به نام خدا
دراندرون من خسته دل ندانم که چیست
که من خموشم و او در فغان و در غوغاست
و در اینکه تعریف وجدان و حقیقت وجدان چیست ؟ وآیا واقعیت دارد یا نه و اینکه محدوده درک وقضاوت آن تا کجا و چه اندازه است و آیا همه قضاوت های وجدانی صحیح است یا نه ؟ بحث های زیادی در میان دانشمندان اسلامی و غیر اسلامی و روانشناسان صورت گرفته است که باید به کتاب هایی که دراین زمینه نگاشته شده است مراجعه نمود .
انسان موجودی است که وجود مُعمّایی و مُلغَز و پیچیده او همه دانشمندان و صاحبان خِرَد و اندیشه و فهم را به شگفتی واداشته است و درک ژرفای وجود حقیقی آن بسیار مشکل و چه بسا مُحال می باشد و حافظ شیرازی در این باره می گوید :
وجود ما مُعمّایی است حافظ که تحقیقش فسون است و فسانه
و حضرت امیرالمؤمنین «علیه السلام» نیز فرمود : اتَزْعَمُ انَّکَ جِرْمٌ صَغْیِرٌ وَفیْکَ انْطَوىَ الْعالَمُ الْاکْبَر وَانْتَ الْکِتابُ الْمُبِیْنُ الَّذِى بِاحْرُفِهِ یَظْهَرُ الْمضْمَرُ . دَوَائُکَ فِیکَ وَ لاَتَعلَمُ وَ دَائُکَ مِنکَ وَ لاَ تَشعُرُ . آیا گمان کرده ای که تو یک جسم و جِرم و ماده کوچکی هستی در حالی که در تو عالَم بزرگی نهفته است. تو کتاب مُبین و روشنی هستی که با حروف آن ، پنهانی ها (حقایق نامعلوم و پنهانی )آشکار می شود! داروی تو در خودت است و نمی دانی و ناآگاهی و درد تو هم از خود تو است و نمی اندیشی . «دیوان منسوب به على علیه السلام: 175. شرح الاسماء الحسنى: 1/ 12.» ]
با این حال تلاش برای شناخت ابعاد مختلف انسان بسیار شایسته و مورد سفارش اسلام و قرآن و بزرگان و ائمه معصومین (علیهم السلام) است و هر کسی در حد و توان خود باید در پی شناسایی ابعاد مختلف وجودی خود باشد و به اصطلاح : آب دریا را اگر نتوان کشید هم به قدر تشنگی باشید چشید . ارزش و اهمیت خود شناسی تا بدانجاست که حضرت علی (ع) فرمود : مَعرِفَةُ النَّفسِ أنفَعُ المَعارِفِ معرفت و شناخت نفس «خود شناسی » سودمند ترین و نافع ترین معرفت ها و شناخت ها است (غرر الحکم : حدیث 9865.) در رابطه با اینکه خود و من و خود شناسی چیست و چه اقسامی دارد روجع شود به کتاب انسان در قرآن از استاد شهیذ مطهری ص 73 .
یکی از ابعاد مهمی که در رابطه با انسان ، شایسته است که کارشناسان دینی و تربیتی بیشتر به آن توجه کنند و و مورد تبیین و بحث و بررسی قرار دهند مسئله وجدان آدمی است . شناخت وجدان و آثار بسیار مهم آن نقش به سزایی در تربیت انسان و جامعه و خانواده و محیط دارد . لازم به تذکر است که بحث از وجدان ، مُنفک و جدای از مسئله روح و نفس و فطرت نیست و بدون توجه به روح و نفس و فطرت به درستی نمی توان در رابطه با بحث وجدان به نتیجه صحیحی رسید زیرا که این امور یعنی وجدان و نفس و روح و فطرت با هم پیوند و ارتباط دارند . بسیاری از پرسش ها از قبیل : چرا انسان ها ایثار می کنند ؟ چرا انسان ها عدالت را دوست دارند؟ چرا آدم ها حقجو و حق طلب هستند ؟ چرا نباید تن به ذلت داد ؟ چرا باید در قبال خوبی و احسان دیگران حقشناسی نمود؟ چرا باید صادق و درستکردار باشیم؟ چرا باید انسان موحد و خدا پرست باشد ؟ چرا باید به دیگران احترام کنیم ؟ .... که برای ما انسان ها بوجود می آید در نهایت به امر وجدانی برمی گردد و از این جهت بحث از وجدان می تواند بسیار حائز اهمیت باشد. به جهت اهمیت مسئله وجدان شخصیت های مختلف فلسفی و عرفانی و اجتماعی و روانشناسی در رابطه با مقوله وجدان به بحث و بررسی نشستند . علامه استاد شهید مرتضی مطهری و علامه مصباح محمد تقی یزدی و علامه محمد تقی جعفری و کانت فیلسوف آلمانی و زیگموند فروید اُتریشی و ویکتور هوگوی فرانسوی و بِرتراند راسل انگلیسی و ژان ژاک رُوسوی سوئیسی و ... از کسانی هستند که در آثارشان درباره موضوع وجدان به نحو مطلق و یا وجدان اخلاقی بحث های مهمی مطرح نمودند .
