی   اهل قزوین

141-  ...  علیرضا زارع مهرجردی    اهل  مهرجرد یزد

142- ...  رضا خسروی نیا  اهل نائین

143-  ... حامد حسین زاده  اهل مراغه تبریز

144- ...   اسد زاده

145-  ...   حامدی

146-  ...  محمد منسوجی  اهل بابُل مازندران

147- ...  یونس دولت آبادی  اهل  نیشابور - مشهد

148-  ... سید هادی جوادی رشتی  اهل رشت - گیلان

149- ...  مهدی محمدی   اهل زنجان

150- ...   سید حسین کوثری   اهل  مازندران

151- ... حسین فولاد   اهل شیراز

152-  ...  محمد پُردل   اهل کُهگیلویه

153-  ... حمزه گودرز نیا  اهل کرمانشاه

154- ...  ولیّ الله  محمد نژاد مازندرانی  اهل مازندران

155- ...  ولیّ الله امیری پور   اهل  کرمان

156- ... حسین مؤمنی زاده  اهل قم

157-  ... محرّمعلی مبارک آبادی  اهل قم  که زنجانی الأصل است

158- ... سید کاظم موسوی  اهل رامهُرمُز  رفیق آقای میثم اِلیاء (  یا  اَولیاء )  خوزستانی

159- ... مسیح قاضیانی تُنکابُنی   اهل مازندران

160- ...  سید صائب پرهیزکار  اهل دِهدَشت کُهگیلویه و بُویر احمد

161- ... عدنان چلداوی  اهل خوزستان

162- .... سید علیرضا ذاکریان زاده  اهل یاسوج

163- ...  وحید اِژه   اهل کُهگیلویه و بُویر احمد

164- امین ایمانی  اهل  دزفول -خوزستان

165- ... حسین زاهدی مقدّم  اهل چهار مَحال بختیاری

166- ...  نقی محمد نسب  اهل قائم شهر - مازندران

167- ... اِلیاس  اسفندیاری  اهل زنجان

168- ... احمد گنج خانی  اهل  زنجان

169- ...  سید محمد صالح مقدس نژاد اهل کُهگیلویه و بُویر احمد

170-  ... محمد علی ریحانی نیا  اهل بیرجند ( مشهد مقدس - خراسان جنوبی )

171- ...محمد رضا جبالی  اهل شیراز

172- ...  محمد رضایی مِهر ( فامیلی سابق : گردنده ) اهل مازندران

173- ... مجتبی گَروسی  اهل زنجان

174- ...  محمد شیخ اِستَرکی کاشانی   اهل کاشان

175- ... علی علیپور نیا  اهل آلانق - تبریز

176- ...  سلیمان شمس الدینی  اهل کرمان

177- ...  رضا آقا مُلاّیی  اهل کرمان

178-  ...  فریدون اکبری  اهل زنجان

179-  ...  علی رستگاری  اهل همدان

180- ...  محمد ، خانی   اهل همدان

181-  ... حسین کرم بخش  اهل سیستان و بلوچستان

182- ... احمد خُزایی  اهل همدان

183- ...  علی خویشوند   اهل همدان

184-  ... رضا ثقفی  اهل تهران

185- ...  اباصَلت روحی   اهل  اراک ( استان مرکزی )

186- ...  هادی خادمی   اهل گچساران

187- ...  علی  محمدی  اهل تهران

188- ...سید هادی میرغیاثی  اهل کرج

189- ...  مهدی محمودی وَرزَنی  اهل کرج

190- ... اسماعیل پژوهش  اهل کرمان

191- ... سید احمد رجایی خواه  اهل یاسوج

192- ...  مهدی حسنی  اهل چهار مَحال بختیاری

193-  ... حمید امیری   اهل کرمانشاه

194- ... منصور سُهروردی  اهل کرمان

195-  ... صادق کُماسی  اهل کرمان

196- ...  شهرام گلشنی  اهل همدان

197- ...  سید باقر صادق موسوی مرادی  زارَنجی  اهل زنجان

198- ...  نبیّ الله علیزمانی   اهل سُنقُر  کرمانشاه

199- ...  نیکزاد علیزمانی  اهل سُنقُر کرمانشاه

200- ...  مهدی آیینه بندی   اهل کرمانشاه

201- ...  مسعود فرهنگیان  اهل کرمانشاه

202- ... سجاد سرمدی اِقبال   اهل همدان

203-  ... رضا مولوی  اهل چهار مَحال بختیاری

204- ... محمد نوری  اهل یزد

205-...  جمشید خواجه  اهل کرمان

206- ...  حبیب الله شمس الدینی  اهل کرمان

207- ... کاظم موسوی صالحی  اهل اِیذه -خوزستان

208- ...  محسن اصغری قَرَه قوزلو  اهل میاندُآب

209- ...  ناصر قلیزاده   اهل تبریز

210- ...  مصطفی صادقی  اهل زنجان

211-  ... علی اصغر سیستانی زاده   اهل کرمان  رفیق جناب آقای عسکر رسولی کارگر لاهیجانی

212- ...  محمود واحدی  اهل چالدُران - ارومیه

213- ... جواد مرادی  اهل رودسر

214- ... عبد الرضا عبداللهی  اهل چهار مَحال بختیاری

215- ... غلامرضا شَهری برادر مرتضی اشراقی نیا (فامیلی قبلی :  شَهری) اهل رودبار

216- ...  مرتضی اشراقی نیا (  فامیلی سابق : شَهری )  برادر غلامرضا شَهری  اهل رودبار - گیلان

217- ...  محمد حسین غلامی اهل روستای قوام آباد یزد

218- ...  سعید قربانعلی اهل دماوند -تهران

219-...   سید علوی  اهل خراسان

220- ... سید محسن یزدان شناس اهل فیروز آباد فارس- شیراز

221- ... مرتضی قربانعلی نژاد  اهل سیرجان - کرمان

222- ... مهدی جعفری نیا  اهل قم

223-  ... سید علی سینا  اسماعیلی نیا  اهل دِهدَشت کُهگیلویه و بُویر احمد

224- ... وحید اوتادی   اهل تهران

225- ... محمد ظفری همراه  اهل قم

226- ... مهدی محمدی    اهل اراک

227- ... جواد ابراهیمی    اهل سیستان و بلوچستان

228- ... سید کاظم احمدی   اهل  اردبیل

229- ... ابوالفضل عاشقی   اهل آذربایجان غربی

230- ...  سلطان نور   اهل کشور  اندونزی

231- ... علیرضا کریمی   اهل  یزد
**رجوع کنید به سایت حکیم زین العابدین عسکری لَشت نشایی(کلیک شود)

..........................................................            ادامه دارد ..................................

ادامه دارد

 

 

**حضرت آیت الله سید اصغر سعادت میرقدیم لاهیجی




تاریخ : جمعه 95/5/8 | 7:50 عصر | نویسنده : عقیق | نظر

پنج اصل مهم درباره دعا

 

به نام خدا


در آیه 60 از سوره غافر(مومن) در رابطه با دعا و اجابت آن چنین آمده است :

 
وَ قالَ رَبُّکُمُ ادْعُونی‏ أَسْتَجِبْ لَکُمْ إِنَّ الَّذینَ یَسْتَکْبِرُونَ عَنْ عِبادَتی‏ سَیَدْخُلُونَ جَهَنَّمَ داخِرین .
پروردگار شما گفته است: «مرا بخوانید تا ( دعای ) شما را بپذیرم! کسانی که از عبادت من (که دعا هم نوعی عبادت است) تکبّر می ورزند به زودی با ذلّت وارد دوزخ می شوند!»

دراین آیه شریفه خداوند متعال می فرماید :  بخوانید مرا تا اجابت کنم شما را  و کسانی را که از روی غرور و تکبر از عبادت (دعا کردن) سرپیچی می کنند ، تهدید می نماید که در روز قیامت با ذلت وارد دوزخ می شوند .

دعا و راز ونیاز با حضرت پروردگار یکی از نیازهای واقعی و فطری بشر است . همانطوری که انسان جهت حیات و ادامه زندگی خود نیاز به آب و هوا و غذا و ... دارد ، حیات روحی و معنوی انسان نیز بواسطه دعا و نیایش به پیشگاه خداوند متعال تأمین می گردد . دعا در صفای باطن و رُشد و تکامل روحی و اخلاقی و تنویر و نورانیت اَفکار و دل آدمی تأثیر بسزایی دارد. انسان وقتی با نیتی پاک در حالی که همراه  با طهارت است  جهت مناجات و راز ونیاز به درگاه حضرت دادار می ایستد حالات خاصی به او دست می دهد که با هیچ حالی قابل مقایسه نیست و نسیم های دل انگیزی از رحمت خاص الهی را به روشنی مشاهده ولمس می کند که گاهی قابل توصیف نمی باشد .  با کمال تأسف باید اظهار داشت که بشر امروز که به زرق و برق و مَظاهر و جلوه های فریبنده دنیا سرگرم و مشغول گشته از حلاوت و شیرینی دعا و راز ونیاز یا محروم است ویا اینکه کمتر به آن می پردازد. تنها راه آرامش و سعادت بشریت بازگشت حقیقی به درگاه الهی و ارتباط دایمی با پروردگار عالم است.  روانشناسان معتقدند هنگامی که هیجانات و غم ها بر انسان هجوم می آورد در آن حال باید جهت تخلیه روحی مشکلات و گرفتاری ها را برای کسی که محرم راز است  بازگو  و درد دل کنیم و اگر کسی را پیدا نکردیم که که غم ها و نگرانی های خود را با او در میان بگذاریم حتما باید اسرار و راز دل خود را به خداوند عرضه بداریم. خداوند بهترین و بالاترین تکیه گاه است .

دکتر اَلِکسِس کارِل نوسنده کتاب (انسان موجود ناشناخته) در همین کتاب چنین می گوید:

نیایش همچون نَفَس کشیدن و خوردن و آشامیدن لازمه انسان است که از عمق سرشت انسان سر می زند.

و نیز می گوید : دعا قوی ترین نیرویی است که بشر می تواند بوجود آورد .

در سوره فرقان آیه 77 چنین آمده است :

قُلْ ما یَعْبَؤُا بِکُمْ رَبِّی لَوْ لا دُعاؤُکُمْ ...


بگو: «پروردگارم برای شما ارج و ارزشی قائل نیست اگر دعای شما نباشد ...

تاچند غریب باشی اندر در دوست

نزدیکتر است آنکه ترا از رگ وپوست

انصاف بده چگونه کوشش نکنی

با اینکه کِشش همیشه از جانب اوست

دعا در واقع ارتباط و پیوند بین عبد ومعبود و خالق و مخلوق و نیازمند به بی نیاز مطلق است . بشر با همه داشته هایش هیچگاه به مقام بی نیازی نمی رسد و اگر ما به کسی که مال واموال و دارایی زیاد دارد به عنوان غنی وبی نیاز تعبیر می کنیم  به جهت مقایسه با کسانی است که از چنین امکاناتی برخورددار نیستند و گرنه ثروتمندترین آدم ها در دنیا در واقع گداترین آدم ها است زیرا هیچ چیزی از اموال ودارایی ها را که در اختیار دارد از آن او نیست و حتی وجود خود او نیز از آن او نمی باشد  بلکه وجود او و همه آنچه را که در اختیار دارد از آن خدواند است و فقط چند روزی را که خداوند دراین دنیا به وی مهلت داده اجازه داده شده که از مواهب و نعمت های الهی به درستی استفاده نماید و اگر سرپیچی کند دچار عقاب الهی خواهد شد. 
پس این اصل مسلم را باید بپذیریم که همه ما انسان ها (حتی اگر بی نیازترین افراد به حسب ظاهر باشیم)  نیازمند محض به پروردگار عالم هستیم و لحظه ای وآنی نباید تصور کنیم که نیازی به خداوند نداریم. کسی که متکبرانه و مغرورانه از دعا کردن سرپیچی می کند در واقع از اصل نیازمندی مخلوق به خالق خارج شده و خود را بی نیاز می پندارد لذا در ذیل آیه 60 از سوره غافر آمده است که  : .... کسانی که از عبادت (دعا کردن) تکبر و سرپیچی کنند به زودی با ذلت و خواری وارد دوزخ و جهنم خواهند شد و دچار عذاب الهی می گردند .
در باره اینکه انسان ها باید  اهل دعا باشند به  چند اصل می پردازم که می تواند سودمند باشد :


1-اصل نیازمندی

 اصل نیازمندی مخلوق به خالق که در بالا به آن اشاره نمودم ثابت می کند که ما همیشه باید دست دعا و خواهش و درخواست به درگاه الهی دراز کنیم .



