***نسیم معرفت***
به نام خدا
** ( انسان موجودی ناآرام )
مرغِ باغِ ملکوتم نِیَم از عالمِ خاک
چند روزی قفسی ساخته اند از بدنم
روح آدمی که لطیفه الهی است شاکِله اصلی انسان را تشکیل می دهد و این روح ، نَفخه ای رحمانی است که در آدمی دمیده شده است . برای درکِ عظمتِ روحِ آدمی همین بس که به اضافه تشریفیه که دال بر عظمت است به خداوند نسبت داده شده است چنانکه خداوند در آیه 29 از سوره حِجر چنین فرمود : ...وَ نَفَخْتُ فیهِ مِنْ رُوحی.... یعنی و از روح خود در او (آدم «عَلَیهِ السَّلامُ» و انسان) دمیدم .
علم و دانش و معرفت و فهم و تعقُّل و خِرَدورزی و تَعالِی و رشد و کمال و سعادت و هدایت و محبت و لطف و مهربانی ... و نیز جهل و نادانی و بی خِرَدی و شقاوت و قساوت و انحطاط و پستی و ضلالت و کینه و عداوت ... ، در اصل به روح آدمی بر می گردد . البته گاهی به اعتباری از روحِ انسان ، به عقل و نفس و قلب و مانند آن ها تعبیر می شود. از آن جهت که موجب حیات و زندگی به معنای عام خود است به آن روح گویند و از جهت اینکه قدرت و نیروی درک دارد به آن عقل می نامند و به علت اینکه تدبیر و مدیریت اعضا و جوارح و بدن را انجام می دهد به آن نفس گفته می شود و نفس هم در یک تقسیم به سه قسم است: نفس نباتی و نفس حیوانی و نفس انسانی که این مراتب سه گانه نفس در باره انسان در طول هم هستند و به تدریج حاصل می شوند. و در فارسی به نفس ، روان و به روح ، جان اطلاق می شود. کار عرفاء و عارفان مربوط به روح است و کار روانشناسان مربوط به رفتارهای آدمی است و رفتارهای انسان نیز نهایتاََ به روح بر می گردد و مقام عارف هیچگاه قابل قیاس با روانشناس نیست و از آن جهت که روح مرکز تحولات و حالات و عواطف و احساسات است به آن قلب می گویند و معادل قلب در فارسی همان کلمه دل می باشد.
اعضاء و جوارح انسان و مغز و ذهن و و حواس ظاهری و باطنی و سلسله اعصاب و غیره در مجموع همانند مرکبی برای روح می باشد و حاکم اصلی در وجود انسان همان روح است . حیات و ادراک و فهمیدن و و شنیدن و دیدن و سایر افعال همه مربوط به روح است. مرحوم ملا صدرای شیرازی برخلاف حُکماءِ مَشّاء بر اساس نظریه اَصالةُ الوُجود در این رابطه چنین می گوید : اَلنَّفسُ فِی وَحدَتِها کُلُّ القُوی یعنی نفس و روح آدمی (هویت و حقیقتی که از آن به «من» تعبیر می شود) در عین بساطت و وحدت ، عین قوای خود و جامع آن ها است و به عبارت دیگر با هر قُوّه ای ، عین آن قُوّه می باشد.
وقتی دانستیم که حقیقت و هویت اصلی آدمی همان روحِ اوست که اتصال تشریفی به حضرت حقتعالی دارد در این صورت هر اندازه که آدمی در مسیر قُرب پروردگار و اطاعت از آفریدگار قدم بردارد و در پی اصلاح و تربیت خویش باشد و از معاصی و نافرمانی و نفسانیات و خواسته های شیطانی دوری گزیند از روح پاک و باصفا و نورانی و مُتعالِی و سعادتمند و آرام برخوردار می گردد و هر چقدر از طریق و راه الهی خارج گردد و رها و آزاد و بی بند وبار و هَرزه باشد و آلوده به گناهان و معاصی شود به همان اندازه دارای روح پلید و ناپاک و تاریک و ظلمانی و ناآرام و مضطرب می شود. انسان باید با روح الهی خود به خدا بپیوندد تا اطمینان و آرامش یابد و آدمی تا به خدا نرسد موجودی ناآرام است اگر چه همه دنیا و تَمَتُّعات آن را در اختیار داشته باشد. کسانی که از خدا بریدند و به شیطان و یا شیاطین پیوستند اگرچه به حسب ظاهر به آرامش کاذِبِ مَقطعی می رسند ولی در واقع و در باطن خود دچار اضطراب و نگرانی و تشویش هستند و گاهی نیز مشاهده شده است که برخی افراد با برخورداری از همه لذت های مادی و نفسانی و شهوانی دست به خود کشی زدند و این حاکی از تزلزل و تَنزُّل شخصیتی و روحی است. هیچگاه انسان از راه معاصی و نافرمانیِ پروردگار به آرامش نخواهد رسید . آرامش و اطمینان در سایه یاد و ذکر خداوند است و خداوند در سوره رعد آیه 28 چنین می فرماید : الَّذینَ آمَنُوا وَ تَطْمَئِنُّ قُلُوبُهُمْ بِذِکْرِ اللَّهِ أَلا بِذِکْرِ اللَّهِ تَطْمَئِنُّ الْقُلُوبُ آنها کسانی هستند که ایمان آورده اند ، و دلهایشان (روحشان) به یاد خدا مطمئن ( و آرام ) است . آگاه باشید ، تنها با یاد خدا دلها ( روح ها) آرامش می یابد.