برخی در تعریف وجدان چنین گفته اند : به نیروی درونی هر فرد که خوب و بدِ کردار را به وسیله آن ادراک میکند، وجدان گفته میشود.(فرهنگ عمید) و در اصطلاح روانشناسی گفته اند که وجدان عبارت است از نیروی باطنی که خوب و بد را از هم تشخیص میدهد و انسان را به سوی خوبی ها سوق داده و از بدی ها جلو گیری می نماید .
تعریفی که بنده از وجدان ارایه می دهم چنین است که وجدان که در ردیف عقل عملی قرار دارد عبارت است از قوه و نیرو ی باطنی نورانی و ملکوتی و غریزه خاص الهی است که خداوند متعال همراه خلقت انسان در ذات و نهاد و فطرت و سرشت او قرار داده است که بدی ها و خوبی ها و رذایل و فضایل را بِالفِطره بدون نیاز به استدلال و دلیل و برهان تشخیص می دهد و او را به خوبی ها امر و از بدی ها نهی می نماید و کارهای پسندیده و نیکو را تحسین و افعال زشت و نکوهیده را تقبیح می نماید و آدمی را بر ارتکاب اعمال قبیح و پلید و زشت ملامت و سرزنش می کند . وجدان نیرویی است باطنی و فطری و ذاتی و عمومی که وظیفه و کار اصلی آن نظارت بر رفتار و کردار و اعمال آدمی است .وجدان یکی از ویژگی ها و خصوصیات روح انسان است که منشا امر و نهی و حکم کننده به خوبی ها و باز دارنده نسبت به بدی ها از عمق جان و روح آدمی است و همه انسان ها از بدو تولد تا آخر عمر با هر دین و آیینی از این موهبت الهی (یعنی وجدان) برخوردارند مگر کسانی که با معاصی فراوان و جُرم و جنایت ها و طغیانگری ها دچار مرگ وجدانی شده باشند . خداوند در درون هر انسانی دادگاه کوچکی به نام وجدان قرار داده که او را در برابر رفتار و اعمالش حسابرسی می کند و این نمونه و نازله ای از دادگاه عدل الهی است که در روز قیامت همه انسان ها باید در برابر خداوند نسبت به کردارهایشان پاسخگو باشند . وجدان بهترین قاضی و داور و حکم کننده می باشد که خداوند آن را همیشه همراه ما قرار داده است وکسانی که وجدان خود را خاموش ویا از بین برده اند از محدوده و دایره انسانیت خارج هستند . از وجدان با تعابیر گوناگونی همچون وجدان اخلاقی فطری و غریزه ملکوتی و صدای فطرت و ندای الهی و نفس لَوّامه و واعظ درونی و ضمیر آدمی و.... یاد شده است . در قرآن کریم از آن به نفسِ لَوّامه و ملامتگر یاد شده که انسان را در انجام اعمال زشت و ناپسند ملامت می کند . در سوره قیامه آیه 2 چنین آمده است : وَلَا أُقْسِمُ بِالنَّفْسِ اللَّوَّامَةِ وسوگند به نفس لوّامه و وجدان بیدار و ملامتگر (که قیامت و رستاخیز حق است )
البته خود وجدان هم اقسامی دارد از قبیل وجدان توحیدی ،وجدان پرستش ، وجدان خدا جویی ، وجدان اخلاقی فطری و ذاتی ، وجدان حقیقت جویی ، وجدان علم جویی و وجدان زیبایی طلبی ، وجدان کمال طلبی ، وجدان دینی و مذهبی ، وجدان عقلائی ، وجدان فطری(غیر کسبی) ، وجدان کسبی و اکتسابی ، وجدان عمومی که مربوط به همه انسان ها با هر دین و آیین می باشد( وجدان بشریت ) و وجدان خصوصی که مربوط به هر فرد خاص می باشد و وجدان ملت ها و قوم ها و وجدان سیاسی و اقتصادی و وجدان کاری ... که به نظر بنده همه این اقسام گویای یک حقیقت است که همان وجدان فطری خدادای است که در مقایسه با حقایق و اشیاء دیگر به صورت اقسام گوناگون وجدان در آمده است . به عبارت دیگر در واقع حقیقت وجدان یک چیز است که به نسبت با حقایق و چیزهای دیگر به اقسام مختلف تقسیم می شود .