2-اصل اتصال و ارتباط

اصل دیگری که باید به آن توجه کنیم ، اصل ارتباط و اتصال و پیوند بین عبد و معبود و مخلوق با خالق است. مخلوق و عبد هیچگاه نباید از خالق  و معبودش جدا شود . این جدایی سبب سقوط وهلاکت بنده خواهد شد . یکی از راه های حفظ این پیوند و اتصال همان دعا کردن به پیشگاه الهی است . هرچه دعا به درگاه الهی بیشتر باشد پیوند بین عبد ومعبود بیشتر خواهد بود. و هر اندازه انسان خود را محتاج تر به پروردگار بداند دعایش بیشتر خواهد بود  و اُنس بیشتری با خداوند  برقرار می کند. دعا و راز و نیاز با خداوند متعال به آدمی قدرت و قُوّت  و نیرو و توان و استقامت  و نشاط  و امید می دهد و  تمام انبیاء اهل دعا بودند ودر روایت آمده است که امام رضا ع فرمود  عَلَیْکُمْ بِسِلَاحِ الْأَنْبِیَاءِ فَقِیلَ وَ مَا سِلَاحُ الْأَنْبِیَاءِ؟ قَالَ: الدُّعَاء» بر شما باد به سلاح انبیاء   عرض شد که سلاح انبیاء چیست ؟ فرمود: سلاح انبیاء دعا است .( کافى/ ج 2 ص 468.)  اگر انبیاء علیهم السلام مداومت بر دعا نداشتند در رسالت خود موفق نمی شدند و عزت و سربلندی و موفقیت انبیاء و اولیاء مرهون دعا می باشد. تمام چهارده معصوم علیهم السلام در بدترین و بهترین  حالات و شرایط(در ضراء و سراء ) اهل دعا بودند و مناجات ها و دعاهای موجود از  معصومین  علیهم السلام بهترین گواه این مطلب است .


3-اصل کمال جویی وکمال طلبی

اصل سوم که به نظرم مهم است اصل کمال جویی و کمال طلبی انسان است که از مهم ترین ویژگی هایی است که خدواند در نهاد انسان ها به ودیعت گذاشته است. بلا شک براساس فطرت پاک الهی که در انسان ها سرشته شده  همه دنبال کمال هستند ولی بسیاری از مردم راه و مسیر کمال را یا درست طی نمی کنند ویا اینکه نمی دانند کمال در چیست؟ ویا اینکه هواهای نفسانی و اغواگری های شیطان درونی وبیرونی مانع درک حقیقت کمال و مسیر آن است و فطرت کمال جویی او را نابود کرده است.
آدمی از راه دعا می تواند به کمال برسد و کمال مطلق خداوند متعال است . دعا چه مستجاب بشود و چه نشود یک سرمایه است و سبب غنا و رشد وتعالی وکمال انسان می شود . کسی که با طهارت ظاهری وباطنی و از روی معرفت دعا نماید احساس لطافت و غنا و آرامش و اطمینان و وسعت  در نفس و روح می کند. دعا ومناجات به آدمی ظرفیت و شرح صدر می دهد که به نظر بنده  این نکته بسیار مهمی است که نباید از آن غفلت کرد .  این اموری که ذکر کردم (غنای در نفس و آرامش و ظرفیت و شرح صدر ....) در واقع  اجابت دعای ما از طرف حضرت پروردگار است. ما دعا می کنیم ودر پرتو دعا به این نتایج می رسیم و لازم نیست که نتایج دعای ما حتما امور مادی باشد . دعا کردن  در واقع سبب پرواز  و رهایی روح از تعلقات منحط کننده است.  در اواخر کتاب بیست گفتار ازاستاد شهید مطهری مطالب بسیار زیبایی در باب دعا آمده است که شایسته است جهت استفاده مراجعه شود.

4-اصل ادب  به ساحت پرودگار

یکی از زیباترین خصلت ها ، ادب است . ادب امری پسندیده  و نشانه معرفت و فضیلت است و بی ادبی نشانه  بی معرفتی و رذالت است . اگر کسی به ما لطفی و عنایتی نمود ، ادب  اقتضاء دارد که قدرشناسی و حقشناسی کنیم . پیامبر خدا ص تادیب شده و پرورش یافته خدا بود و فرمود  : :أدَّبَنِی رَبِّی فأحسَنَ تأدِیبی . خداوند مرا ادب نمود و نیکو تربیتم کرد .(میزان الحکمه، ج 1، ص 78.) 
 پیامبر اسلام ص  با ادب ترین بندگان در برابر خداوند بود و در همه حال ادب ساحت قدس الهی را نگه می داشت. بی ادب ترین موجود در عالم ابلیس و شیطان است که در محضر الهی گستاخی و ادبی نمود و برای همیشه از درگاه الهی رانده شده  و مورد خشم و غضب الهی است . ما بندگان الهی نیز باید ادب ساحت پرودگار را حفظ کنیم و یکی از راه های ادب نگه داشتن به پیشگاه الهی آن است که به درگاه پروردگار دعا کنیم . اعراض و دوری از دعا به پیشگاه الهی نوعی بی ادبی است. ادب در قالب دعا سبب قرب به پیشگاه الهی است و این  یعنی قرب به خداوند  ،خودش یکی از ثمرات ونتایج بسیار باارزش دعا می باشد . پس چه دعای ما مستجاب بشود وچه نشود شایسته است که از باب ادب ، دست دعا و نیایش به سوی خداوند دراز کنیم .

5-اصل معرفت وشناخت به پرودگار


دراصل چهارم ذکرشد که ادب اقتضاء دارد که ما به درگاه الهی دست دعا و نیاز بلند کنیم و ادب هم به نوعی ناشی از معرفت و شناخت است . در ادب نگهداشتن ، معرفت و شناخت  نیز نهفته است و انسان با ادب در واقع انسان با معرفتی وبا شناختی است. هر اندازه شناخت و معرفت ما به خداوند بیشتر باشد ادب ما هم بیشتر و بهتر خواهد بود و هر اندازه ادب نگه داریم سبب فزونی در معرفت خواهد شد(دقت بفرمایید)  .  معرفت و شناخت درست به پرودگار هم اقتضاء دارد که باید دعا به درگاه الهی داشته باشیم .

با پنج اصلی که بیان شد ما چاره ای جز دعا و درخواست به پیشگاه الهی نخواهیم داشت  ولی باید توجه داشت که همان خدایی که ما را دعوت فرمود که او را بخوانیم تا اجابت کند ما را  ، شرایطی را برای دعا و دعا کننده بیان فرموده است که یکی از شرایط مهم آن این است که دعا و درخواست از عمق وجود و صمیم دل باشد و چیزی را هم که از خداوند می خواهیم امری پسندیده و مطابق با مصلحت فردی و نوعی باشد . هر انداز روح ما  و بینش ما کوچک باشد درخواست ها و دعاهای ما نیز کوچک و پایین خواهد بود  و هر اندازه روح ما بلند و معرفت ما بالا باشد دعاهای ما حساب شده و بلند خواهد بود . ما باید از دعاهای کودکانه پرهیز کنیم. اکثر دعاهای ما انسان ها، دعاهای کودکانه است. به این معنی که تفکر و اندیشه ما در مقام دعا  پایین و نازل است و روی این جهت گاهی اعتراض می کنیم چرا دعای ما مستجاب نمی شود ؟ البته شایسته است که همانند نیت های پاک کودکان دعا کنیم ولی کودکانه دعا نکنیم . اگر در باب دعا کمی با بینش و معرفت گام برداریم متوجه می شویم که اساسا نفس دعا کردن خود یک توفیقی از طرف پرودرگار است و بهترین دعا ها هم  دعاها و ادعیه ماثوره و وارده از معصومین علیهم  السلام است . یکی از چیزهایی که در مقام دعا باید توجه کنیم این است که ما در پیشگاه خداوند حکیم هستیم.   توجه به مساله حکمت الهی بخشی از اشکال ها و شبهه ها را برطرف می سازد .پس دعایی کنیم که با حکمت پروردگار سازگار باشد و اگر دعایی کردیم و اصرار هم نمودیم که به اجابت برسد ولی مستجاب نشد یا با حکمت الهی سازگار نبود ویا اینکه حکمت الهی اقتضاء دارد که اجابت آن دعا به تاخیر افتد(دقت بفرمایید)  اگر  همه شرایط دعا  جمع باشد که در کتب مربوطه ذکر شده قطعا آن دعا مستجاب خواهد شد ( انشاءالله )
درپایان باز یاد آور می شوم که  نفس دعا کردن ما و اینکه خداوند بی نیاز اجازه فرمود که او را بخوانیم یک سرمایه نقد و بسیار ارزشمند است که شب و روز باید بابت آن از خداوند شکرگزار باشیم.


والسلام


**حضرت آیت الله سید اصغر سعادت میرقدیم لاهیجی


َ

 




تاریخ : سه شنبه 95/5/5 | 12:40 عصر | نویسنده : عقیق | نظر

نکاتی درباره برخورد با مواد مخدر و معتادین ,...