روح و جان و دل آدمی گاهی بر اثر عواملی زنگار می گیرد و تیره و تار می شود و به قول حافظ شیرازی : دل که آیینه صافی است غُباری دارد . انبیاء و اولیاء الهی با برنامه های الهی و نورانی آمدند تا روح و قلب و دلِ انسان را که آیینه جمالِ حضرتِ حق می باشد از کُدورات و زنگارها و تیرگی ها و غبارهای ظلمانی و شیطانی ، جلاء و صیقل و صفا دهند . جهل و نادانی و کبر و غرور و نخوت و سرکشی و طغیانگری و کینه و عداوت و دشمنی و نزاع و اختلاف و فساد و فحشاء و عصیان و گناه و معصیت و دوری از خدا ، سبب زنگار و تاریکی و ظلمت و انحطاط و پستی و شقاوت روح می شوند . هدف پیامبران و پیشوایان راستین با تعالیم نورانی و حیاتبخش الهی این است که انسان را از این آلودگی ها و ظلمات برهانَد و او را به مقام نورانی تقرُّب و قرب و عبودیت و بندگی و توحید و ذکر الهی برساند. در آیین مقدس اسلام و قرآن و تعالیم اهل بیت (عَلَیهِمُ السَّلامُ) به مسأله پرورش و تربیت و اصلاح و تقویت روح و جان و دل و قلب بسیار توجه شده است. همه دستورات و تعالیم دین اسلام برای تَعالِی و شکوفایی نفس و روح و قلب آدمی می باشد . برنامه هایی مانند نماز و روزه و حج و زکات و جهاد و انفاق و احسان و نیکوکاری و ... برای آن است که انسان ها تربیت و اصلاح شوند. جامعه که عبارت از فرد فرد و آحاد انسان ها است در صورتی به تَعالِی و رشد و سعادت و خوشبختی و صلاح و فلاح و رستگاری می رسند که افراد آن جامعه با پیروی از برنامه های مُتعالِی و سازنده ، خود را اصلاح و تربیت نمایند. به مساله روح و جان و دلِ انسان باید توجه شود و باید جستجو نمود که چه عواملی موجب بالندگی و حیات و یا سبب انحطاط و مرگ روحِ و دل انسان است . متاسفانه انسان ها به سلامت جسمی خود بیش از سلامتی روحی و قلبی اهتمام دارند . چه بسا برای کوچک ترین بیماری جسمی حساس می شوند و سریعا به درمان آن می پردازند ولی درباره بیماری ها و آسیب های روح و جان و دلِ خود توجهی نمی کنند و در صدد درمان و اصلاح آن برنمی آیند.
متأسفانه بیماری های روحی و قلبی به حسب ظاهر دردی ندارند تا شخص بلافاصله در پی علاج برآید . چه بسا ممکن است شخصی سال ها دچار بیماری حسادت و مانند آن باشد ولی توجهی ندارد و در پی درمانش نیست. چنین شخصی قطعا روح و قلبش بیمار است و اگر خویش را درمان نکند دچار شقاوت و بدبختی در دنیا و آخرت خواهد شد. برخی خصلت ها و کارها مانند حسادت و کینه و سوء ظن و غیبت و پشت سر گویی و حرامخواری و چشم چرانی و هرزگی و پُر حرفی و ... روح را کَدِر و تاریک و فاسد می کند و برخی امور مانند راز و نیاز با پروردگار و ذکر و مناجات و دعا و عبادت و تلاوت قرآن و حُبّ اهل بیت (عَلَیهِمُ السَّلامُ) و یاد مرگ و حساب آخرت و ... همچون قطراتِ با طراوت و حیاتبخشِ باران ، سرزمین روح و جان و دل و قلب را آباد و شکوفا و سرسبز و بارور می کند .