ممکن است سوال شود که آیا وجدان همان فطرت است یا نه ؟ عده ای می گویند که وجدان غیر از فطرت است و این دو هیچ ارتباطی با هم ندارند ولی با دقت در مباحث مربوط به وجدان و فطرت درمی یابیم که مابین وجدان و فطرت هیچ مغایرتی نمی تواند وجود داشته باشد بلکه وجدان امری فطری و منطبق با فطرت است وچه بسا این دو یا لازم و ملزوم یکدیگرند و یا اینکه عین هم می باشند و بنظر بنده چنین می رسد که این دو عین همند که محل ظهور هر یک مختلف می باشد و به عبارت دیگر وجدان پژواگ فطرت است ( دقت بفرمایید). اِلهامات فطری که در آیات سوره شمس به آنها اشاره شده است همان چیزهایی است که وجدانِ فِطری آدمی به آن ها امر ویا نهی و نیز تحسین و یا تقبیح می نماید پس وجدان پژواگ و بازتاب و طنین زیبای فطرت است (دقت بفرمایید) استاد شهید مرتضی مطهری در کتاب فلسفه اخلاق چاپ سال 1362 که در اختیار بنده است درصفحه 32 در این رابطه چنین می فرماید :
... قرآن در مورد اینکه انسان مجهز به یک سلسله اِلهامات فِطری است در سوره مبارکه (والشَّمس) می فرماید :
وَ نَفْس وَ ما سَوّاها @
@فَأَلْهَمَها فُجُورَها وَ تَقْواها
@قَدْ أَفْلَحَ مَنْ زَکّاها
@وَ قَدْ خابَ مَنْ دَسّاها
( و (قسم )به جان آدمى و آن کس که آن را منظم ساخته. @سپس فُجور و تقوا (شرّ و خیرش) را به او الهام کرده است.
@که هر کس خود را پاک کرده، رستگار شده.