به نام خدا


**نکاتی درباره برخورد با مواد مخدر و معتادین ومصونیت جوانان از خطرات مواد

یکی از مشکلات بزرگ کشور ما مسئله مواد مخدّر و قاچاق آن و باندهای اعتیاد و اعتیاد و معتادان است . عموم مردم و خانواده  ها پیوسته در باره این بلای خانمانسوز  اظهار نگرانی می کنند و از مسؤلین و مقامات مربوطه توقع و انتظار دارند که در برخورد همه جانبه با این پدیده شوم کوتاهی نشود . کشور ما یکی از کشور هایی است که مواجه با این مسئله پلید وشوم و ویرانگر است و به جهت همسایگی با کشورهایی چون پاکستان و افغانستان که از جمله تولید کنندگان مواد مخدر هستند در مَعرض آسیب و خطر می باشد . مواد مخدّر یکی از تهدید های جدّی برای امنیت و سلامت  کشورها از جهات گوناگون است و کشور ما نیز از این بابت  مورد تهدید می باشد  . مواد مخدر با انواع و اقسام آن  و تنوعّاتِ ویرانگری که پیدا کرده  بخش قابل توجّهی از جوانان و خانواده ها را آلوده کرده و متاسفانه با وجود برخی فعالیت ها در مبارزه با باند های قاچاقِ موادِ مخدر ، هنوز هم مشکل اعتیاد کنترل نشده است بلکه از جهاتی توسعه نیز پیدا کرده است بطوری که برخی گزارش ها حاکی از آن است که دسترسی به مواد مخدر در کمترینِ زمانِ ممکن انجام می گیرد و برخی آمارها در این رابطه  واقعا هولناک و نگران کننده می باشد  . با توجه به اینکه مواد مخدر یک مسئله جهانی است و متاسفانه استکبار جهانی نیز  به جهت خوی استکباری و نیّات و اهداف  پلیدی که دارد در توسعه و گسترش آن در برخی از کشورهای هدف نقش مهمی دارد ، انتظار ریشه کَنی آن در کوتاه مدت  میسور نمی باشد و اگر کشورهای دنیا و سازمان های جهانی در مبارزه با این بلای جهانی جدی باشند این مشکل زودتر حل خواهد شد ولی متاسفانه به جهت سود آوری ظاهری قاچاق مواد و به سبب اهداف پلیدی که برخی کشور ها از جمله آمریکا و برخی دولتمردان اروپایی و نیز رژیم جعلی صهیونیستی و غیره دارند و همچنین  به جهت کارشکنی های عملی آنها   تا حال اقدامِ کارساز و جدّی و قاطعی در سطح جهانی و بین المللی در حل بحران اعتیاد  صورت نگرفته است و جمهوری اسلامی ایران در میان کشورهای دنیا  با دادن شهدای زیاد در مبارزه با اعتیاد و قاچاق آن یکی از کشورهای موفق در این عرصه تلقی می شود و تجارب خوبی نیز در این راه بدست آورده است .  مسؤلان و دست اندکاران کشور ما باید برای  کنترل  و مهار  مواد مخدر و حل مشکل اعتیاد و عوارض ناشی از آن  با همکاری همه نهاد های تأثیرگذار  همّت و اقدامی  بیش از گذشته از خود نشان بدهند تا امنیت و آرامش و  سلامتی را برای  کشور وجامعه  و محیط و خانواده ها  به ارمغان آورند .  بنده به عنوان یکی از شهروندان کشور عزیز ایران  نکاتی را در باره برخورد با مواد مخدر و مُعتادین  و مصونیت بخشیدن به جوانان ما نسبت به  خطرات ناشی از آن  ارائه می نمایم و امیدوارم که روزی فرابرسد که هیچ خانواده و  جوانی در معرض این ماده کثیف و پلید و خانمان برانداز قرار نگیرد  :  

1-والدین از فرزندان خود مراقبت آگاهانه داشته باشند وخطرات آلوده شدن به مواد را در فرصت های مناسب به بچه های خود گوشزد نمایند.

2-رسانه های سمعی وبصری ونوشتاری وهنری (رادیو وتلویزیون ومطبوعات و…) به طور پیوسته ومنظم در طول سال جهت روشنگری برای مردم در باره خطرات مواد مخدر وآسیب های آن ، با استفاده از نظرات کارشناسان مربوطه فعال باشند.

3-کتاب درسی متناسب که بیان کننده خطرات وآسیب های مواد مخدر وراه های خلاصی از آن باشد تدوین گردد تا مورد استفاده دانش آموزان در سطوح مختلف قرارگیرد.

4- آموزش وپرورش در فرصت های مناسب برنامه های ویژه ای برای دانش آموزان وخانواده های آنها درباره خطرات فردی واجتماعی مواد مخدر وراه های جلوگیری از آسیب های آن ، داشته باشد.

5-ایجاد کلاس های مبارزه با مواد مخدر در شهرها وروستا ها.

6-به مسئله اشتغال جوانان توجه شود. بیکاری بزرگترین آفت است که آفات دیگر را نیز به همراه خود دارد.

7-نهادهای فرهنگی در آگهی بخشی به جامعه در باره خطرات مواد مخدر و راه های مصونیت از آن ، فعال تر باشند.

8-بسیج وسپاه می توانند به شکل های مختلف نقش خوبی در مقابله با مواد مخدر داشته باشند.

9-برخوردنیروی انتظامی با مواد مخدر ومعتادین باید به طور منظم وپیوسته وفراگیر در طول سال باشد .برخوردهای مقطعی خیلی کارایی ندارد.

10-اطلاعاتی که مردم در شهر وروستا در باره مکان های توزیع مواد مخدر و محل معتادین به نیروی انتظامی می دهند باید مورد توجه واهتمام قرار گیرد. گاهی اوقات مردم اطلاعات لازم را به نیروی انتظامی منطقه می دهند ولی برخورد لازم وقاطع انجام نمی گیرد.

11-کمپ های ترک اعتیاد با همکاری دولت ومردم زیاد شود ومراقبت لازم در این امر انجام گیرد.

12-الگو گیری از شهرهایی که در برخورد با مواد مخدر ومعتادین موفق بودند.

13-الگوگیری از کشورهایی که در مبارزه با مواد مخدر موفق تر بودند.

14-دستگاه ها و نهادهای  مبازره با مواد مخدر فعال تر باشند و از سهل انگاری پرهیز کنند.

15- نشاط وشادابی مطلوب و امید وامید واری باید در جامعه ودر بین جوانان فراگیر شود . جامعه ای که نسل جوان و مردم آن سرخورده وناامید باشند واز امید ونشاط لازم برخوردار نباشند در برابر خطرات مختلف آسیب پذیرتر است.

16-ائمه محترم جماعات وجمعه ها می توانند نقش بسزایی در رفع مشکل اعتیاد داشته باشند واین عزیزان می توانند از سنگر مساجد ونماز جمعه ونیز از طرق دیگر ،نشاط مطلوب وامید وامید واری را در جامعه بویژه در نسل جوان منتشر نمایند.

17-تمسک به قرآن کریم واستفاده از تعالیم حیاتبخش آن ونیز بهره مندی از فرامین اهلبیت علیهم السلام و گفتار بزرگان دینی ومراحع عظام نقش بسیار مثبتی در رشد جامعه وجلوگیری از مفاسد وانحرافات و آفات دارد.

18-هر یک روز،  پاک بودن ، برابر با یک موفقیت است. امیداست که جامعه ما وجوانان عزیزما همیشه پاک وموفق باشند.

 

**حضرت آیت الله سید اصغر سعادت میرقدیم لاهیجی




تاریخ : سه شنبه 95/5/5 | 5:55 صبح | نویسنده : عقیق | نظر

پاسخ به سخنان دکتر عبدالکریم سروش تهرانی

 

 

به نام خدا


**پاسخ به سخنان دکتر عبد الکریم سروش تهرانی

 

واما متن سخنان دکتر عبد الکریم سروش:

 
[دکتر عبدالکریم سروش می گوید : ما با عقول جامعه طرفیم، منبری ها اما با عواطف جامعه. ما عقل را به تعقل تَلنگُر می زنیم، آنان شُعله عاطفه را مُتَبلوِر میکنند. ما خِرَد را بارور میکنیم آنان احساس را . ما می تکانیم آنان می شورانند. ما می سَگالانیم آنان می نالانند ....معلوم و روشن است که شوراندن عاطفه آسانتر است و بارور کردن خِرَد مشکل تر. شوراندن عواطف جامعه را به سویی می برد، بارور ساختن خِرَد جامعه را به سویی دیگر. آنان پس از مدتی مُرید و عاشقِ سینه چاک پیدا می کنند اما ما مُنتقد و گردنکشان بی باک. آنان بر دوش مریدان می نشینند، ما بر سیبل فُحشِ منتقدان . آنان جهل می کارند و خرافه درو می کنند ما اما بذرِ پرسش می افشانیم و تعقّل برداشت می کنیم. «جاهله» دستاورد غایی آنان است «عاقله»ارمغان نهایی ما . عقل گر دشنام دهد من راضی ام _زآنکه فیضی دارد از فیاضی ام _ احمق ار حلوا نَهد اندر لَبَم _ من از آن حلوای او اندر تَبَم]

واما پاسخ  به سخنان جناب دکتر عبد الکریم  سروش :

در آغاز مقدمه ای عرضه می دارم  . انسان معجونی از عقل و احساس و خشم و شهوت بالمعنی العام و خیال و وهم است که قُوّه و نیروی عقل ، سایرِ قوا را کنترل و تعدیل می نماید واگر مهار عقلی وجود نداشته باشد آدمی  بواسطه  غلبه قوای دیگر از اعتدال خارج می شود.مثلا بواسطه غلبه خشم وغضب بر قُوّه  و نیرویِ عقل ، آدمی درنده ای خواهد شد که سبب اذیت و آزار و ضرر و زیان به  دیگران می گردد و یا بواسطه غلبه نیروی احساس ، آدمی از قدرت تعقل خارج می شود و رفتاری می کند که خارج از چهار چوب تفکر و تعقل است و هکذا اگر قوای دیگر مثل قُوّه خیال و وَهم  بر قوه عقل غلبه نماید  آدمی خیالی و مُتوهِّم می شود ویا اگر قُوّه و نیروی شهوت بالمعنی العام غلبه نماید ، آدمی دچار طغیانگری و تجاوز و سایر رذایل خواهد شد. با توجه به  بُعد ملکوتی و ناسوتی و یا به عبارت دیگر  بُعد مادی و معنوی  که در وجود انسان است، وجود همه این قوا برای انسان لازم خواهد بود تا نیازهای معنوی و مادی  خود را تامین نماید زیرا که عالَمِ طبیعت ، به یک معنا  ، عالَمِ تنازُع بقاء به معنای درستش است نه به  آن معنایی که  جناب داروین انگلیسی و داروینیسم به آن معتقد است بلکه منظورم شبیه آن چیزی است که   علامه شهید مرتضی مطهری  فرمودند که :  تنازُع بقا به معنی دفاع از خود، حق است. (رجوع شود به مجموعه آثار شهید مطهری . ج23، ص: 170 )  . پس عقل کنترل کننده سایر قوا در درون آدمی است تا آدمی از اعتدال خارج نگردد و دچار انحراف  و فساد بالمعنی الاعم و سقوط نگردد .البته مراد ما از عقل ، عقل رحمانی و نورانی است نه عقل شیطانی .  یکی از فلسفه های مهم بعثت انبیاء (علیهم السلام)  شکوفایی عقل انسان ها است  که حضرت علی ع در خطبه اول از نهج البلاغه در این باره می فرماید : وَ یُثیروا لَهُم دَفائِنَ العُقول پیغمبران مبعوث شدند تا دفینه‌ها و گنجینه‌های خِرَد و عقل را  که در دل و باطن انسانها  مدفون است  جهت استخراج و استفاده و شکوفایی آن زیر و رو کنند و برانگیزانند . عقل در پرتو اطاعت و بندگی خدا  و ترک هوی و هوس نورانی  می گردد و برعکس اگر عقل دچار غُبار نفسانیات و شهوات  و هواهای نفسانی وشیطانی شود آدمی در این صورت دچار کُسوف عقلی می شود و نورانیت عقلش زائل می گردد . شاعرِ عرب می گوید :اِنارَةُ العَقلِ مَکسُوف بِطَوعِ الهَوی  وَ عَقلُ عاصِی الهَوی یَزدادُ تَنویراً یعنی روشنی و نورانیت عقل بواسطه پیروی از هوای نفس  مکسوف و ناپدید و خاموش می شود و از بین می رود  و کسی که  عاصی و دوری کننده از هوای نفس باشد  نورانیت عقلش افزایش پیدا می کند . آیات و روایات زیادی در باره عقل واردشده است و شایسته است که در این باره رجوع شود به ( کتابُ العقل و الجهل در جلد اول اصول کافی ) .  اگر شهوت بالمعنی الاعم بر آدمی غلبه کند عقلش مغلوب واقع می گردد و چنین انسانی مهار عقلش به دست شهوت و شیطان است چنانکه مستکبران عالم نیز عقل دارند ولی عقلشان عقل شیطانی است نه عقل رحمانی . عقل نیرو و قُوّه ای است نورانی و رحمانی  که بد و خوب و شر و خیر را تشخیص می دهد و درک می کند و آدمی را به صلاح و فلاح و رستگاری و سعادت و کمال می رساند و از شقاوت و نگون بختی و هلاکت و سقوط باز می دارد و  حابِس و رادِع و مانع  هر چیزی  است که در تقابل با سعادت و کمال  ابدی و جاویدان انسان باشد . انسان موجودی است جاوید و سعادت و شقاوت او هم ابدی و جاویدان خواهد بود . یا به شقاوت و بدبختی ابدی و همیشگی خواهد رسید و یا به  سعادت و کمال ابدی دست خواهد یافت .  از دیدگاه قرآن کریم کسی که با مراقبت از رفتار و کردار خود  بتواند از آتش جهنم رها و خلاص شود و داخل در بهشت گردد  این در واقع نوعی   فوز و رستگاری می باشد و آدم عاقل کسی است که خود را از آتش جهنم برهاند و زمینه های ورود به بهشت را برای خویش فراهم سازد . کسانی که غرق در معاصی و گناه و عصیان هستند از عقل سلیم و نورانی  خود را محروم کرده اند و هرگناهی که انسان انجام می دهد نشانه بی عقلی و یا کم عقلی او است . در سوره آل عمران آیه 185 چنین آمده است : کُلُّ نَفْسٍ ذائِقَةُ الْمَوْتِ وَ إِنَّما تُوَفَّوْنَ أُجُورَکُمْ یَوْمَ الْقِیامَةِ فَمَنْ زُحْزِحَ عَنِ النَّارِ وَ أُدْخِلَ الْجَنَّةَ فَقَدْ فازَ وَ مَا الْحَیاةُ الدُّنْیا إِلاَّ مَتاعُ الْغُرُورِ  یعنی هر کسی مرگ را می چشد و شما پاداش خود را بطور کامل در روز قیامت خواهید گرفت  . آنها که از آتش ( دوزخ ) دور شده ، و به بهشت وارد شوند نجات یافته و رستگار شده اند و زندگی دنیا ، چیزی جز سرمایه فریب نیست .