در پایان برخی از امور را که سبب تَعالِی و اهتزاز و صفا و نورانیت و بالندگی و حیاتِ روح و جان و دلِ انسان است به اختصار ذکر می کنم که امید است که برای طالبان و خوانندگان سودمند و نافع باشد:
1- دعا و نیایش . در روایتی از علی (عَلَیهِ السَّلامُ) آمده که فرمود : عَلَیْکَ بِذِکْرِ اللّهِ فَإِنَّهُ نُورُ الْقَلْبِ .بر تو باد به ذکر خدا که آن نور قلب است. (غُرَرُ الحِکَم و دُرَرُالکَلِم :حدیث 3642.)
2- کنترل زبان و پرهیز از پُرگویی و هرزه گویی : امام باقر (عَلَیهِ السَّلامُ) فرمود : لا یَسلِمُ اَحَدٌ مِنَ الذُّنوبِ حَتّی یَخزُنَ لِسانَه . هیچ کس از گناهان سالم نمی ماند، مگر اینکه زبانش را کنترل نماید . (تُحَفُ العُقُول ص 298.)
حضرت علی (عَلَیهِ السَّلامُ) از رسولخدا (صَلَّی اللهُ عَلَیهِ وَآلهِ وَسَلَّمَ) نقل کرد که آن حضرت فرمود : لا یَستَقیمُ إیمانُ عَبدٍ حتّى یَستَقیمَ قَلبُهُ، و لا یَستَقیمُ قَلبُهُ حتّى یَستَقیمَ لِسانُهُ . ایمان هیچ بنده اى درست نشود، تا آن که دلش درست شود و دلش درست نشود، تا آن که زبانش درست شود. ( نهج البلاغه فیض الأسلام خطبه 175 ص 571)
در انتهای خطبه 187 از نهج البلاغه فَیضُ الأسلام علی (عَلَیهِ السَّلامُ) چنین می فرماید : : عِبَادَ اللَّهِ الْآنَ فَاعْلَمُوا [فَاعمَلوا] وَ الْأَلْسُنُ مُطْلَقَةٌ وَ الْأَبْدَانُ صَحِیحَةٌ وَ الْأَعْضَاءُ لَدْنَةٌ وَ الْمُنْقَلَبُ فَسِیحٌ وَ الْمَجَالُ عَرِیضٌ، قَبْلَ إِرْهَاقِ الْفَوْتِ وَ حُلُولِ الْمَوْتِ، فَحَقِّقُوا عَلَیْکُمْ نُزُولَهُ وَ لَا تَنْتَظِرُوا قُدُومَهُ. اى بندگان خدا، هم اکنون که «در دنیا هستید» بدانید ( عمل کنید ) و از فرصت استفاده کنید ، در حالی که زبانها آزاد، و بدن ها سالم و تندرست ، و اعضاء و جوارح ، فرمانبر و آماده اند، و راه بازگشت نیز فراهم، و فرصت زیاد است، پس فرصت را غنیمت بشمرید پیش از آن که وقت از دست برود، و مرگ فرا رسد، پس فرارسیدن مرگ را حتمى بشمارید، و در انتظار آمدنش به سر نبرید که یقینا به سراغ شما خواهد آمد .
3- یاد مرگ و قیامت . امام صادق (عَلَیهِ السَّلامُ) : ذِکْرُ الْمَوتِ یُمِیتُ الشَّهَواتِ فِی النَّفْسِ وَیَقْطَعُ مَنابِتَ الْغَفْلَةِ وَیُقَوِّی النَّفْسَ بِمَواعِدِ اللّهِ وَیُرِقُّ الطَّبْعَ وَیَکْسِرُ اَعْلامَ الْهَوَی وَیُطْفِیءُ نارَ الْحِرْصِ وَیُحَقِّرُ الدُّنْیا . یاد مرگ خواهش های باطل را از دل زایل می کند و ریشه های غفلت را می کَنَد و دل را به وعده های الهی قوی و مطمئن می گرداند و طبع را رقیق و نازک می سازد و عَلَمهای هوا و هوس را می شکند و آتش حرص را فرو می نشاند و دنیا را حقیر و بی مقدار می سازد . ( بِحارُ الأنوار ج6ص133ح32 - مصباح الشریعه ، اَلبابُ الثّالِث وَ الثَّمانُون فِی ذِکرِ المَوتِ ص 171 )
4- اجتناب و پرهیز از مال حرام . علی فرمود : إِذا رَغِبتَ فِى المَکارِمِ فَاجتَنِبِ المَحارِمَ . اگر خواهان مکارم و بزرگوارى ها هستى از حرام ها دورى کن. (غُرَرُ الحِکَم، ح4069.)