@ و آن که خود را با گناه آلوده ساخته، محروم گشته . )
می بینیم که آخرین سوگند ، سوگند به نفس و روح و اعتدال روح بشر است . خداوند به روح بشر ، کارهای فجور و زشت و همچنین تقوی و پاکی را الهام کرده است . سپس استاد شهید مطهری ادامه می دهد و می فرماید : پس از نزول آیه وَ تَعاوَنُوا عَلَی الْبِرِّ وَ التَّقْوی وَ لا تَعاوَنُوا عَلَی الْإِثْمِ وَ الْعُدْوانِ ، شخصی به نام ( وابَصَة بن معبد اَسَدی ) خدمت رسول اکرم (ص) آمد و عرض کرد یا رسول الله سوالی دارم . حضرت فرمودند : قبل از آنکه تو سوال را مطرح کنی من سوال شما را می گویم که چیست ؟ وابَصَه عرض کرد یا رسول الله شما بفرمایید . حضرت فرمودند : آمده ای از من سوال سوال کنی که بر و تقوی وهمچنین اثم و عدوان را برای تو شرح دهم . عرض کرد بله یا رسول الله . پیامبر (ص) انگشتان مبارکشان را برسینه او گذاردند و فرمود :یا وابَصَه اِستَفتِ قَلبَکَ . ای وابَصَه این سؤال را از قلبت و دلت بکن . خداوند متعال این شناخت را به قلب هر بشری الهام فرموده است . استاد شهید مطهری در ادامه این مطلب فرمود : قرآن می فرماید : وَ جَعَلْناهُمْ أَئِمَّةً یَهْدُونَ بِأَمْرِنا وَ أَوْحَیْنا إِلَیْهِمْ فِعْلَ الْخَیْراتِ ....( و آنان را پیشوایانی قرار دادیم که به فرمان ما ، مردم را هدایت می کردند و انجام کارهای نیک و .... را به آنها وحی کردیم )
استاد شهید مطهری سپس در رابطه با این آیه شریفه می فرماید که علامه طباطبایی در تفسیر المیزان (ج14 ص 305) یک استنباط خیلی شیرینی دارد و می فرماید : خداوند در این آیه نفرمود ( وَ أَوْحَیْنا إِلَیْهِمْ اَنِ افْعَلُوا الْخَیْراتِ ) یعنی نفرمود که ما به آنها وحی کردیم که کارهای خیر بکنید چون اگر اینطور بود این همان وحی عادی می شد (که بر پیامبر ص نازل می شد) بلکه خود کار نیک و خیر را به آنها وحی کردیم یعنی کار خوب را به آنها (به روح و فطرت و دل انسان ها) الهام کردیم . (رجوع شود به کتاب فلسفه اخلاق ازاستاد شهید مطهری ص32 و ص33)
سوال دیگری که در رابطه با بحث وجدان مطرح می شود این که آیا وجدان طبق تعریفی که در بالا برای آن ذکر کردیم همه امور اخلاقی را درک می کند یا نه ؟
درپاسخ به این سوال باید عرض کنم که قبل از این سوال پرسش دیگری مطرح هست که ملاک و معیار تشخیص اخلاقی بودن کارها و افعال چیست ؟ این سوال ، سوال بسیار مهمی است که دیدگاه های مهمی را در میان دانشمندان اسلامی و غیر اسلامی بوجود آورده است . استاد شهید مرتضی مطهری در کتاب فلسفه اخلاق به خوبی و به نحو عالی به این مطلب پرداخته است که شایسته است به این کتاب رجوع شود. ایشان معیار ها و ملاک های اخلاقی بودن کارها را از دیدگاه های مختلف بررسی کرده است که بیان تفصیلی آن در این مقال و مجال نمی گنجد وبنده فقط به برخی دیدگاه ها و نظریه ها اشاره می کنم:
1-دیدگاه ونظریه عاطفی بودن اخلاق
2-نظریه و دیدگاه اراده و مصلحت سنجی بر اساس عقل
3-نظریه و دیدگاه وجدانی بودن اخلاق
4- نظریه و دیدگاه زیبایی در اخلاق
5- دیدگاه و نظریه پرستش . معتقدین این نظریه می گویند کارهای اخلاقی از مقوله (عبادت و پرستش) است حتی آن کسی که در شعور آگاه خودش خدا را نمی شناسد و به وجود خدا اعتراف ندارد ویا آنکه با شعور آگاه خودش این کار را برای خدا و رضای او انجام نمی دهد این کارش یک نوع خدا پرستی ناآگاهانه است... (رجوع شود به کتاب فلسفه اخلاق از استاد شهید مطهری ص 69 مبحث نظریه پرستش)
بعد از بیان انواع دیدگاه ها در رابطه با معیار و ملاک اخلاقی بودن کارها و افعال اکنون می پردازیم به سوالی که جلوتر مطرح کرده بودیم و آن سوال این بود که آیا وجدان ، همه امور اخلاقی را درک می کند و به عبارت دیگر آیا می توانیم بگوییم که معیار اصلی تشخیص همه کارها و افعال اخلاقی ، وجدان است یا نه؟ با توجه به توضیحاتی که درباره وجدان در بالا ذکر کردیم و با توجه و دقت در آیات و روایات و ... نتیجه آن است که معیار اصلی تشخیص همه افعال اخلاقی چه نیکو وچه قبیح ، چه رذایل و چه فضایل همان وجدان فطری است که ما از آن به عنوان غریزه خاص الهی و نیروی ملکوتی و نورانی و... یاد کردیم . اکثر قریب به اتفاق دانشمندان اسلامی و غیر اسلامی معتقد به این نیرو و قوه هستد ولی تعبیرات آنها در باره آن مختلف است گاهی به آن وجدان اخلاقی فطری گویند و گاه آن را غریزه ملکوتی نامند و گاهی به تعبیر قرآن از آن به عنوان نفس لَوّامه یاد می شود وگاهی طبق روایات به آن واعظ درونی گفته می شود و گاهی نیز به عنوان ضمیر آدمی خوانده می شود و.....
