***نسیم معرفت***
بسم الله الرحمن الرحیم
تبیین اقسام ثلاثه علم الهی
ثُمَّ بَعَثْنَاهُمْ لِنَعْلَمَ أَیُّ الْحِزْبَیْنِ أَحْصَى لِمَا لَبِثُوا أَمَداً .
سپس آنان (اصحاب کهف)را از خوابشان برانگیختیم و بیدار کردیم تا بدانیم (و این امر آشکار گردد که) کدامیک از آن دو گروه ، مدت خواب خود را بهتر حساب کرده اند.
سوره کهف آیه 12 .
* وَ المُرادُ بِالعِلمِ : اَلعِلمُ الفِعلِیُّ وَ هُوَ ظُهُورُ الشَّیءِ وَ حُضُورُهُ بِِوُجُودِهِ الخاصِّ عِندَ اللهِ ، وَ قَد کَثُرَ وُرُودُ العِلمِ بِهذَا المَعنَى فِی القُرآنِ کَقَولِهِ : «وَ لِیَعْلَمَ اللَّهُ مَنْ یَنْصُرُهُ وَ رُسُلَهُ بِالْغَیْبِ » اَلحَدید: 25، وَ قَولِهِ : «لِیَعْلَمَ أَنْ قَدْ أَبْلَغُوا رِسالاتِ رَبِّهِمْ» . : اَلجِنّ: 28. وَ إِلَیهِ یُرجَعُ قَولُ بَعضِهِم فِی تَفسیرِهِ : أَنَّ المَعنَى : لِیَظهَرَ مَعلُومُنا [فِی الخارِجِ] عَلَى ما عَلِمناهُ .(اَلمیزان جلد13 ص267)
مراد از علم در آیه 12 از سوره کهف که فرمود «لِنَعْلَمَ» علمِ فِعلی خداوند مُتعال است نه علم ذاتی . علمِ فعلی خداوند که از مقامِ فعل و ایجاد و خلقت انتزاع می شود نه از مقام ذات عبارت است از اینکه وجودِ عینی و خاصِّ شئی (همه موجودات عالَم با وجودِخاصّشان) بدون هیچ مانع و حاجب و واسطه ای نزد خداوند مُتعال ظهور و حضور داشته باشد . به عبارت دیگر علم فعلی الهی (فعل به معنای اسم مصدری یعنی مصنوعات و مخلوقات الهی) ، نفسِ واقعیت و ظهور و تحقق اشیاء در محضر پروردگار می باشد و خداوند به علم ذاتی اَزَلی خویش به همه اَشیاء و آفریده ها احاطه علمی دارد و همه موجودات بالفعل در محضر پروردگار حاضر هستند و هیچ چیزی از او غائب نیست . لا یَعزُبُ عَنهُ مِثقالُ ذَرَّةٍ فِی السَّماواتِ وَلا فِی الأَرضِ . به اندازه سنگینی ذرّه ای در آسمانها و زمین از علم او دور نخواهد ماند.(سوره سَبَأ آیه 3.) .علمِ خداوندِ مُتعال به مخلوقات و موجودات و اشیاء پس از ایجاد و خلقت آنها از نوع علم تفصیلی و حضوری است . و در قرآن کریم علم به این معنا (علم فعلی) زیاد آمده است ، مانند آیه 25 سوره حدید : «وَ لِیَعْلَمَ اللَّهُ مَنْ یَنْصُرُهُ وَ رُسُلَهُ بِالْغَیْبِ. تا خداوند بداند چه کسی او و رسولانش را یاری می کند» و آیه 28 سوره جن : «لِیَعْلَمَ أَنْ قَدْ أَبْلَغُوا رِسالاتِ رَبِّهِمْ .تا بداند پیامبرانش رسالتهای پروردگارشان را ابلاغ کرده اند» . قول برخی از مفسّرین (سید عبدالله بن سید محمدرضا شُبَّر حُسَینِی نَجَفی کاظِمی «صاحب تفسیر شُبَّر و امثال او) در تفسیر و توضیحِ «لِنَعْلَمَ» به همان معنایی برمی گردد که ما در باره علم فعلی الهی ذکر کردیم . آنها گفته اند : که «لِنَعْلَمَ» به معنای : «لِیَظهَرَ مَعلُومُنا [فِی الخارِجِ] عَلَى ما عَلِمناهُ. می باشد . یعنی تا ظهور و تحقق و عینیت پیدا کند معلوم ما در خارج بر طبق آنچه که به علم اَزَلی آن را می دانیم .