5- احسان و نیکی و خدمت به مردم مخصوصا خدمت کردن به محرومین و مستضعفین
6- تلاوت قرآن کریم . رسولخدا (صَلَّی اللهُ عَلَیهِ وَآلهِ وَسَلَّمَ) فرمود : اِنَّ هذِهِ القُلوبَ لَتَصدَاُ کَما یَصدَاُ الحَدیدُ وَ اِنَّ جَلاءَها قِراءَةُ القُرآنِ. براستی که این قلبها ( و روح ها ) زنگار می گیرد، همان طور که آهن زنگ می زند و جَلا و صفای قلب ها قرائتِ قرآن است . ( اِرشادُ القُلوب دَیلَمی ص 78)
7- عشق و محبت و علاقه و یاد و ذکر اهل بیت : رسولخدا (صَلَّی اللهُ عَلَیهِ وَآلهِ وَسَلَّمَ) فرمود : حُبِّی وَ حُبُ أَهْلِ بَیْتِی نَافِعٌ فِی سَبْعَةِ مَوَاطِنَ أَهْوَالُهُنَّ عَظِیمَةٌ عِنْدَ الْوَفَاةِ وَ فِی الْقَبْرِ وَ عِندَ النُشورِ وَ عِندَ الکِتابِ وَ عِندَ الحِسابِ وَ عِندَ المِیزانِ وَ عِندَ الصِّراطِ . محبت من و خاندانم در هفت جا، که هول و هراس آنها عظیم است سود می بخشد : 1- هنگام مرگ 2- در عالم قبر 3- در هنگام رستاخیز 4- هنگام گرفتن نامه اعمال 5- وقت حسابرسی قیامت 6- نزد میزان و سنجش اعمال 7- هنگام عبور از صراط. (میزان الحکمه، ج2، ص 237 .)
8- عبودیت و بندگی و اطاعت حضرت پروردگار . خداوند مُتعال نمازهای پنچگانه را برای انسان بالغ واجب فرمود تا در پنج وعده به طهارت روح و جان و دل خود بپردازد و از این راه ، روحش را به خداوند پیوند بزند و با او همراه باشد . نماز پیوند و اتصال عبد به معبود است . نماز معراج برای روح مؤمن است و مؤمن واقعی از راه نماز به اوج مقامات معنوی و الهی می رسد . متاسفانه در جوامع اسلامی آنگونه که شایسته است قدر و ارزش و منزلت نماز دانسته نمی شود . همه انبیاء و همه ادیانِ معتبر به اشکال مختلف دارای برنامه نماز و نیایش بودند و در اسلام نیز به نحو خاص در پنج وعده نماز مقرر شده است .
در روایت آمده است که رسولخدا (صَلَّی اللهُ عَلَیهِ وَآلهِ وَسَلَّمَ) در خطاب به اَبُوذَرِ غِفاری (جُنْدَب بْن جُنادَة بْن سُفْیان الغِفاری. ابوذر از طایفه غِفار که از طوایف اصیل عرب به شمار میرود بوده و او را به واسطه نام فرزندش ذَرّ ، مُکَنّی به ابوذر کرده اند ) فرمود : یَا أَبَاذَرِِّ جَعَلَ اللَّهُ جَلَّ ثَنَاؤُهُ قُرَّةَ عَیْنِی فِی الصَّلَاةِ و حَبَّبَ إِلَیَّ الصَّلَاةَ کَمَا حَبَّبَ إِلَى الْجَائِعِ الطَّعَامَ وَ إِلَى الظَّمْآنِ الْمَاءَ وَ إِنَّ الْجَائِعَ إِذَا أَکَلَ شَبِعَ وَ إِنَّ الظَّمْآنَ إِذَا شَرِبَ رَوِیَ وَ أَنَا لَا أَشْبَعُ مِنَ الصَّلَاةِ . ای ابوذر همانا خداوند، نور چشمِ مرا در نماز قرار داده و نماز را محبوب من نمود همانگونه که طعام را برای گرسنه و آب را برای تشنه محبوب نمود . گرسنه با خوردن ، سیر و تشنه با نوشیدن ، سیراب میگردد، اما من هرگز از نماز، سیر نمیشوم. ( بِحارُالانوار، ج74، ص77. بابُ الرابِع : ما أَوصَى بِهِ رَسُولُ اللهِ «ص» إِلَى أَبِی ذَر رَحِمَهُ اللهُ )