حافظ ( علیه الرحمه) می فرماید :
دراندرون من خسته دل ندانم که چیست
که من خموشم و او در فغان و در غوغاست
سؤال دیگری که در رابطه با وجدان می توان مطرح نمود آن است آیا احکامی که از وجدان صادر می شود جدای از احکام عقل است یا اینکه احکام وجدان همان احکام عقل است ؟
در پاسخ به این پرسش شایسته است که ابتدا مختصری در باره عقل و بخشی از اقسام عقل توضیحی آورده شود . مبحث عقل یکی از دامنه دارترین و وسیع ترین بحث هایی است که متفکران و اندیشمندان و دانشمندان و فلاسفه و اهل معرفت و عرفان را به خود مشغول کرده است .عقل در لغت به معنای فهمیدن و دانستن و تمییز دادن بین نیک و بد و خیر وشر و حق و باطل است . اِبن فارِس قزوینی در کتاب مُعجَم مَقاییسُ اللُّغَة که یکی از کُتُب لغت مهم است در باره معنای عقل چنین گفته است : اَلعَقل، وَ هُوَالحابِسُ عَن ذَمیمِ القَولِ وَ الفِعلِ یعنی عقل آن است که از گفتار و رفتار زشت و ناپسند باز می دارد . اهل لغت گفته اند که عقل از عِقال گرفته شده است و عِقال هم به معنای پای بند و بستن است و عقل را بدان جهت عقل گویند که انسان را عِقال می زند و او را از آنچه مانع صلاح و سعادت و کمال اوست باز می دارد . عقل در اصطلاحات مختلف معنای خاص خود را دارد اگرچه ممکن است که همه آن معانی مختلف به یک معنای مشترک برگردانده شود . اصطلاحات مختلف عبارتند از : 1- عقل در اصطلاح لغت و لُغَویّون 2- عقل در اصطلاح فلسفی 3- عقل در اصطلاح علم کلام 4- عقل در اصطلاح عرفان 5- عقل در اصطلح علم اخلاق 6- عقل در اصطلاح رویات و آیات .
در روایت آمده است که از امام صادق (ع) در باره عقل سؤال کردند حضرت فرمود : ... ما عُبِدَ بهِ الرَّحمنُ وَاکتُسِبَ بهِ الجِنانُ . فرمود عقل آن چیزی است که بواسطه آن خداوند رحمان عبادت و بندگی شود و بهشت تحصیل گردد . سپس از آن حضرت سؤال کردند که پس آن چیزی که معاویه دارد چیست ؟ فرمود : فَقالَ : تِلکَ النَّکراءُ ، تِلکَ الشَّیطَنَةُ ، وهِیَ شَبیهَةٌ بِالعَقلِ ولَیسَت بِالعَقلِ . حضرت فرمود : آن نیرنگ است ، آن شیطنت است . آن به عقل مى ماند ولى عقل نیست .