باید توجه داشت که علمِ خداوند مُتعال دارای سه مرتبه و مرحله است و به عبارت دیگر خداوندِ سُبحان سه نوع علم دارد که دو نوع آن مربوط به مقام ذاتِ باریتَعالی و از قبیل علم ذاتی است و یک نوع آن نیز مربوط به مقام فعل و خلقت و ایجاد است که خارج از ذاتِ پروردگار و علم فِعلی و غیر ذاتی می باشد :
1- علم خداوند به ذاتش . این مرتبه از علمِ خداوند ، از نوع علم حضوری است نه علم حصولی و انفعالی و اِنطِباعی و اِرتِسامی .
توضیح اینکه در علم حضوری ، وجودِ عینی و واقعی معلوم در نزد عالِم حضور دارد نه صورت و مفهوم ذهنی ، و واقعیتِ معلوم ، عین واقعیتِ علم است و واقعیت علم نیز عین واقعیت معلوم است و دوگانگی و غیریت بین علم و معلوم وجود ندارد بخلاف علم حصولی که بین علم و معلوم تغایر و غیریت است . مثلا علم من (علم حصولی من) به درخت (به عنوان معلوم) عین واقعیتِ خارجی درخت نیست بلکه تصویر و صورت و نقش و مفهوم و ماهیتی از آن درخت در ذهن من است ولی علم من (علم حضوری من) مثلا به غم و شادی عین همان معلوم(غم و شادی) است . به بیان دیگر معلوم در علم حصولی ، مفهوم و ماهیت و صورتِ مُنطَبَعه ذهنی شیئ است نه حقیقت و واقعیت خارجی شئ . مثل کسی که صورت و مفهومی از درخت و یا دریا در ذهن دارد ، علم حصولی او همان صورت ذهنیه ای است که از دریا و یا درخت(با لحاظ مقایسه بین ذهن و خارج از ذهن) در ظرف ذهنش نقش بسته و حاصل شده است اما معلوم در علم حضوری ، خود شیئ است که نزد عالِم ظهور و حضور دارد . مثلا کسی که احساس غم و اندوه می کند در واقع خودِ غم و اندوه در نزدِ داتش حضور دارد نه صورت و مفهوم و ماهیت آن و به عبارت دیگر علمِ انسان به وجودِ خود و حالاتِ خویش مانند غم و غصه و نگرانی و گرسنگی و تشنگی و ترس و وحشت و اضطراب و خشم و عصبانیت و حُبّ و بُغض و کینه و دوستی و سُرور و خوشحالی و شادمانی و نشاط و امید و غیره از نوع علم حضوری است نه حصولی و خودِ انسان و حالات نفسانی که ذکر شد در نزدش بدون هیچ واسطه ای حاضر هستد و به همه آن ها علم حضوری دارد . در کتاب حاشیه مُلّاعبدالله یزدی که حاشیه بر تَهذیبُ المَنطِق مُلّاسَعدتَفتازانی است در رابطه با تعریف علم حصولی (انفعالی و اِنطباعی و اِرتِسامی ) چنین آورده است : اَلعِلم ُهُوَ الصُّورَةُ الحاصِلَةُ مِنَ الشَّیءِ عِندَ العَقلِ ( اَو فِی العَقلِ ) . یعنی علم (یعنی علم حصولی و انفعالی و اِنطباعی و اِرتِسامی ) عبارت است از آن صورتی که از شی یا اشیاء ، نزد ذهن (و یا در ذهن) حاصل و مُرتَسَم و مُنطَبع می شود و به عبارت دیگر هرچیزی که ذهن از آن صورت سازی می کند و صورتی از آن در نزد ذهن حاصل باشد به آن عِلم می گویند.پس علم حصولی ، اِنطباع و چاپ تصویرِ شئی در ذهن است .