9- تفکر . تفکر و تعقل سبب بالندگی و رشد روح و عقل می گردد و هیچ دین و آیینی به اندازه دین اسلام مردم را دعوت به تفکر و اندیشیدن نکرده است . آیات و روایات زیادی وجود دارد که انسان ها را دعوت به فکر و فهمیدن می نماید و اگر مجموعه آیات و روایاتی که در باب تفکر و عقل وارد شده جمع آوری گردد کتاب قَطوری خواهد شد . . امام حسن مجتبی (عَلَیهِ السَّلامُ) فرمود : : عَلَیکُم بِالتَّفَکُّرِ فَأِنَّهُ حَیاةُ قَلْبِ البَصیرِ وَ مَفاتِیحُ أَبوابِ الحِکمَةِ. بر شما باد به تفکر و اندیشیدن، به درستی که آن مایه زندگی و حیات دلِ انسانِ بصیر و کلید درهای حکمت است. (بحارالانوار، ج 78، ص 115)
و نیز امام صادق ع فرمود : : کانَ أَکْثَرُ عِبادَةِ أَبِی ذَزِِّ أَلتَّفَکُرَ و الْأِعتِبارَ. بیشترین عبادت ابوذر ، تفکر و اندیشیدن و پند گرفتن بود. ( بحارالانوار، ج 71، ص 323)
سیداصغر سعادت میرقدیم لاهیجی
***نسیم معرفت***
** آیا نخستین ماه سال از ماه های قمری ، مُحَرّم است یا ماه رمضان ؟
مرحوم سیّدبن طاووس در کتاب اِقبالُ الأَعمال می فرماید:
وَ اعلَم اَنِّی وَجَدتُ الرَّوایاتِ مُختَلِفاتِِ فِی اَنَّهُ هَل اَوَّلُ السَّنَة ِ اَلمُحَرَّمُ اَو شَهرُ رَمَضانَ؟ لکِنَّنِی رَأَیتُ مِن عَمَلِ مَن اَدرَکتُهُ مِن عُلَماءِ اَصحابِنا اَلمُعتَبَرِینَ وَ کَثیراََ مِن تَصانیفِ عُلَمائِهِم اَلماضِینَ اَنَّ اَوَّلَ السَّنَةِ شَهرُ رَمَضانَ عَلَی التَّعیینِ وَ لَعَلَّ شَهرَالصِّیامِ اَوَّلُ العامِ فِی عِباداتِ الأِسلامِ وَ المُحَرَّمَ اَوَّلُ السَّنَةِ فِی غَیرِ ذلِک مِنَ التَّوارِیخِ وَ مَهامِّ الأَنامِ لِأَنَّ اللهَ جَلَّ جَلالُهُ عَظَّمَ شَهرَ رَمَضانَ فَقالَ جَلَّ جَلالُهُ : شَهْرُ رَمَضانَ الَّذی أُنْزِلَ فیهِ الْقُرْآنُ هُدیً لِلنَّاسِ وَ بَیِّناتٍ مِنَ الْهُدی وَ الْفُرْقانِ
بدان که همانا من درباره این که آیا نخستین ماه سال ، ماه محرم است یا ماه رمضان، روایات را مختلف و گوناگون یافتم ، ولی با توجه به عمل علمای اصحاب و بسیاری از تصانیف و کُتُب علمای پیشین به تحقیق دریافتم که نخستین ماه سال بطور عَلَی التَّعیین و مشخص و معلوم ، ماه رمضان است و شاید بتوان چنین گفت که در بخش عبادات اسلامی، نخستین ماه سال، ماه رمضان و در غیر آن موارد، یعنی در رابطه با حوادث تاریخی و دیگر امور مهم، نخستین ماه سال، ماه محرم است . اینکه نخستین ماه سال ، مُشخّصاََ و عَلَی التَّعیین ، ماه رمضان است به این جهت است که خداوند (جَلَّ جَلالُهُ) ماه رمضان را در قرآن کریم بزرگ داشته و در باره اش چنین فرمود : شَهْرُ رَمَضانَ الَّذی أُنْزِلَ فیهِ الْقُرْآنُ هُدیً لِلنَّاسِ وَ بَیِّناتٍ مِنَ الْهُدی وَ الْفُرْقانِ . ( روزه ، در چند روز معدودِ ) ماهِ رمضان است ماهی که قرآن ، برای راهنمایی مردم ، و نشانه های هدایت ، و فرق میان حق و باطل ، در آن نازل شده است. (سوره بقره آیه 185 )
ماه های قمری عبارتند از : 1- مُحَرَّمُ الحَرام 2- صفرالمُظفّر 3- ربیع الأوّل 4- ربیع الثانی 5- جُمادَی الأُولی 6- جُمادَی الثّانِیَه 7- رَجَبُ المُرَجّب 8- شعبانُ المُعظَّم 9- رَمَضانُ المُبارَک 10- شَوّال المُکرّم 11- ذِی القَعدةِ الحَرام 12- ذِی الحِجَّةِ الحرام .