[أَحْمَدُ بْنُ إِدْرِیسَ عَنْ مُحَمّدِ بْنِ عَبْدِ الْجَبّارِ عَنْ بَعْضِ أَصْحَابِنَا رَفَعَهُ إِلَى أَبِی عَبْدِ اللّهِ ع قَالَ قُلْتُ لَهُ مَا الْعَقْلُ قَالَ مَا عُبِدَ بِهِ الرّحْمَنُ وَ اکْتُسِبَ بِهِ الْجِنَانُ قَالَ قُلْتُ فَالّذِی کَانَ فِی مُعَاوِیَةَ فَقَالَ تِلْکَ النّکْرَاءُ تِلْکَ الشّیْطَنَةُ وَ هِیَ شَبِیهَةٌ بِالْعَقْلِ وَ لَیْسَتْ بِالْعَقْلِ اصول کافى جلد 1 صفحه: 11 روایت 3 . شخصى از امام ششم علیه السلام پرسید عقل چیست؟ فرمود چیزى است که بوسیله آن خدا پرستش شود و بهشت بدست آید آن شخص گوید: گفتم پس آنچه معاویه داشت چه بود؟ فرمود: آن نیرنگست، آن شیطنت است، آن نمایش عقل را دارد ولى عقل نیست.]
با توجه به نکات یاد شده و دقت در مباحث مربوط به مسئله وجدان و عقل ، اکنون می پردازیم به پاسخ سؤالی که در بالا ذکر کرده بودیم . سؤال این بود که آیا احکامی که از وجدان صادر می شود جدای از احکام عقل است یا اینکه احکامِ وجدان همان احکام عقل است ؟ عقل در یک تقسیمی به عقل عملی( عقل فطری و وجدانی ) و عقل نظری و استدلالی ، تقسیم می شود .به نظر بنده با عنایت به اینکه وجدان آدمی در ردیف عقل عملی است لذا ممکن است احکام صادره از وجدان در برخی موارد به حسب ظاهر با احکام عقلی مغایرت داشته باشد ولی این مغایرت با کمی دقت و تحلیل از بین می رود و در نهایت می توان گفت که احکام عقل اگرچه عین احکام وجدان نیست ولی میتواند مؤید و موافق آن باشد . استاد شهید مطهری در کتاب مجموعه آثار شهید مطهری . ج22، ص: 504 در رابطه با عقل عملی و عقل نظری چنین می گوید : مطلب دیگر- که قدمای ما هم همیشه می گفته اند این است که- می گویند عقل انسان دو بخش است: بخش نظری و بخش عملی، یا احکام عقل انسان دو بخش است: نظری و عملی. یک قسمت از کارهای عقل انسان درک چیزهایی است که هست. اینها را می گویند عقل نظری. قسمت دیگر درک چیزهایی است که باید بکنیم، درک «بایدها» . اینها را می گویند عقل عملی. کانت تمام فلسفه اش نقد عقل نظری و عقل عملی است که از عقل نظری چه کارها ساخته است و از عقل عملی چه کارها؟ او در پایان به اینجا می رسد که از عقل نظری کار زیادی ساخته نیست، عمده عقل عملی است، که او به همین مسئله وجدان می رسد.... کانت می گوید وجدان یا عقل عملی یک سلسله احکام قبلی است؛ یعنی از راه حس و تجربه به دست بشر نرسیده، جزء سرشت و فطرت بشر است. مثلاً فرمان به اینکه راست بگو، دروغ نگو، فرمانی است که قبل از اینکه انسان تجربه ای درباره راست و دروغ داشته باشد و نتیجه راستی و دروغ را ببیند، وجدان به انسان می گوید راست بگو، دروغ نگو. بنابراین دستورهایی که وجدان می دهد، همه دستورهای قبلی و فطری و- به تعبیر عوامی- مادرزادی است، به حس و تجربه انسان مربوط نیست. به همین دلیل، فرمان اخلاقی به نتایج کارها کار ندارد، خودش اساس است. مثلاً ما می گوییم: راست بگو، بعد برایش استدلال می کنیم: زیرا اگر انسان راست بگوید مردم به او اعتماد می کنند، مردم به گمراهی نمی افتند، خودش شخصیت پیدا می کند؛ نتایج راستی را ذکر می کنیم. همچنین می گوییم: دروغ نگو؛ نتایج بد دروغ را ذکر می کنیم. می گوید: وجدان اخلاقی به این نتایج کاری ندارد، فرمانی است مطلق. به عبارت دیگر آن عقل است که با مصلحت سروکار دارد. غلط است که ما بیاییم برای مسائل اخلاقی استدلال کنیم که: ایها الناس! امانت داشته باشید به این دلیل، و بعد آثار و مصلحت و فایده امانت را ذکر کنیم؛ ایها الناس! خیانت نکنید، بعد مفاسد خیانت را ذکر کنیم؛ ایها الناس! عادل باشید، آنگاه مصلحتها و آثار عدالت را ذکر کنیم؛ ظالم نباشید، آثار بد ظلم را بیان نماییم. می گوید این اشتباه است. اینها کار عقل است که دنبال مصلحت می رود......