مرحوم علامه طباطبایی در کتاب «بدایة الحکمة» در مرحله دوازدهم ، فصل پنجم ص 175 چنین می فرماید : قَد تَقَدَّمَ أَنَّ لِکُلِّ مُجَرَّدِِ عَنِ المادَّةِ عِلماََ بِذاتِهِ لِحُضُورِ ذاتِهِ عِندَ ذاتِهِ ، وَ هُوَ عِلمُهُ بِذاتِهِ . یعنی هر موجودی که مجرّد از ماده است علم به ذاتِ خویش دارد زیرا ذاتش بدون هیچ واسطه ای نزد خودش حاضر است و این حضور ذاتِ مجرد نزد خویش همان علم او به ذاتش می باشد و خداوند مُتعال که فوقِ همه مجردات است علمِ حضوری به ذاتش دارد که این همان علمِ ذاتی خداوند به ذاتش می باشد . البته یک نکته را باید توجه داشت و آن این است که اگر ما «علم» را چنین تعریف کنیم که علم ، حضورِِ معلوم در نزد عالِم است در این صورت ، علم حضوری منحصر در علمِ ذات به ذات نخواهد بود آنگونه که فلاسفه مَشّاء منحصر کرده اند بلکه شامل موارد دیگر از جمله صُوَر ذهنیه هم می شود . به این معنا که در علم حصولی ، «صورت ذهنی شیئ» به لحاظ ذهن و به خودی خود نه به قیاس خارج از ذهن و مقایسه با مفاهیم دیگر در نزدِ عالِم حضور دارد و در علم حضوری ، «خود شیئ با وجودِ خاصش» نزد عالِم حضور دارد به عبارت دیگر همچنانکه صُوَر ذهنیّه ، معلومِ حضوری برای نفس انسان میباشند ، اشیاء و وجودات خارجی و عینی نیز معلوم حضوری نزد خداوند هستند.
با توجه به توضیحات داده شده ، علم خداوندِ متعال به ذاتش از نوع علم حضوری است نه حصولی و انفعالی و اِنطِباعی و اِرتِسامی و علمش (همانند سائر صفات ذات مثل حیات و قدرت) عین ذاتش می باشد نه جدای از ذاتش و ذاتِ مقدسش بدون هیچ واسطه ای نزدش حاضر است و به عبارت دیگر در علم حضوری ، علمِ عالِم بدون هیچ واسطه ای به ذاتِ معلوم تعلق می گیرد و در واقع در مقام ذاتِ باریتعالی ، اتِّحادِ علم و عالِم و معلوم و یا اتحادِ عقل و عاقل و معقول است و هیچگونه تغییرپذیری و دگرگونی و کثرت و اضافه و حدّ و تَعَیُّن و غیریّت و تغایُر و تضاد و اِفراز و تمایُز و امتیازی در آن راه ندارد. مقامِ ذات مقامِ غیبُ الغُیوبی و لا اِسمی و لا رَسمی است . در خطبه 64 از نهج البلاغه فَیض الأسلام ص155 حضرت علی(عَلَیهِِ السَّلامُ) در باره اینکه صفات ذات الهی عین ذاتش هستند چنین فرموده است :اَلْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِی لَمْ تَسْبِقْ لَهُ حَالٌ حَالًا. ستایش از آنِ خداوندی است که هیچ حال و صفتی از صفاتش بر حال صفتِ دیگرش پیشی و سبقت نگرفته است و به اصطلاح و تعبیر فلسفی ، خداوند در معرض حوادث قرار نمیگیرد . پس قبل از آنکه آخِر باشد اوّل است ، و پیش از آنکه پنهان باشد هویدا است .زیرا پیش و پس شدن از مختصّات زمان است و زمان از لواحق حرکت و حرکت از لوازم اَجسام و ذات مقدّس او منزّه از زمان و زمانیّات و مقدّم بر همه اَجسام است، پس نمى توان گفت که اوّلست قبل از آخر و ظاهر است پیش از باطن و حىّ و زنده است پیش از عالِم و هکذا، زیرا براى او صفات زائده بر ذات نیست تا بعضى بر بعض دیگر تقدّم و پیشى گیرد، پس صفات او عین ذات او هستند و گر نه زیاده و نقصان پذیرد و بعضى علّت بعض دیگر و بعضى معلول و ناقص گردد و این از لوازم ممکنات است . هُوَ الْأَوَّلُ وَ الْآخِرُ وَ الظَّاهِرُ وَالْبَاطِنُ وَ هُوَ بِکُلِّ شَیْءٍ عَلِیمٌ. سوره حدید آیه 3 .