در آیه 36 از سوره توبه به دوازده ماه قمری اشاره شده است : إِنَّ عِدَّةَ الشُّهُورِ عِنْدَ اللَّهِ اثْنا عَشَرَ شَهْراً فی کِتابِ اللَّهِ یَوْمَ خَلَقَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ مِنْها أَرْبَعَةٌ حُرُمٌ ذلِکَ الدِّینُ الْقَیِّمُ فَلا تَظْلِمُوا فیهِنَّ أَنْفُسَکُمْ وَ قاتِلُوا الْمُشْرِکینَ کَافَّةً کَما یُقاتِلُونَکُمْ کَافَّةً وَ اعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ مَعَ الْمُتَّقینَ . در حقیقت شمار ماه ها ( ی قمری ) در نزد خداوند ( در علم ازلی و لوح محفوظ او ) دوازده ماه است که در کتاب خدا ( جهان هستی که کتاب تکوینی است ) از روزی که آسمان ها و این زمین را آفریده ثابت و محقق است ( و از کیفیت تنظیم کره زمین و ماه در منظومه شمسی نشأت یافته ) ، چهار ماه از آنها ( رجب ، ذی قعده ، ذی حجّه و محرّم ) حرام است ( محترم است و جنگ در آنها حرام است ) این دستور آیینی است استوار و پایدار ، پس در این ماه ها ( با شکستن حرمت آنها و جنگ با یکدیگر ) بر خود ستم مکنید. و ( هنگام نبرد ) با همه مشرکان بجنگید همان گونه که آنها با همه شما می جنگند ، و بدانید که خدا با پرهیزگاران است.
ماه رمضان نُهمین ماه از ماه های قمری است و از میان ماه های قمری ، تنها ماهی که از آن در قرآن کریم یاد شده ، ماه رمضان می باشد . کلمه «رَمَضان» درآیه 185 از سوره بقره آمده است : شَهْرُ رَمَضانَ الَّذی أُنْزِلَ فیهِ الْقُرْآنُ... .
اَلرَّمْضَاءُ : شِدَّةُ الحَرِّ . اَلرَّمْضَاءُ : اَلأَرضُ أَوِ الحِجارَةُ الَّتِی حَمِیَت مِن شِدَّةِ وَقْعِ الشَّمسِ . اَلرَّمْضَاءُ ، به معنای شدّت گرما و حرارت است و یا اینکه (اَلرَّمْضَاءُ ) عبارت است از زمین و یا سنگی که بر اثر شِدّت تابش خورشید داغ شده باشد . کلمه رَمَضان از (اَلرَّمْضَاء یا از اَلرَّمَض ) اخذ شده است .
رَمِضَ یَرمَضُ رَمَضاََ اَلنَّهارُ : یعنی هوای روز به شدت گرم شد .
اَلرَّمَض : به فتح راء و میم یعنی شدت گرما - سوختگی -داغی- بارانِ قبل از پاییز که بر زمین داغ می بارد .
در خطبه 182 از نهج البلاغه فیض الأسلام کلمه « اَلرَّمْضَاء » آمده است :وَ قَدْ أُوذِنْتُمْ مِنْهَا بِالاِرْتِحَالِ وَ أُمِرْتُمْ فِیهَا بِالزَّادِ وَ اِعْلَمُوا أَنَّهُ لَیْسَ لِهَذَا اَلْجِلْدِ اَلرَّقِیقِ صَبْرٌ عَلَى اَلنَّارِ فَارْحَمُوا نُفُوسَکُمْ فَإِنَّکُمْ قَدْ جَرَّبْتُمُوهَا فِی مَصَائِبِ الدُّنْیَا أَ فَرَأَیْتُمْ جَزَعَ أَحَدِکُمْ مِنَ الشَّوْکَةِ تُصِیبُهُ وَالْعَثْرَةِ تُدْمِیهِ وَ الرَّمْضَاءِ تُحْرِقُهُ فَکَیْفَ إِذَا کَانَ بَیْنَ طَابَقَیْنِ مِنْ نَارٍ ضَجِیعَ حَجَرٍ وَ قَرِینَ شَیْطَانٍ أَ عَلِمْتُمْ أَنَّ مَالِکاً إِذَا غَضِبَ عَلَى اَلنَّارِ حَطَمَ بَعْضُهَا بَعْضاً لِغَضَبِهِ وَ إِذَا زَجَرَهَا تَوَثَّبَتْ بَیْنَ أَبْوَابِهَا جَزَعاً مِنْ زَجْرَتِهِ . ای مردم شما چونان مسافران در راهید، که در این دنیا فرمان کوچ داده شدید، که دنیا خانه اصلى شما نیست و به جمع آورى زاد و توشه فرمان داده شدید. آگاه باشید این پوست نازک تنِ شما ، طاقت آتش دوزخ را ندارد پس به خود رحم کنید، شما مصیبت هاى دنیا را آزمودید . آیا ناراحتى یکى از افراد خود را بر اثر خارى که در بدنش فرو رفته، یا در زمین خوردن پایش مجروح شده، یا ریگهاى داغ بیابان او را رنج داده، دیده اید که تحمّل آن مشکل است پس چگونه مىشود تحمّل کرد که در میان دو طبقه آتش، در کنار سنگهاى گداخته، همنشین شیطان باشید؟ آیا مىدانید وقتى که مالکِ دوزخ بر آتش غضب کند، شعله ها بر روى هم مى غلتند و یکدیگر را مىکوبند و آنگاه که بر آتش بانگ زند میان درهاى جهنّم به هر طرف زبانه مىکشد.