عقل در لغت به معنای  فهمیدن و دانستن و تمییز دادن بین نیک و بد و خیر وشر و حق و باطل  است . اِبن فارِس قزوینی در کتاب مُعجَم مَقاییسُ اللُّغَة که یکی از کُتُب لُغت مهم است  در باره معنای عقل چنین گفته است : اَلعَقل، وَ هُوَالحابِسُ عَن ذَمیمِ القَولِ وَ الفِعلِ یعنی عقل آن است که از گفتار و رفتار زشت و ناپسند باز می دارد . اهل لغت گفته اند که عقل از عِقال گرفته شده است و عِقال هم به معنای  پای بند و بستن است و عرب به پابند شتر یعنی طناب وچیزی که پای شتر را با آن می بندند که هرجایی نرود عِقال گویند  و عقل را بدان جهت عقل گویند  که انسان را عِقال و بند می زند و او را از آنچه  مانع  صلاح  و رستگاری و سعادت و کمال اوست باز می دارد . عقل در اصطلاحات مختلف معنای خاص خود را دارد اگرچه ممکن است که همه آن معانی مختلف به یک معنای مشترک( حبس کنندگی و بازدارندگی از آسیب ها و خسارت ها و شقاوت ها و... )  برگردانده شود . اصطلاحات مختلف عبارتند از : 1- عقل در اصطلاح لغت و لُغَویّون 2-  عقل در اصطلاح فلسفی 3-  عقل در اصطلاح علم کلام 4-  عقل در اصطلاح عرفان  5- عقل در اصطلح علم اخلاق  6-عقل در اصطلاح سیاست و مدیریت  و اقتصاد   7- عقل در اصطلاح جامعه شناسی  8-عقل در اصطلاح رویات و آیات  . در  روایت آمده است که  از امام صادق  (ع)    در باره عقل سؤال کردند  حضرت فرمود :   ... ما عُبِدَ بهِ الرَّحمنُ وَاکتُسِبَ بهِ الجِنانُ .  فرمود عقل  آن چیزی است که  بواسطه آن خداوند رحمان  عبادت و بندگی شود  و بهشت تحصیل گردد .  سپس از آن  حضرت سؤال کردند که  پس آن چیزی که معاویه دارد چیست ؟   فرمود :   فَقالَ : تِلکَ النَّکراءُ ، تِلکَ الشَّیطَنَةُ ، وهِیَ شَبیهَةٌ بِالعَقلِ ولَیسَت بِالعَقلِ . [  و اما اصل روایت در منابع روایی چنین آمده است : أَحْمَدُ بْنُ إِدْرِیسَ عَنْ مُحَمّدِ بْنِ عَبْدِ الْجَبّارِ عَنْ بَعْضِ أَصْحَابِنَا رَفَعَهُ إِلَى أَبِی عَبْدِ اللّهِ ع قَالَ قُلْتُ لَهُ مَا الْعَقْلُ قَالَ مَا عُبِدَ بِهِ الرّحْمَنُ وَ اکْتُسِبَ بِهِ الْجِنَانُ قَالَ قُلْتُ فَالّذِی کَانَ فِی مُعَاوِیَةَ فَقَالَ تِلْکَ النّکْرَاءُ تِلْکَ الشّیْطَنَةُ وَ هِیَ شَبِیهَةٌ بِالْعَقْلِ وَ لَیْسَتْ بِالْعَقْلِ . اصول کافى جلد 1 صفحه: 11 روایت 3 . شخصى از امام ششم (علیه السلام) پرسید عقل چیست؟ فرمود چیزى است که بوسیله آن خدا پرستش شود و بهشت بدست آید آن شخص گوید: گفتم پس آنچه معاویه داشت چه بود؟ فرمود: آن نیرنگ است و  شیطنت است، آن نمایش عقل را دارد ولى عقل نیست.]  بر این اساس شخصیت های عرفانی و معنوی همانند امام خمینی و آیت الله محمد تقی بهجت و مانند آنها که عمری در عبودیت و بندگی خالصانه  و عارفانه و متوغِّل و غرق در معرفت و شناخت  بودند  جزو عاقل ترین مردم هستند .

اما اینکه جناب دکترسروش  (که از روشنفکران ملاّ و بیمار است و از این بابت دچار کج اندیشی نسبت به  علماء و اهل منبر  شده است )  در طعنه بر اهل منبر  می گوید که (ما با عقول جامعه طرفیم ، منبری ها اما با عواطف جامعه . ما عقل را به تعقل تلنگر می زنیم ، آنان شُعله عاطفه را مُتَبلوِر می کنند.  ما خِرَد را بارور می کنیم آنان احساس را . ما می تکانیم آنان می شورانند . ما می سگالانیم آنان می نالانند .....) و با این سخنان به ظاهر زیبا  و فریبنده نتیجه باطل و نادرست گرفته است   اولا  در پاسخ  به این سخنانش  عرض می کنم  که  این نسبتی که به اهل منبر می دهد ناصحیح و دروغ است . از قدیم الایام تا کنون  روش  اهل منبر و خُطَباء این است که در مقام خطابه و سخنرانی بعد از حمد وسپاس الهی و درود بر پیامبر و اهل بیتش (علیهم السلام) به تناسب جلسه و مجلس و به تناسب مقام وعظ و روشنگری ، موضوعی را مورد بررسی و تبیین قرار می دهند و از آیات و روایات و سخنان بزرگان و عقلاء و شاعران  جهت تبیین مطلب استفاده می نمایند و در پایان هم ذکر مصایب اهل بیت (علیهم السلام . ) می کنند . آیا این روش پسندیده و معقول و مطلوب اهل منبر و خطباء  صرفا برانگیختن احساس  و عواطف و شور  است و مردم را از عقل و تعقل و خِرَد  واندیشه دور می کنند ؟!!!   آیا جناب عبدالکریم سروش در خلاء و خیال سخن می گویند ویا اینکه مواجه با واقعیات جامعه است؟! واقعیات جامعه ما بر خلاف نظر آقای سروش است . مردم وقتی پای منبر خُطَباء و اهل منبر قرار می گیرند خِرَد و عقل و اندیشه شان در سایه بیان آیات و روایات و سخنان حکیمانه و... بارور وشکوفا می شود نه اینکه طبق گفته ناصواب  دکتر سروش بگوییم که مردم فقط احساسی و عاطفی می شوند وبعد دچار شور می شوند و برای اهل منبر سینه چاک می کنند و....!!!  آیا واقعا اهل منبر و خُطباء و مبلِّغین  متعهد و دلسوز ما  به قول آقای سروش «جهل می کارند و خرافه درو می کنند» آیا «جاهله و جهالت » دستاورد غایی  اهل منبر  است ؟!!  متاسفانه به جهت حاکمیّتِ هوای نفس و شهواتِ نفسانی بر افکار و اندیشه های جناب دکتر سروش ، ایشان از راه خرد و اندیشه سالم خارج شدند و مطالبی به ظاهر فریبنده بیان میکنند که حاکی از عدم درایت و تعقل حضرت ایشان است و متاسفانه ایشان از عبدالکریم بودن بیرون رفتند .... و از روشنفکران بیمار جز این انتظاری نیست !!!

  ثانیا  حضرت ایشان هنوز ماهیت واصالت انسان را نشناخته است . همانطوری که در بالا عرض کردیم انسان مجموعه ای از عقل و اراده  و احساس و خشم وشهوت بالمعنی الاعم و وهم و خیال است. یک کارشناس حاذق به همه ابعاد انسانی توجه می نماید . مثلا یک پزشک حاذق به همه جوانب بیمار توجه می کند و نظر می دهد . اهل منبر و خُطَباء و مُبلِّغین هم در جایی که لازم باشد باید  احساس مردم را بر انگیخته  کنند و گاهی هم باید احساس و عواطف مردم  را زنده و شکوفا نمایند و گاهی خشم مردم را نسبت به ستمگران و مستکبرین تحریک کنند و مانند آن  و این کارها برخلاف تعقل و خِرَد ورزی  نیست بلکه عین خِرَد و تعقل و عقل و درایت و خِرَدورزی و خِرَدمندی است و اگر در جایی که باید احساس و عاطفه تحریک شود و یک خطیب و سخنران و اهل منبر برخلاف آن عمل کند این دور از اندیشه و تعقل است.  هر چیز باید متناسب جایگاه و محل  و ظرف خودش باشد  به قول سعدی شیرازی : دو چیز طیره عقل است :  دم فروبستن به وقت گفتن و گفتن به وقت خاموشی .  پس به جناب دکتر سروس می گوییم شما در عالم توهُّم و خیال و به دور از واقعیات جامعه و به دور از عقل و خِرَد سخن می گویید و خُطَباء و اهل منبر ما به پیروی از پیامبران و  اهلبیت پیامبر  ( علیهم السلام)  قرن ها و صد ها سال است که جامعه را به سوی شکوفایی عقلی و فکری و فرهنگی و اخلاقی دعوت می کنند و آنها را به سعادت و کمال جاوید فرا می خوانند  و مردمِ آگاه ما هم این مطلب را می دانند . البته مردم عزیز و فهیم ما در طول قرن ها و صد ها سال که به مجالس وعظ و خطابه اُنس و علاقه و شناخت دارند گاهی در برابر برخی شخصیت هایی که همه وجودشان اخلاص و صفا و یکرنگی است ، عواطف و احساسات خاص و شور آفرین (که همراه با شعور و تعقل وعقل است ) ابراز واظهار می کنند و این عمل احساسی و عاطفیِ پاک و مقدس را یک افتخار برای خود می دانند . عواطف و احساسات پاک و بی نظیری که مردم شریف ایران به حضرت امام خمینی (ره) نشان دادند و نیز احساسات شورانگیز و پاکی که به مقام معظم رهبری حضرت آیت الله خامنه ای و سایر بزرگان  اظهار می کنند نمونه هایی از این عواطف و احساسات بسیار متعالی و ارزشمند و اگاهانه است . آری مردم ما هرجا که اخلاص و خلوص و صفا و پاکی و یکرنگی ببینند حماسه ای از شور و احساس پاک می آفرینند.