استاد شهید مطهری در کتاب فلسفه اخلاق ص 45 در نقد بر نظریه کانت می گوید : ... اینکه ( کانت ) می گوید ما از راه عقل نظری هیچیک از این مسائل را نمی توانیم اثبات کنیم ، اشتباه است . ما از راه عقل نظری هم بدون آنکه راه وجدان و عقل عملی را انکار کنیم می توانیم آزادی و اختیار انسان و بقاء و خلود نفس و وجود خداوند را اثبات کنیم . همان فرمان های اخلاقی را که او ( انسان) از وجدان الهام می گیرد ، عقل نظری می تواند لااقل به عنوان یک مؤیِّد برای وجدان صادر کند و درک کند .
آری وجدان نیرویی است نورانی و ملکوتی که در پرتو روشنی و فروغ آن انسان ها می توانند راه را از چاه و هدایت را از ضلالت و خوبی ها را از بدی ها تشخیص دهند به شرطی که روشنایی و فروغ آن با طغیانگری و هوی و هوس و جهل و نادانی و معصیت و شهوت و خرافات و تربیت های غلط خانوادگی و اجتماعی و محیطی و... خاموش و کور نگردد. آدمی در پرتو وجدان سالم به هنگام انجام کارهای خوب وخیر مثل دستگیری از مستمندان و ضُعَفاء و بیچارگان و توجه و نوازش به یتیمان و خدمت به مردم و حل مشکلات انسان ها احساس خوشحالی و سرور و رضایت و آرامش درونی می نماید وبا انجام کارهای زشت و ناپسند احساس غم و اندوه و ندامت و سرافکندگی و عذاب وجدان می کند . فروغ و روشنی وجدان آدمی نشانه حیات انسانیت وی است و با توجه به ارزش و اهمیتی که برای وجدان بیان داشتیم بر همه انسان ها لازم است که وجدان پاک و نورانی خود را از آفات و آسیب ها و آلودگی ها محفوظ و مصون دارند تا در پرتو آن بتوانند دارای زندگی همراه با آرامش و عزت و سعادت و خوشبختی در دنیا و آخرت باشند .
استاد شهید مطهری می فرماید : هیچکس به اندازه کانت آلمانی به وجدان اهمیت نداده است . در کتاب فلسفه اخلاق ص33 در باره کانت آلمانی چنین می گوید : .... در مشرق و مغرب دنیا بوده اند کسانی که به چنین وجدان مستقلی در بشر ایمان داسته اند ، یکی از آنها کانت فیلسوف معروف آلمانی است که در دنیا او را یکی از بزرگترین فلاسفه و همردیف ارسطو و افلاطون در نبوغ می دانند. .. این فیلسوف معتقد است که فعل اخلاقی یعنی فعلی که انسان آن را به عنوان یک تکلیف از وجدان خودش گرفته است ... او در باره وجدان و ضمیر انسان خیلی حرف ها دارد که در شرح حالش نوشته اند که جمله ای دارد (که شهرت جهانی دارد)که یا به وصیت خودش و یا به انتخاب دیگران بر لوح قبرش نوشته اند وآن جمله خیلی عالی است که گفته است:
دوچیز است که انسان را همواره به اعجاب در می آورد و هرچه آن را بیشتر مطالعه می کند اعجابش بیشتر می شود :
1-آسمان پر ستاره ای که بربالای سر ما قرار گرفته است
2- وجدانی که در ضمیر ما قرار دارد .
( رجوع شود به کتاب فلسفه اخلاق از شهید مطهری ص 33 و نیز کتاب انسان و ایمان از شهید علامه مرتضی مطهری صفحه 74 چاپ 1371 )
آیت الله سیداصغر سعادت میرقدیم لاهیجی
.: Weblog Themes By Pichak :.