قال رسول الله (صَلَّی اللهُ عَلَیهِ وَآلهِ وَسَلَّمَ) : أتَدرونَ لِمَ سُمِّیَ شَعبانُ شَعبانَ؟ لِأَنَّهُ یَتَشَعَّبُ مِنهُ خَیرٌ کَثیرٌ لِرَمَضانَ و إنَّما سُمِّیَ رَمَضانُ رَمَضانَ لِأَنَّهُ تُرمَضُ فیهِ الذُّنوبُ أَی تُحرَقُ ( إنّما سُمِّیَ رَمَضانُ لِأَنَّهُ یُرمِضُ الذُّنوبَ ) : آیا مىدانید که چرا شَعبان را شَعبان نامیده اند؟ چون از آن خیر فراوان براى رمضان منشعب مىشود، و رمضان را به این خاطر رمضان نامیده اند که گناهان در آن سوزانده مىشوند . (این ماه را رمضان نامیدهاند چون گناهان را میسوزاند. )
مجمع البیان فی تفسیر القرآن ج5، ص 43.
** آیت الله سید اصغر سعادت میرقدیم لاهیجی
********************************
** الأِقبالُ بِالأعمالِ الحَسَنَةِ فِیما یُعمَلُ مَرَّةً فِی السَّنَةِ (رویآوردن به اعمال نیک درباره اعمالی که در سال یکبار انجام میشوند) معروف به اقبال الاعمال کتابی است درموضوع ادعیه و اعمال سال و زیارات معصومین (ع) به زبان عربی، نوشته علىبن موسى بن طاووس حلى متوفای 664 هجرى قمری از علمای برجسته و فقهای شیعه ( ویکی شیعه)
***نسیم معرفت***
**محکومیتِ اقدام برخی از مسؤلان جهاد دانشگاهی گیلان+نسیم معرفت
به نام خداوند قادر مُتعال
چشم فتنه را باید کور کرد
اقدام جاهلانه و یا مغرضانه و غیرعاقلانه برخی از مسؤلان جهاد دانشگاهی استان گیلان در 16 آذر95 در این دانشگاه در جلوگیری از اقدامات و حرکت های انقلابی دانشجویانِ بابصیرت ، نوعی همسویی آشکار با فتنه گران و عوامل استکباری و نقشه های شوم استکبارجهانی است که باید بطور قاطع و سریع با کسانی که دراین دانشگاه و دانشگاه ها و مراکز علمی دیگر از حرکت های انقلابی جلوگیری می کنند برخورد نمود و جوانان و دانشجویان انقلابی و بابصیرت و آگاه و متعهد گیلانی اجازه نخواهند داد که عوامل نفوذی با اندیشه های انحرافی ، اهداف شوم خود را محقق سازند . امت انقلابی گیلان و جوانان و دانشجویان دیار میرزا ضمن تبعیت محض از مقام عظمای ولایت حضرت آیت الله خامنه ای هیچگاه از آرمان ها و ارزش های انقلابی کوتاه نخواهند آمد .