عطار نیشابوری چه زیبا فرمود :
وصفش چه کنی که هرچه گویی
گویند مگو که بیش از آن است
و نیز حکیم نظامی گنجَوِی می گوید :
آنچه تَغیُّر نپذیرد تویی
و انکه نَمُردست و نمیرد تویی
ما همه فانی و بقا بس تراست
مُلک تَعالَی و تَقَدَّس تراست
2- علم خداوند به اَشیاء و مخلوقات قبل از ایجاد و آفرینش و خلقت آنها .
خداوند متعال قبل از ایجاد و خلقت و آفرینشِ اشیاء و مخلوقات به همه آن ها علم(علمِ ذاتی و اَزَلی) دارد . در این مرتبه نیز علمِ حضرتِ باریتَعالی از نوع علم حضوری است نه علم حصولی و انفعالی و اِنطِباعی و اِرتِسامی . مرحوم علامه طباطبایی در بدایة الحکمة ص176 براساس نظریَّه مُتعالیه حکیمِ عالیمقام ملاّ صدرای شیرازی می فرماید : ... فَهُوَ مَعلُومُُ عِندَهُ عِلماََ اِجمالِیّاََ فِی عَینِ الکَشفِ التَّفصیلِیِّ .یعنی علم خداوند به اشیاء و مخلوقات قبل ازخلقت و ایجادشان از نوع علم اجمالی(به نحو بساطت و وحدت) در عین کشف تفصیلی است. مراد از اجمال و تفصیل در اینجا ، اجمال و تفصیلِ متعارف که نیست . در اجمال و تفصیلی که متعارف است اجمال در برابر تفصیل است و اجمال هم به معنای ابهام می باشد. پس اجمال در اینجا همان بساطت است نه اجمال به معنای اِبهام . به عبارت دیگر علم اجمالی عین همان علم تفصیلی است که بعد از ایجادِ مخلوقات حاصل میشود و معلومات و موجودات قبل از خلقتشان به تمام ذات به نحو وحدت و بساطت نزد خداوند مُتعال حاضر و منکشف هستند و خداوند به سبب علم به ذاتِ بسیطش به آنها نیز علم ذاتی دارد و آن اشیاء و معلومات از جهت کمال (نه از جهت نقص) عین ذات الهی است و به اصطلاحِ مرحوم ملاّ صدراء : بَسیطُ الحَقیقَةِ کُلُّ الأَشیاءِ وَ لَیسَ بِشَئِِ مِنها . «بَسیطُ الحَقیقَه» همه اشیاء است و هیچکدام از آنها هم نیست. یعنی خداوندی که واجب الوجود بالذات است و از همه ترکیب ها و نقایص ، منزّه و مُبرّی و بَسیطُ الحَقیقه است چنین خداوندی همه کمالاتِ اشیاء و مخلوقاتش را به نحو اَکمَل و اَتَمّ و اَشَدّ واجِد و دارا می باشد زیرا که اگر واجِد ِ کمالاتِ اشیاء و آفریده های خود نباشد ممکن نیست که آنها را بیافریند و خلق نماید . پس خداوند متعال براساس اینکه واجِد همه کمالاتِ مخلوقات و اشیاء است و بر اساسِ اینکه علمِ پیشین اَزَلَی ذاتی( علم اجمالی به نحو بساطت و وحدت) به همه موجودات و اشیاء دارد ، موجودات و اَشیاء را خلق می فرماید و این موجودات