 

آیت الله سیداصغر سعادت میرقدیم لاهیجی

*************************************

**رسالت روشنفکران در عصر حاضر(گیل خبر)

**آیا زندگی تنازع بقاست؟ - پایگاه جامع استاد شهید مرتضی مطهری

 




تاریخ : پنج شنبه 95/4/31 | 9:22 صبح | نویسنده : عقیق | نظر

مهریه باید مالیت داشته باشد (سؤال و جواب)

 

 

به نام خدا

سلام علیکم

سوال  :  آیا یک کاسه آب و یا یک شاخه گل و یا کُلیَه داماد ویا 5 هزار سی سی خون او  را می توان به عنوان مَهریه قرار داد؟



واما پاسخِ سؤال :



باسلام واحترام

مَهریَّه به چیزی تعلُّق می گیرد که  مُتَموِّل و دارای مالیت  و ارزش اقتصادی  باشد و مالیت داشتن چیزی  بدین صورت است که آن شی ، دارای منفعت مُحَلَّلَه مقصوده عُقَلاییه  و نیز قابلیت جهت داد وستد و خرید و فروش و معاوضه  و  تصرف و اختصاص را داشته باشد . منفعت مُحَلَّلَه مقصوده عُقَلاییه   یعنی منفعتی که حلال باشد و عقلاء آن را بپذیرند . توجه داشته باشیم که فقهای ما اموال را به چهار قسم تقسیم کرده اند : 

1-اعیان
2-منافع با اقسامی که دارد از قبیل منفعت مادی و منفعت معنوی و منفعت عقلاییه و ....
3-دیون و تعهدات که در ذمه افراد است
4-حقوق مالی
با توجه به معیارهایی که برای تشخیص  مال بودن و مالیت داشتن اشیاء در لغت و عرف و فقه و قانون آمده است می توان نظر داد که مَهریه با خون و کُلیَه و یک کاسه آب و وچند شاخه گل و مانند آن ها صحیح است . اما چیزهایی که فعلا(به قید فعلا توجه شود)
منفعت مُحَلَّلَه مقصوده عُقَلاییه ندارند مثل شپش و مگس و پشه و مانند اینها مالیت ندارند  و قابل معاوضه و بیع نیستند ...
البته یک نکته را عرض کنم وآن این است که اگرچه ممکن است که مهریه با یک شاخه گل معمولی و یا یک کاسه آب معمولی و نظایر آن  صحیح باشد ولی جایگاه و منزلت عقد نکاح و ازدواج اقتضا دارد که مهریه با رعایت عُرف متعارف(نه غیر متعارف)باشد ....

 

آیت الله سیداصغر سعادت میرقدیم لاهیجی




تاریخ : چهارشنبه 95/4/30 | 6:8 عصر | نویسنده : عقیق | نظر

معرفة النفس ( خود شناسی)

 

به نام خدا

معرفة النفس ( خود شناسی)

قال رسول الله (ص): من عرف نفسه فقد عرف ربه   بحار الانوار جلد دو ص 32

 انسان یکی از پیچیده ترین موجودات عالَم آفرینش است  که درک عمق و ژرفای آن به غایت مشکل است. ظاهر آدمی که ترکیبی از دست و پا و چشم و گوش و قلب و مغز و کلیه ها و دهان و بینی و سایر اعضاء است، جمیع متخصصین و اطباء و کارشناسان را به خود مشغول داشته و مایه اعجاب و شگفتی آنها گشته است .هر عضوی از اعضاء انسان دارای پزشک متخصص به خود است که نظر تخصصی او در رابطه با هر یک از آن اعضاء ، مورد اعتبار و قبول است و عنوان دکتر عمومی برای انسان از باب قرص مسکن است که از باب ناچاری به او مراجعه می شود.

همانگونه که ابعاد جسمانی انسان پیچیده است ، ابعاد روحی و روحانی و نیز روانی او به مراتب پیچیده تر و درک عمق و ژرفای آن سخت تر و دشوارتر است و باب معرفة النفس از جهات مختلف کلامی و فلسفی و اخلاقی و روانشناختی و غیره مورد بحث و بررسی قرار گرفته است و آیات و روایات زیادی در این باره وارد شده است که حدیث زیبا و دقیق از پیامبراکرم(ص) که در آغاز نوشتار ذکر شده است یکی از روایات وارده در این باب می باشد.

آگاهی انسان نسبت به خود در ابعاد روحی و جسمی معمولا در سطح معلومات عمومی و ابتدائی است و کمتر کسی پیدا می شود که در عمق وجود خود سیر کاملی را طی کرده باشد. از این رو جناب دکتر الکسیس کارل کتابی در این باب نوشته است و نام آن را ( انسان موجودی ناشناخته ) گذاشته است. کمالات اولیاء و کملین از عرفاء از آنجا ناشی شده است که در سیر معرفتی انفسی ( سیر انفسی ) به لطف الهی در حد خود موفق بوده اند و باید دانست که معرفت الهی برای غیر معصومین یا از طریق سیر در انفس است و یا از طریق سیر در آفاق و معرفت از راه سیر در انفس دقیق تر و بالاتر از معرفت آفاقی می باشد و برای حضرات معصومین علیهم السلام ، معرفت الهی از نوع ( بک عرفتک ) می باشد.سیر آفاقی و از آثار به آفریدگار رسیدن از ابتدائی ترین راه معرفت به پروردگار عالم می باشد و از آنجا که انسانها با محسوسات و ملموسات خو گرفته اند و از بدو تولد تا زمان کهولت با اشیاء و پدیده های اطراف خود در ارتباط هستند روی این جهت خداوند در قرآن کریم به سیر آفاقی بیشتر توجه می دهد تا ضمیر خفته انسانها از این طریق بیدار گردد و به شناخت  ومعرفت پروردگار نائل گردند.

و اما در رابطه با سیر انفسی در سوره ذاریات آیه 21 چنین آمده است: و فی انفسکم افلا تبصرون، یعنی در وجود خود شما نشانه ها و آیاتی از پروردگارتان می باشد آیا نمی بینید؟ اگر چه سیر انفسی شامل ابعاد جسمانی انسان نیز می شود ولی با شواهد و قرائینی از جمله حدیث زیبا و عمیق و دقیق پیامبر اسلام ٌ(ص)که فرمود:من عرف نفسه فقد عرف ربه،می توان دریافت که مراد ازسیر انفسی بیشتر ناظر به درک عمق وجودی و درونی و روحی آدمی است که با تزکیه و با عنایات و الطاف الهی و تفکر و دعا و تضرع به درگاه الهی می توان به مراتبی از آن نائل شد و بدون تهذ یب و تزکیه نفس و به غیر از توجهات و عنایات خاصه الهی و بدون تفکر و نیایش خالصانه، شناخت انفسی بسیار بسیار دشوار و یا ناممکن خواهد بود. به نظر می رسد که شاه کلید همه معارف ، معرفت نفس و خود شناسی است همان چیزی که در روایات به عنوان افضل المعرفه و غایت المعرفه و فوز اکبر یاد شده و از عدم معرفت به نفس به عنوان اعظم الجهل و بزرگترین نادانی تعبیر شده است . و در کتاب مصباح الهدایه الی الخلافة  والولایه از امام خمینی با ترجمه سید احمد فهری صفحه 32 چنین آمده است :... بل کل الحقایق للسالک العارف ، معرفة النفس فعلیک بتحصیل هذه المعرفة فانها مفتاح المفاتیح و مصباح المصابیح من عرفها فقد عرف ربه یعنی ... بلکه نردبان همه حقایق از برای عارف سالک همانا معرفت نفس است پس بر تو باد که این معرفت را بدست آوری که شناخت نفس ، کلید همه کلیدها و چراغ همه چراغهاست و هرکس که خود را شناخت پروردگار خود را شناخته است و باز امام خمینی در کتاب فوق الذکر صفحه 81 فرمود : هل قرات کتاب نفسک و تدبرت فی تلک الآیة العظیمه التی جعلها الله مرقاة لمعرفة اسمائه و صفاته ، یعنی آیا تا بحال کتاب نفس خود را خوانده ای؟ و آیا در این نشانه بزرگ الهی تدبر کرده ای؟ نشانه که خداوند ، شناخت آن را نردبان شناخت خود و شناخت اسماء و صفات خود قرار داده است. ( منابع حدیث من عرف :بحارج2ص32 وج95ص452 ومیزان الحکمه ج3ص1876-1877 والحیاة ج1ص114-116 وغررالحکم ص588 حدیث 301 وتفسیر نورالثقلین ج1ص85 ومصباح الشریعه ص13 وکتاب فطرت استاد شهید مرتضی مطهری  ص 46 .

 

آیت الله سیداصغر سعادت میرقدیم لاهیجی




تاریخ : سه شنبه 95/4/29 | 8:17 عصر | نویسنده : عقیق | نظر

آیا شانس واقعیت دارد؟!!



**  آیا شانس واقعیت دارد؟!!

 شانس و اقبال و سرنوشت و بَخت و اِقبال و صُدفه و اتفاق ، کلماتی هستند که گاهی یک معنای غلط از آن اراده میشود  وآن عبارت است از حادثه ای خوب و یا بد که خودبخود بدون اختیار ودخالت ما ویا چیزی بوجود می آید.دراصطلاح فلسفی ودر کتب فلسفی تحت عنوان صدفه واتفاق مورد بحث واقع می شود که آیا صدفه واتفاق واقعیت دارد یانه؟!
 

باید دانسته شود که یکی از ارکان فلسفی ، رکن علییت ومعلولییت است.ازنظر فلسفی وبحث های عقلی ، رابطه علییت در هر علت ومعلولی وجود دارد واگر این رابطه در پدیده ها برداشته شود نظام آنها از هم پاشیده می شود وبه اصطلاح آنارشیسم در عالم تکوین رخ می دهد که سر از تناقض واجتماع نقیضین وارتفاع نقیضین درمی آورد که از نظر عقلی وفلسفی هردوی آن محال است(البته این تعبیر آنارشیسم درعالم طبیعت از بنده است) اگر رابطه علییت برداشته شود معناش  وبازگشتش این است که هرچیزی از هرچیزی ممکن است بوجود آید فرضا یک درخت سیب ممکن است بدون هیج دلیل خاصی هم سیب بیاورد وهم سنگ وهم سگ وهم ... بیاورد؟!!! و....
 پس توجه کنیم که صدفه وشانس واقبال به معنایی که دربالا گفته شد در برابر رابطه علییت بین علت ومعلول قرار دارد ویک اصطلاحی هم معروف است که (تعرف الاشیاء باضدادها) دراینجا هم صدفه وشانس ضد رابطه علییت و پیوند علت ومعلولی است و وجود پیوند علت ومعلولی هم ضد صدفه وشانس است. پس نتیجه این میشود که چون درهمه پدیده ها چه خوب وچه بد باید پیوند وربط علییت بین علت ومعلول برقرار باشد لذا صدفه وشانس واتفاق که ضد آن است  باطل خواهد بود....
واما اگر شانس به معنای این باشد که با علل ناپیدا ،حادثه واتفاق خوب یا بد برای کسی بوجود آید این نوع شانس وجود خارجی دارد چون منتسب به علل نامریی وناپیدا است. علل وعوامل تحقق هر پدیده ای هم گاهی پیداست وگاهی ناپیدا.
درپایان این نکته را هم یادآور میشوم که شانسی که غیرمعقول است واز نظر فلسفی رد شده اگر کسی باور به آن داشته باشد از (باب تلقین مثبت ویا منفی) اثرات خاص خودرا دارد نه از باب اینکه شانس باشد چون ثابت شد که شانس وصدفه واتفاقی که در ابتدای بحث مطرح شد ومعنا کردیم اساسا وجود خارجی ندارد.....