که قبل از ایجاد به نحو بساطت و اجمال معلوم پروردگار و در حال وحدت و بسیط بودند بعد از ایجاد و خلقتشان در تفصیل و کثرت هستند و از نظر وجودی با هم غیریت دارند . در کتاب نِهایَةُ الحِکمَة از علامه طباطبایی در «اَلمَرحَلَةُ الثّامِنَة» در مبحثِ علت و معلول ص222 ضمن برشمردن اَقسام علّت فاعلی ، علم اجمالی در عین کشف تفصیلی را تحت عنوانِ فاعل بِالتَّجَلِّی چنین آورده است : السابع: اَلفاعِلُ بِالتَجَلِّی، وَ هُوَ الَّذِی یَفعَلُ الفِعلَ وَ لَهُ عِلمٌ تَفصیلِیٌّ بِهِ هُوَ عَینُ عِلمِهِ الأِجمالِیِّ بِذاتِهِ ، کَالنَّفسِ الإِنسانِیَّةِ المُجَرَّدَةِ ...أَنَّّ لَهُ (تَعالَى ) عِلماً إِجمالِیّاً بِالأَشیاءِ فِی عَینِ الکَشفِ التَّفصیلِیِّ .
فاعل بِالتَّجَلِى فاعلى است که فِعل (اَشیاء و مخلوقات) را انجام مى دهد و می آفریند در حالى که قبل از فعل و آفرینشش علم تفصیلى به فعل دارد و آن علم تفصیلی هم عین همان علم اجمالی به ذاتش می باشد. همانند نفس مجرَّده انسان. انسان از آن جهت که به نفس مجرده و بسیط خود علمِ حضوری دارد لذا به افعالى که از نفس سرمى زند و کمال ثانوی آن شمرده می شود نیز علم دارد . همان نفسى که علت براى آن ها است واجد آن ها به نحو بساطت نیز مى باشد . خداوند مُتعال از آن جهت که عِلَّةُ العِلَل می باشد عِلّتِ ایجاد همه معلول ها و مخلوقات است و علمِ علت نسبت به معلول از نوع علمِ فعلی و ایجادی است نه انفعالی و انطباعی . علم فِعلی (به معنای مصدری که حیثیّت صدور و ایجاد در آن ملحوظ است) آن است که سبب و علتِ ایجادِ وجود خارجی چیزی می شود یعنی علمی است که خودِ علم ، منشأ و سببِ صدور و ایجاد است. علم فعلی به نحوی در انسان ها هم وجود دارد . مثلا کسی که در ارتفاع بسیار بالا قرار گرفته که خطر سقوط وجود دارد چه بسا همینکه تصور سقوط کند سبب سقوطش باشد یعنی تصور سقوط سبب سقوط می شود و یا مثال دیگر اینکه فرضا نویسنده ای بخواهد کتابی بنویسد و یا مهندسی بخواهد ساختمانی بسازد . شخص نویسنده و یا مهندس با علم و آگاهی که دارد اقدام به نویسندگی و ساختن ساختمان می کند . پس علم و آگاهی نویسنده و مهندس منشأ تحقق نوشتار و یا ساختمان می گردد . وقتی در ما علم به اشیاء قبل از ساختن اشیاء وجود دارد پس در خداوند به طریق اَولی این علم(علم اجمالی=علم فعلی و ایجادی) به نحو وحدت و بساطت هست و بر آن اساس اَشیاء را می آفریند .