 

آیت الله سیداصغر سعادت میرقدیم لاهیجی




تاریخ : سه شنبه 95/4/29 | 8:11 عصر | نویسنده : عقیق | نظر

نصیحتِ حافظ (ای بیخبر بکوش که صاحب خبر شوی)

 

 

به نام خدا


نصیحتِ حافظ

 

نصیحت گوش کن جانا که از جان دوست تر دارند

جوانان سعادتمند     پند پیر      دانا را

دیوان حافظ با تصحیح مرحوم عبد الرحیم خلخالی غزل 3 .

شِنُفتن نُصح و خیر خواهیِ بزرگانی که فراز و فرود ها را طی نمودند  و در پبرتو تهذیب و اخلاص به شاهراهِ حقیقت و نور رسیدند    و  به وصال محبوب و معشوقِ حقیقی در آمدند  زمینه ساز سعادت و نجات و رستگاری برای کسانی است که در هوای نفس و چاه طبیعت گرفتارند . یکی از کسانی که در پرتو شریعت و طریقت و بهره مندی از قرآن کریم به فراز قُلّه های کمال انسانی و روحانی دست یازید و به عالی ترین مرتبه عروج عرفانی و معنوی رسید و مراتب سلوک را به تمام کمال در نوردید ، مرحوم جناب خواجه شمس الدین محمد حافظ شیرازی است که از علماء و عرفاء و شعراء برجسته قرن هشتم هجری قمری می باشد . دیوان حافظ که سراسر حکمت و معنا است یکی از بارزترین شاهکار شعر عرفانی و معرفتی و ادبی است که به لسانُ الغَیب معروف می باشد .

شعر حافظ همه بیت الغَزَل معرفت است  آفرین بر نَفَس دلکش و لطف سخنش

دیوان حافظ دیوان حافظ  با تصحیح مرحوم عبد الرحیم خلخالی غزل 286 .

حافظ در غزل 368 می فرماید :

 

صبح خیزی و سلامت طلبی چون حافظ

هر چه کردم همه از دولت قرآن کردم

 

ودر غزل 343 فرمود :

هر گنج سعادت که خدا داد به حافظ    

از یُمن دعای شب و وِرد سَحَری بو .

جناب حافظ با اِشراف به همه مراحل سلوکی و معرفتی ، واماندگان چاهِ نفس و طبیعت و درماندگان عالم ناسوت را دعوت به  پرواز به سوی کمال و معرفت و عشق می نماید و چه زیبا سروده است  :

 

 

ای بی‌خبر بکوش که صاحب خبر شوی

تا راهرو نباشی کی راهبر شوی

در مکتب حقایق پیش ادیب عشق

هان ای پسر بکوش که روزی پدر شوی

دست از مِسِ وجود چو مردان ره بشوی

تا کیمیای عشق بیابی و زَر شوی

خواب و خورت ز مرتبه خویش( یا عشق)  دور کرد

آن گه رسی به خویش(عشق) که بی خواب و خور شوی

گر نور عشقِ حق   به دل و جانت اوفتد

بالله    کز آفتاب    فلک    خوبتر   شوی

یک دم غریق بحر خدا شو گمان مَبَر

کز آب هفت بحر به یک موی تر شوی

از پای تا سَرت همه نور خدا شود

در راه ذوالجلال چو بی پا و سر شوی

وجه خدا اگر شَوَدت مَنظر نظر

زین پس شکی نمانَد که صاحب نظر شوی

بنیاد هستی تو چو زیر و زَبَر شود

در دل مدار هیچ که زیر و زَبَر شوی

گر در سرت هوای وصال است حافظا

باید که خاک درگه اهل هنر شوی


دیوان حافظ دیوان حافظ  با تصحیح مرحوم عبد الرحیم خلخالی غزل 485 .


هر گه که دل به عشق دهی خوش دمی بود

در کار خیر حاجت هیچ استخاره نیست

دیوان حافظ غزل 81 .


آن کس است اهل بشارت که اشارت داند

نکته‌ها هست بسی محرم اسرار کجاست

دیوان حافظ غزل 15 .

 

آیت الله سیداصغر سعادت میرقدیم لاهیجی


*********************************

** بسوی کمال ( شرح بر شعر « ای بی خبر بکوش که صاحب خبر شوی)

** ای بی خبر بکوش که صاحب خبر شوی - راسخون



 


 

 




تاریخ : یکشنبه 95/4/27 | 6:35 عصر | نویسنده : عقیق | نظر

فروغ وجدان

 


به نام خدا


فروغ وجدان

 هر انسانی علاوه بر قوه تفکر و تعقل و تدبر و اراده و قوّه خیال و وَهم و خشم و شهوت  ، دارای قوه و نیرویی است که آن را وجدان می گویند همان چیزی که این بیت شعر از حافظ ( علیه الرحمه) به آن اشاره دارد:

دراندرون من خسته دل ندانم که چیست
که من خموشم و او در فغان و در غوغاست

 و در اینکه تعریف وجدان و   حقیقت وجدان  چیست  ؟ وآیا واقعیت دارد یا نه و اینکه محدوده درک وقضاوت آن تا کجا و چه اندازه است و آیا همه قضاوت های وجدانی صحیح است یا نه ؟  بحث های زیادی در میان دانشمندان اسلامی و غیر اسلامی و روانشناسان صورت گرفته است که باید به کتاب هایی که دراین زمینه نگاشته شده است مراجعه نمود   .

انسان موجودی است  که وجود مُعمّایی و مُلغَز و پیچیده او همه دانشمندان و صاحبان خِرَد و اندیشه و فهم  را به شگفتی واداشته است و درک ژرفای وجود حقیقی آن بسیار مشکل و چه بسا مُحال می باشد و حافظ شیرازی در این باره می گوید :

وجود ما مُعمّایی است حافظ     که تحقیقش فسون است و فسانه


 و حضرت امیرالمؤمنین «علیه السلام» نیز فرمود : اتَزْعَمُ انَّکَ جِرْمٌ‏ صَغْیِرٌ وَفیْکَ انْطَوىَ الْعالَمُ الْاکْبَر وَانْتَ الْکِتابُ الْمُبِیْنُ الَّذِى بِاحْرُفِهِ یَظْهَرُ الْمضْمَرُ . دَوَائُکَ فِیکَ وَ لاَتَعلَمُ وَ دَائُکَ مِنکَ وَ لاَ تَشعُرُ . آیا گمان کرده ای که تو یک جسم و جِرم و ماده کوچکی هستی در حالی که در تو عالَم بزرگی نهفته است.  تو کتاب مُبین و روشنی هستی که با حروف آن ، پنهانی ها (حقایق نامعلوم و پنهانی  )آشکار می شود! داروی تو در خودت است و نمی دانی و ناآگاهی و درد تو  هم از خود تو است و نمی اندیشی . «دیوان منسوب به  على علیه السلام: 175. شرح الاسماء الحسنى: 1/ 12.» ] 

با این حال تلاش برای شناخت ابعاد مختلف انسان بسیار شایسته و مورد سفارش اسلام و قرآن و بزرگان و ائمه معصومین (علیهم السلام)  است و هر کسی در حد و توان خود باید در پی شناسایی ابعاد مختلف وجودی خود باشد  و به اصطلاح : آب دریا را اگر نتوان کشید  هم به قدر تشنگی باشید چشید . ارزش و اهمیت خود شناسی تا بدانجاست که حضرت علی (ع) فرمود : مَعرِفَةُ النَّفسِ أنفَعُ المَعارِفِ  معرفت و شناخت نفس «خود شناسی » سودمند ترین و نافع ترین  معرفت ها و شناخت ها است  (غرر الحکم : حدیث  9865.) در رابطه با اینکه خود و من و خود شناسی چیست و چه اقسامی دارد  روجع شود به کتاب انسان در قرآن از استاد شهیذ مطهری ص 73 . 

یکی از ابعاد مهمی  که در رابطه با  انسان ، شایسته است که  کارشناسان دینی و تربیتی بیشتر به آن توجه کنند و  و مورد تبیین و بحث و بررسی قرار دهند  مسئله وجدان آدمی است . شناخت وجدان و آثار بسیار مهم آن نقش به سزایی در تربیت انسان و جامعه و خانواده و محیط دارد . لازم به تذکر است که بحث از وجدان ،  مُنفک و جدای از مسئله روح و نفس و فطرت نیست و بدون توجه به روح و نفس و فطرت به درستی نمی توان در رابطه با بحث وجدان به نتیجه صحیحی رسید زیرا که این امور یعنی وجدان و نفس و روح و فطرت با هم پیوند و ارتباط دارند .  بسیاری از پرسش ها از قبیل : چرا انسان ها ایثار می کنند ؟  چرا انسان ها عدالت را دوست دارند؟ چرا آدم ها حقجو و حق طلب هستند ؟ چرا نباید تن به ذلت داد ؟  چرا باید در قبال خوبی و احسان دیگران حقشناسی نمود؟ چرا باید صادق و درستکردار باشیم؟ چرا باید انسان موحد و خدا پرست باشد ؟ چرا باید به دیگران احترام کنیم ؟ ....   که برای ما انسان ها بوجود می آید در نهایت به امر وجدانی برمی گردد و از این جهت بحث از وجدان می تواند بسیار حائز اهمیت باشد. به جهت اهمیت مسئله وجدان  شخصیت های مختلف فلسفی و عرفانی و اجتماعی و روانشناسی در رابطه با مقوله وجدان به بحث و بررسی نشستند . علامه  استاد شهید مرتضی مطهری و علامه مصباح محمد تقی یزدی و علامه محمد تقی جعفری و کانت فیلسوف آلمانی و زیگموند فروید اُتریشی و  ویکتور هوگوی فرانسوی  و بِرتراند راسل انگلیسی و ژان ژاک رُوسوی سوئیسی و ... از کسانی هستند که در آثارشان درباره موضوع وجدان به نحو مطلق و یا وجدان اخلاقی  بحث های مهمی مطرح نمودند .

برخی در تعریف وجدان چنین گفته اند : به نیروی درونی هر فرد که خوب و بدِ کردار را به وسیله آن ادراک می‌کند، وجدان گفته می‌شود.(فرهنگ عمید) و در اصطلاح روان‌شناسی گفته اند که وجدان عبارت است از نیروی باطنی که خوب و بد را از هم تشخیص می‌دهد و انسان را به سوی خوبی ها سوق داده و از بدی ها جلو گیری می نماید .

تعریفی که بنده از وجدان ارایه می دهم چنین است که  وجدان  که در ردیف عقل عملی قرار دارد عبارت است از قوه و نیرو ی باطنی نورانی و ملکوتی  و  غریزه خاص الهی است که خداوند متعال همراه خلقت انسان در ذات و نهاد و فطرت و سرشت  او قرار داده است که بدی ها و خوبی ها  و رذایل و فضایل را بِالفِطره بدون نیاز به استدلال و دلیل و برهان  تشخیص می دهد و او را به خوبی ها امر و از بدی ها نهی می نماید  و کارهای پسندیده و نیکو را تحسین و افعال زشت و نکوهیده را تقبیح می نماید و آدمی را بر ارتکاب اعمال قبیح و پلید و زشت  ملامت و سرزنش می کند . وجدان نیرویی  است باطنی    و فطری و ذاتی و عمومی  که  وظیفه و کار اصلی آن نظارت بر رفتار و کردار و اعمال آدمی است .وجدان یکی از ویژگی ها و خصوصیات روح انسان است که منشا امر و نهی و  حکم کننده به خوبی ها و باز دارنده نسبت به بدی ها از عمق جان و روح آدمی است  و همه انسان ها از بدو تولد تا آخر عمر  با هر دین و آیینی از این موهبت الهی (یعنی وجدان) برخوردارند مگر کسانی که  با معاصی فراوان و جُرم و جنایت ها و طغیانگری ها  دچار مرگ وجدانی شده باشند .  خداوند در درون هر انسانی دادگاه کوچکی به نام وجدان قرار داده که او را در برابر رفتار و اعمالش حسابرسی می کند و این نمونه و نازله ای از دادگاه عدل الهی است که در روز قیامت  همه انسان ها باید در برابر خداوند نسبت به کردارهایشان پاسخگو باشند . وجدان بهترین قاضی و داور و حکم کننده می باشد که خداوند آن را همیشه همراه ما قرار داده است  وکسانی که وجدان خود را خاموش ویا از بین برده اند از محدوده و دایره انسانیت خارج هستند . از وجدان با تعابیر گوناگونی  همچون وجدان اخلاقی فطری و غریزه ملکوتی و صدای فطرت  و ندای الهی و نفس لَوّامه و واعظ درونی و ضمیر آدمی  و.... یاد شده است .  در  قرآن کریم از آن به نفسِ لَوّامه و ملامتگر یاد شده  که انسان را در انجام اعمال زشت  و ناپسند ملامت می کند . در سوره قیامه آیه 2 چنین آمده است :  وَلَا أُقْسِمُ بِالنَّفْسِ اللَّوَّامَةِ وسوگند به نفس لوّامه و وجدان بیدار و ملامتگر (که قیامت و رستاخیز حق است )

البته خود وجدان هم اقسامی دارد از قبیل وجدان توحیدی ،وجدان پرستش ، وجدان  خدا جویی ، وجدان اخلاقی فطری و ذاتی   ، وجدان  حقیقت جویی ، وجدان علم جویی و وجدان زیبایی طلبی ، وجدان کمال طلبی ، وجدان دینی و مذهبی ، وجدان عقلائی ، وجدان فطری(غیر کسبی) ، وجدان کسبی و اکتسابی ، وجدان عمومی که مربوط به همه انسان ها با هر دین و آیین می باشد( وجدان بشریت )   و وجدان خصوصی که مربوط به هر فرد خاص می باشد و  وجدان ملت ها و قوم ها و  وجدان سیاسی و اقتصادی و  وجدان کاری  ...  که به نظر بنده همه این اقسام گویای یک حقیقت است که همان وجدان فطری خدادای است  که در مقایسه با حقایق و اشیاء  دیگر به صورت اقسام گوناگون وجدان  در آمده است . به عبارت دیگر  در واقع  حقیقت وجدان یک چیز است که به نسبت با حقایق و چیزهای دیگر به اقسام مختلف تقسیم می شود .

ممکن است سوال شود که آیا وجدان همان فطرت است یا نه ؟ عده ای می گویند که وجدان غیر از فطرت است و این دو هیچ ارتباطی با هم ندارند ولی با دقت در مباحث مربوط به وجدان و فطرت درمی یابیم که مابین وجدان و فطرت هیچ مغایرتی نمی تواند وجود داشته باشد بلکه وجدان امری فطری و منطبق با فطرت است وچه بسا این دو یا لازم و ملزوم یکدیگرند و یا اینکه عین هم می باشند و بنظر بنده چنین می رسد که این دو عین همند که محل ظهور  هر یک مختلف  می باشد  و به عبارت دیگر وجدان پژواگ فطرت  است ( دقت بفرمایید).  اِلهامات فطری که در آیات سوره شمس به آنها اشاره شده است همان چیزهایی است که وجدانِ فِطری آدمی به آن ها امر ویا نهی و نیز تحسین و یا تقبیح می نماید  پس  وجدان پژواگ و بازتاب و طنین زیبای فطرت است (دقت بفرمایید)  استاد شهید مرتضی مطهری در کتاب فلسفه اخلاق  چاپ سال 1362 که در اختیار بنده است درصفحه 32  در این رابطه چنین می فرماید :
... قرآن در مورد اینکه انسان مجهز به یک سلسله اِلهامات فِطری است در سوره مبارکه (والشَّمس) می فرماید :

وَ نَفْس وَ ما سَوّاها @
@فَأَلْهَمَها فُجُورَها وَ تَقْواها
@قَدْ أَفْلَحَ مَنْ زَکّاها
@وَ قَدْ خابَ مَنْ دَسّاها

( و (قسم )به جان آدمى و آن کس که آن را منظم ساخته. @سپس فُجور و تقوا (شرّ و خیرش) را به او الهام کرده است.
@که هر کس خود را پاک کرده، رستگار شده.
@ و آن که خود را با گناه آلوده ساخته، محروم گشته . ) 

می بینیم که آخرین سوگند ، سوگند به نفس و روح و اعتدال روح بشر است . خداوند به روح بشر ، کارهای فجور و زشت و همچنین تقوی و پاکی را الهام کرده است .  سپس استاد شهید مطهری  ادامه می دهد و می فرماید : پس از نزول آیه     وَ تَعاوَنُوا عَلَی الْبِرِّ وَ التَّقْوی‏ وَ لا تَعاوَنُوا عَلَی الْإِثْمِ وَ الْعُدْوانِ  ، شخصی  به نام ( وابَصَة بن معبد اَسَدی ) خدمت رسول اکرم (ص) آمد و عرض کرد یا رسول الله سوالی دارم . حضرت فرمودند : قبل از آنکه تو سوال را مطرح کنی من سوال شما را می گویم که چیست ؟ وابَصَه عرض کرد یا رسول الله شما بفرمایید . حضرت فرمودند  : آمده ای  از من سوال سوال کنی که بر  و تقوی وهمچنین اثم و عدوان را برای تو شرح دهم . عرض کرد  بله یا رسول الله . پیامبر (ص) انگشتان مبارکشان را برسینه او گذاردند و فرمود :یا وابَصَه  اِستَفتِ قَلبَکَ  . ای وابَصَه این سؤال را از قلبت و دلت بکن . خداوند متعال این شناخت را به قلب هر بشری الهام فرموده است . استاد شهید مطهری  در ادامه این مطلب  فرمود :  قرآن می فرماید :  وَ جَعَلْناهُمْ أَئِمَّةً یَهْدُونَ بِأَمْرِنا وَ أَوْحَیْنا إِلَیْهِمْ فِعْلَ الْخَیْراتِ ....( و آنان را پیشوایانی قرار دادیم که به فرمان ما ،  مردم را هدایت می کردند و انجام کارهای نیک و .... را به آنها وحی کردیم )
استاد شهید مطهری سپس  در رابطه با این آیه شریفه  می فرماید که علامه طباطبایی در تفسیر المیزان (ج14 ص 305) یک استنباط خیلی شیرینی دارد و می فرماید : خداوند در این آیه نفرمود  ( وَ أَوْحَیْنا إِلَیْهِمْ اَنِ
افْعَلُوا الْخَیْراتِ  )  یعنی نفرمود که ما به آنها وحی کردیم که کارهای خیر بکنید چون اگر اینطور بود  این همان وحی عادی می شد (که بر پیامبر ص نازل می شد) بلکه خود کار نیک و خیر را به آنها وحی کردیم یعنی کار خوب را به آنها (به روح و فطرت و دل  انسان ها) الهام کردیم . (رجوع شود به کتاب فلسفه اخلاق ازاستاد شهید مطهری ص32 و ص33)
سوال دیگری که در رابطه با بحث وجدان  مطرح می شود این که آیا وجدان طبق تعریفی که در بالا برای آن ذکر کردیم همه امور اخلاقی را درک می کند یا نه ؟
درپاسخ به این سوال باید عرض کنم که  قبل از این سوال پرسش دیگری مطرح هست  که ملاک و معیار تشخیص اخلاقی بودن کارها و افعال چیست ؟ این سوال ، سوال  بسیار مهمی است که دیدگاه های مهمی را  در میان دانشمندان اسلامی و غیر اسلامی بوجود آورده است . استاد شهید مرتضی مطهری در کتاب  فلسفه اخلاق به خوبی و به نحو عالی به این مطلب پرداخته است که شایسته است به این کتاب رجوع شود. ایشان معیار ها و ملاک های اخلاقی بودن کارها را از دیدگاه های مختلف بررسی کرده است که  بیان تفصیلی آن در این مقال و مجال نمی گنجد وبنده فقط به  برخی دیدگاه ها و نظریه ها اشاره می کنم:
1-دیدگاه ونظریه عاطفی بودن اخلاق
2-نظریه و دیدگاه اراده  و مصلحت سنجی بر اساس عقل
3-نظریه و دیدگاه  وجدانی بودن اخلاق

4- نظریه و دیدگاه زیبایی در اخلاق
5- دیدگاه و نظریه پرستش . معتقدین این نظریه می گویند کارهای اخلاقی از مقوله (عبادت و پرستش) است حتی آن کسی که در شعور آگاه خودش خدا را نمی شناسد و به وجود خدا اعتراف ندارد ویا آنکه با شعور آگاه خودش این کار را برای خدا و رضای او انجام نمی دهد این کارش یک نوع خدا پرستی ناآگاهانه است... (رجوع شود به کتاب فلسفه اخلاق از استاد شهید مطهری ص 69  مبحث نظریه پرستش)

بعد از بیان انواع دیدگاه ها در رابطه با معیار و ملاک اخلاقی بودن کارها  و افعال اکنون می پردازیم به سوالی که  جلوتر مطرح کرده بودیم و آن سوال این بود که  آیا وجدان ، همه امور اخلاقی را درک می کند و به عبارت دیگر آیا می توانیم بگوییم که معیار اصلی تشخیص  همه کارها و افعال اخلاقی ، وجدان است یا نه؟    با توجه به توضیحاتی که درباره  وجدان در بالا ذکر کردیم و با توجه و دقت در آیات و روایات و ... نتیجه آن است که  معیار اصلی تشخیص همه افعال اخلاقی چه نیکو وچه قبیح ، چه رذایل و چه فضایل  همان وجدان فطری است که ما  از آن به عنوان  غریزه خاص الهی و نیروی ملکوتی و نورانی و... یاد کردیم .  اکثر قریب به اتفاق دانشمندان اسلامی و غیر اسلامی معتقد به این نیرو و قوه هستد ولی تعبیرات آنها در باره آن مختلف است گاهی به آن وجدان اخلاقی فطری گویند و گاه  آن را غریزه ملکوتی نامند و گاهی به تعبیر قرآن  از آن به عنوان نفس لَوّامه یاد می شود  وگاهی طبق روایات به آن واعظ درونی گفته می شود و گاهی نیز به عنوان ضمیر آدمی خوانده می شود و.....