*** قالَ الباقرُ(عَلَیهِ السَّلامُ) : کَانَ اَللَّهُ «عَزَّ وَ جَلَّ» وَ لاَ شَیْءَ غَیْرُهُ وَ لَمْ یَزَلْ عَالِماً بِمَا یَکُونُ فَعِلْمُهُ بِهِ قَبْلَ کَوْنِهِ کَعِلْمِهِ بِهِ بَعْدَ کَوْنِهِ . خداوند «عَزَّ وَ جَلَّ» بود و چیزی با او نبود و لایَزال و همیشه به آنچه که خلق نشده و آنچه که خلق شده و یا آفریده می شود ، علم (علمِ ذاتی اَزَلی) دارد. علم خداوند به اشیاء و مخلوقات ، پیش از وجود و تحقق آنها ، مانند علمش به آن اشیاء پس از وجود و خلقتشان است .
(اصول کافى «کِتابُ التَّوحید» باب صفات ذات جلد 1 ص 144 روایت 2)
*** ألَا یَعْلَمُ مَنْ خَلَقَ وَهُوَ اللَّطِیفُ الْخَبِیرُ . آیا کسی که چیزی را آفریده، نمیداند چه آفریده است و حال آنکه او خود لطیف و باریکبین و خبیر و بسیار آگاه است؟!! (سوره مُلک آیه 14)
3- علم خداوند به اشیاء بعد از ایجاد و خلقت آنها .
علمِ فعلی خداوند که از صفاتِ فعل و از مقامِ فعل و ایجاد و خلقت انتزاع می شود نه از مقام ذات عبارت است از اینکه وجودِ عینی و خاصِّ شئی (همه موجودات عالَم با وجودِخاصّشان) بدون هیچ مانع و حاجب و واسطه ای نزد خداوند مُتعال ظهور و حضور و عینیّت داشته باشد . به عبارت دیگر علم فعلی الهی (فعل به معنای اسم مصدری به لحاظ مصنوعات و مخلوقات الهی) ، نفسِ واقعیت و ظهور و تحقق اشیاء در محضر پروردگار می باشد و خداوند به علم ذاتی اَزَلی خویش به همه اَشیاء و آفریده ها احاطه علمی دارد و همه موجودات بالفعل در محضر پروردگار حاضر هستند و هیچ چیزی از او غائب نیست . لا یَعزُبُ عَنهُ مِثقالُ ذَرَّةٍ فِی السَّماواتِ وَلا فِی الأَرضِ . به اندازه سنگینی ذرّه ای در آسمانها و زمین از علم او دور نخواهد ماند.(سوره سَبَأ آیه 3.) .علمِ خداوندِ مُتعال به مخلوقات و موجودات و اشیاء پس از ایجاد و خلقت آنها از نوع علم تفصیلی و حضوری است . علم فعلی خداوندِ سبحان از صفات فعل است نه از صفات ذات . صفت فعل و علم فعلی ، صفتی است که بیانگر رابطه و ارتباطِ فعل خدا با مخلوقاتش می باشد . اَشیاء و مخلوقاتِ خارجی دو جهت دارند : یک جهت آن است که به عنوان اینکه مخلوقات الهی هستند لذا اضافه و انتساب به خالقشان دارندو جهت دیگر اینکه چون اَشیاء و مخلوقات خارجی محکوم به زمان و مکان و دگرگونی و تبدیل و تبدُّل و تغییر و تغیُّر و حد و حدود هستند لذا مُنتسَب به زمان و مکان و مانند آن می شوند . برخی از آیات قرآن کریم دلالت دارند بر اینکه علم خداوند (علم فعلی) در زمان خاصی محقق شد و یا محقق می شود .
....... ...... ادامه دارد .....
پایگاه اندیشوران حوزه (http://saadat.andishvaran.ir/fa/ShowNote.html?ItemId=15218)
** آیت الله سید اصغر سعادت میرقدیم لاهیجی
**********************************************************
*تفسیر سوره کهف بر اساسِ« متنِ عربی کتابِ اَلمیزان جلد 13.علامه طباطبایی+با ترجمه و شرح مختصر از استاد سیداصغرسعادت میرقدیم لاهیجی+پایگاه اندیشوران حوزه+قسمت اول
.: Weblog Themes By Pichak :.