حافظ ( علیه الرحمه) می فرماید :

دراندرون من خسته دل ندانم که چیست
که من خموشم و او در فغان و در غوغاست

سؤال دیگری که در رابطه با وجدان می توان مطرح نمود آن است آیا  احکامی که از وجدان صادر می شود جدای از احکام  عقل است  یا اینکه احکام وجدان همان احکام عقل است ؟  

در پاسخ به این پرسش شایسته است که ابتدا مختصری در باره عقل و بخشی از اقسام عقل توضیحی آورده شود .  مبحث عقل یکی از دامنه دارترین و وسیع ترین  بحث هایی است  که متفکران و اندیشمندان  و دانشمندان و فلاسفه و اهل معرفت و عرفان را به خود مشغول کرده است  .عقل در لغت به معنای  فهمیدن و دانستن و تمییز دادن بین نیک و بد و خیر وشر و حق و باطل  است . اِبن فارِس قزوینی در کتاب مُعجَم مَقاییسُ اللُّغَة که یکی از کُتُب لغت مهم است  در باره معنای عقل چنین گفته است : اَلعَقل، وَ هُوَالحابِسُ عَن ذَمیمِ القَولِ وَ الفِعلِ یعنی عقل آن است که از گفتار و رفتار زشت و ناپسند باز می دارد . اهل لغت گفته اند که عقل از عِقال گرفته شده است و عِقال هم به معنای  پای بند و بستن است و عقل را بدان جهت عقل گویند  که انسان را عِقال می زند و او را از آنچه  مانع  صلاح و سعادت و کمال اوست باز می دارد . عقل در اصطلاحات مختلف معنای خاص خود را دارد اگرچه ممکن است که همه آن معانی مختلف به یک معنای مشترک برگردانده شود . اصطلاحات مختلف عبارتند از : 1- عقل در اصطلاح لغت و لُغَویّون 2-  عقل در اصطلاح فلسفی 3-  عقل در اصطلاح علم کلام 4-  عقل در اصطلاح عرفان  5- عقل در اصطلح علم اخلاق  6- عقل در اصطلاح رویات و آیات  .

 در  روایت آمده است که  از امام صادق  (ع)    در باره عقل سؤال کردند  حضرت فرمود :   ... ما عُبِدَ بهِ الرَّحمنُ وَاکتُسِبَ بهِ الجِنانُ .  فرمود عقل  آن چیزی است که  بواسطه آن خداوند رحمان  عبادت و بندگی شود  و بهشت تحصیل گردد .  سپس از آن  حضرت سؤال کردند که  پس آن چیزی که معاویه دارد چیست ؟   فرمود :   فَقالَ : تِلکَ النَّکراءُ ، تِلکَ الشَّیطَنَةُ ، وهِیَ شَبیهَةٌ بِالعَقلِ ولَیسَت بِالعَقلِ . حضرت فرمود : آن نیرنگ است ، آن شیطنت است . آن به عقل مى‏ ماند ولى عقل نیست .

[أَحْمَدُ بْنُ إِدْرِیسَ عَنْ مُحَمّدِ بْنِ عَبْدِ الْجَبّارِ عَنْ بَعْضِ أَصْحَابِنَا رَفَعَهُ إِلَى أَبِی عَبْدِ اللّهِ ع قَالَ قُلْتُ لَهُ مَا الْعَقْلُ قَالَ مَا عُبِدَ بِهِ الرّحْمَنُ وَ اکْتُسِبَ بِهِ الْجِنَانُ قَالَ قُلْتُ فَالّذِی کَانَ فِی مُعَاوِیَةَ فَقَالَ تِلْکَ النّکْرَاءُ تِلْکَ الشّیْطَنَةُ وَ هِیَ شَبِیهَةٌ بِالْعَقْلِ وَ لَیْسَتْ بِالْعَقْلِ اصول کافى جلد 1 صفحه: 11 روایت 3 . شخصى از امام ششم علیه السلام پرسید عقل چیست؟ فرمود چیزى است که بوسیله آن خدا پرستش شود و بهشت بدست آید آن شخص گوید: گفتم پس آنچه معاویه داشت چه بود؟ فرمود: آن نیرنگست، آن شیطنت است، آن نمایش عقل را دارد ولى عقل نیست.]

با توجه به نکات یاد شده و دقت در مباحث مربوط به مسئله وجدان و عقل ، اکنون می پردازیم به پاسخ سؤالی که در بالا ذکر کرده بودیم . سؤال این بود که   آیا  احکامی که از وجدان صادر می شود جدای از  احکام عقل است یا اینکه احکامِ وجدان  همان احکام عقل است ؟   عقل در یک تقسیمی به عقل عملی( عقل فطری و وجدانی ) و عقل نظری و استدلالی ، تقسیم می شود .به نظر بنده  با عنایت به اینکه وجدان آدمی در ردیف عقل عملی است لذا ممکن است احکام صادره از وجدان در برخی موارد  به حسب ظاهر  با احکام عقلی مغایرت داشته باشد ولی این مغایرت با کمی دقت و تحلیل از بین می رود و در نهایت می توان گفت که احکام عقل اگرچه عین احکام وجدان نیست ولی میتواند مؤید و موافق  آن باشد .  استاد شهید مطهری در کتاب مجموعه آثار شهید مطهری . ج22، ص: 504 در رابطه با عقل عملی و عقل نظری چنین می گوید : مطلب دیگر- که قدمای ما هم همیشه می گفته اند این است که- می گویند عقل انسان دو بخش است: بخش نظری و بخش عملی، یا احکام عقل انسان دو بخش است: نظری و عملی. یک قسمت از کارهای عقل انسان درک چیزهایی است که هست. اینها را می گویند عقل نظری. قسمت دیگر درک چیزهایی است که باید بکنیم، درک «بایدها» . اینها را می گویند عقل عملی. کانت تمام فلسفه اش نقد عقل نظری و عقل عملی است که از عقل نظری چه کارها ساخته است و از عقل عملی چه کارها؟ او در پایان به اینجا می رسد که از عقل نظری کار زیادی ساخته نیست، عمده عقل عملی است، که او به همین مسئله وجدان می رسد.... کانت می گوید وجدان یا عقل عملی یک سلسله احکام قبلی است؛ یعنی از راه حس و تجربه به دست بشر نرسیده، جزء سرشت و فطرت بشر است. مثلاً فرمان به اینکه راست بگو، دروغ نگو، فرمانی است که قبل از اینکه انسان تجربه ای درباره راست و دروغ داشته باشد و نتیجه راستی و دروغ را ببیند، وجدان به انسان می گوید راست بگو، دروغ نگو. بنابراین دستورهایی که وجدان می دهد، همه دستورهای قبلی و فطری و- به تعبیر عوامی- مادرزادی است، به حس و تجربه انسان مربوط نیست. به همین دلیل، فرمان اخلاقی به نتایج کارها کار ندارد، خودش اساس است. مثلاً ما می گوییم: راست بگو، بعد برایش استدلال می کنیم: زیرا اگر انسان راست بگوید مردم به او اعتماد می کنند، مردم به گمراهی نمی افتند، خودش شخصیت پیدا می کند؛ نتایج راستی را ذکر می کنیم. همچنین می گوییم: دروغ نگو؛ نتایج بد دروغ را ذکر می کنیم. می گوید: وجدان اخلاقی به این نتایج کاری ندارد، فرمانی است مطلق. به عبارت دیگر آن عقل است که با مصلحت سروکار دارد. غلط است که ما بیاییم برای مسائل اخلاقی استدلال کنیم که: ایها الناس! امانت داشته باشید به این دلیل، و بعد آثار و مصلحت و فایده امانت را ذکر کنیم؛ ایها الناس! خیانت نکنید، بعد مفاسد خیانت را ذکر کنیم؛ ایها الناس! عادل باشید، آنگاه مصلحتها و آثار عدالت را ذکر کنیم؛ ظالم نباشید، آثار بد ظلم را بیان نماییم. می گوید این اشتباه است. اینها کار عقل است که دنبال مصلحت می رود......

استاد شهید مطهری در کتاب فلسفه اخلاق ص 45 در نقد بر نظریه کانت می گوید : ...  اینکه ( کانت ) می گوید ما از راه عقل نظری هیچیک از این مسائل را نمی توانیم اثبات کنیم ،  اشتباه است . ما از راه عقل نظری هم بدون آنکه راه وجدان و عقل عملی را انکار کنیم می توانیم آزادی و اختیار انسان و بقاء و خلود نفس و وجود خداوند را اثبات کنیم . همان فرمان های اخلاقی را  که او ( انسان) از وجدان الهام می گیرد ، عقل نظری می تواند لااقل به عنوان یک مؤیِّد برای وجدان صادر کند و درک کند .

  آری وجدان نیرویی است  نورانی و ملکوتی که در پرتو روشنی و فروغ آن  انسان ها  می توانند راه را از چاه و هدایت را از ضلالت و  خوبی ها را از بدی ها تشخیص  دهند به شرطی که روشنایی و فروغ آن با طغیانگری و هوی و هوس و جهل و نادانی و معصیت و شهوت و خرافات و تربیت های غلط خانوادگی و اجتماعی و محیطی و... خاموش و کور نگردد. آدمی در پرتو وجدان سالم به هنگام انجام کارهای خوب وخیر مثل دستگیری از مستمندان و ضُعَفاء و بیچارگان و توجه و  نوازش به یتیمان و خدمت به مردم و حل مشکلات انسان ها احساس خوشحالی و سرور  و رضایت و آرامش درونی می نماید  وبا انجام کارهای زشت و ناپسند احساس غم و اندوه و ندامت و سرافکندگی  و عذاب وجدان می کند . فروغ و روشنی وجدان آدمی نشانه حیات انسانیت وی است و با توجه به ارزش و اهمیتی که برای وجدان  بیان داشتیم  بر  همه انسان ها لازم است که وجدان پاک و نورانی خود را از آفات و آسیب ها و آلودگی ها محفوظ و مصون دارند تا در پرتو آن بتوانند دارای زندگی همراه با آرامش و عزت و سعادت و خوشبختی در دنیا و آخرت  باشند .
استاد شهید مطهری می فرماید : هیچکس به اندازه کانت آلمانی به وجدان اهمیت نداده است . در کتاب فلسفه اخلاق ص33 در باره کانت آلمانی چنین می گوید : .... در مشرق و مغرب دنیا بوده اند کسانی که به چنین وجدان مستقلی در بشر ایمان داسته اند ، یکی از آنها کانت فیلسوف معروف آلمانی است که در دنیا او را یکی از بزرگترین فلاسفه و همردیف ارسطو و افلاطون در نبوغ می دانند. .. این فیلسوف معتقد است که فعل اخلاقی یعنی فعلی که انسان آن را به عنوان یک تکلیف از وجدان خودش گرفته است ... او در باره وجدان و ضمیر انسان خیلی حرف ها دارد که در شرح حالش نوشته اند که جمله ای دارد (که شهرت جهانی دارد)که یا به وصیت خودش و یا به انتخاب دیگران بر لوح قبرش نوشته اند وآن جمله خیلی عالی است  که گفته است:
دوچیز است که انسان را همواره به اعجاب در می آورد و هرچه آن را بیشتر مطالعه  می کند اعجابش بیشتر می شود :
1-آسمان پر ستاره ای که بربالای سر ما قرار گرفته است
2- وجدانی که در ضمیر ما قرار دارد .

( رجوع شود به کتاب فلسفه اخلاق از شهید مطهری ص 33 و نیز کتاب انسان و ایمان از  شهید علامه مرتضی مطهری صفحه 74 چاپ 1371 )

آیت الله سیداصغر سعادت میرقدیم لاهیجی




تاریخ : شنبه 95/4/26 | 10:49 عصر | نویسنده : عقیق | نظر


  • paper | عصر آدینه | فروش بک لینک ارزان
  • بک لینک با کیفیت | خرید Backlinks