سیداصغرسعادت میرقدیم لاهیجی
**حضرت آیت الله سید اصغر سعادت میرقدیم لاهیجی
ترجمه و شرح خطبه 22 نهج البلاغه
***نسیم معرفت***
أَلَا وَ إِنَّ الشَّیْطَانَ قَدْ ذَمَرَ حِزْبَهُ وَ اسْتَجْلَبَ جَلَبَهُ لِیَعُودَ الْجَوْرُ إِلَى أَوْطَانِهِ وَ یَرْجِعَ الْبَاطِلُ إِلَى نِصَابِهِ وَ اللَّهِ مَا أَنْکَرُوا عَلَیَّ مُنْکَراً وَ لَا جَعَلُوا بَیْنِی وَ بَیْنَهُمْ نِصْفاً وَ إِنَّهُمْ لَیَطْلُبُونَ حَقّاً هُمْ تَرَکُوهُ وَ دَماً هُمْ سَفَکُوهُ فَلَئِنْ کُنْتُ شَرِیکَهُمْ فِیهِ فَإِنَّ لَهُمْ لَنَصِیبَهُمْ مِنْهُ وَ لَئِنْ کَانُوا وَلُّوهُ دُونِی فَمَا التَّبِعَةُ إِلَّا عِنْدَهُمْ وَ إِنَّ أَعْظَمَ حُجَّتِهِمْ لَعَلَى أَنْفُسِهِمْ یَرْتَضِعُونَ أُمّاً قَدْ فَطَمَتْ وَ یُحْیُونَ بِدْعَةً قَدْ أُمِیتَتْ یَا خَیْبَةَ الدَّاعِی مَنْ دَعَا وَ إِلَامَ أُجِیبَ وَ إِنِّی لَرَاضٍ بِحُجَّةِ اللَّهِ عَلَیْهِمْ وَ عِلْمِهِ فِیهِمْ فَإِنْ أَبَوْا أَعْطَیْتُهُمْ حَدَّ السَّیْفِ وَ کَفَى بِهِ شَافِیاً مِنَ الْبَاطِلِ وَ نَاصِراً لِلْحَقِّ وَ مِنَ الْعَجَبِ بَعْثُهُمْ إِلَیَّ أَنْ أَبْرُزَ لِلطِّعَانِ وَ أَنْ أَصْبِرَ لِلْجِلَادِ هَبِلَتْهُمُ الْهَبُولُ لَقَدْ کُنْتُ وَ مَا أُهَدَّدُ بِالْحَرْبِ وَ لَا أُرْهَبُ بِالضَّرْبِ وَ إِنِّی لَعَلَى یَقِینٍ مِنْ رَبِّی وَ غَیْرِ شُبْهَةٍ مِنْ دِینِی .
از خطبه هاى آن حضرت علیه السَّلام است (در توبیخ و سرزنش کسانى که کشتن عثمان را به آن حضرت نسبت دادند مانند طلحه و زبیر، و بطلان دعوى ایشان را ثابت میکند، پس از آن شجاعت و دلیرى خود را اظهار مى فرماید:)
(1) آگاه باشید شیطان گروه خود را بر انگیخته و سپاهش را گرد آورده تا جور و ستم به جاهاى خود باز گردد (فاسق ستم پیشه گیرد) و باطل به اصلش برگردد (جاهل نادرست گوید) (2) سوگند بخدا خوددارى نکردند از نسبت دادن بمن منکرى را (نسبت دروغ که بمن دادند کشتن عثمان و رضاى من بر قتل او مىباشد) و میان من و خودشان از روى عدل و انصاف سخن نگفتند (زیرا اگر بعدل و انصاف رفتار مى کردند و بطلان دعوى ایشان واضح بود) (3) و (دعوى نادرست ایشان آنست که) حقّى را (از من) مى طلبند که خودشان ترک کردهاند، (خونخواهى مى نمایند از) خونى که خودشان ریخته اند، پس اگر من در ریختن آن خون (کشتن عثمان) با ایشان شرکت کرده بودهام آنها را هم بهرهاى از آن بود (پس اینان نباید در صدد خونخواهى عثمان بر آیند، زیرا آنان نیز قاتل هستند، نه وارث تا بتوانند خون او را مطالبه نمایند) و اگر بدون من مباشر بودهاند، پس باز خواستى نیست مگر از ایشان، و بزرگترین حجّت و دلیلشان (بر نسبت دادن شرکت در قتل عثمان بمن) بر زیان خودشان است (زیرا خودشان در قتل او مباشرت داشته اند، و من مىدانم ایشان در صدد خونخواهى عثمان نیستند، بلکه) (4) شیر مىخواهند از مادرى که از شیر دادن باز ایستاده و زنده مىخواهند بنمایند بدعتى را که مرده (توقّع دارند من هم مانند عثمان از مال فقراء و مسلمانان هر چه مىخواهند بایشان بدهم، و لیکن من چنان نخواهم نمود و بدعت او بر نمىگردد) (5) اى نومیدى که دعوت میکنى (مرا بجنگ یا به موافقت خویش میخوانى حاضر شو) دعوت کننده کیست و بچه چیز اجابت میشود (مقصود از این جمله بیان رذالت و پستى دعوت کننده آن حضرت است بجنگ که طلحه یا زبیر یا عائشه باشند) و من به حجّت خدا بر ایشان و علم او در باره اینان راضى هستم (بآنچه خداى متعال میان من و ایشان حکم کرده و حجّت بر آنها تمام ساخته رضاء مىدهم، و خداوند بفساد نیّت و ضلالت کارشان دانا است، و مراد از حجّت خدا فرمان او است به جنگیدن با یاغیان، چنانکه در قرآن کریم س 49 ى 9 مى فرماید: وَ إِنْ طائِفَتانِ مِنَ الْمُؤْمِنِینَ اقْتَتَلُوا فَأَصْلِحُوا بَیْنَهُما فَإِنْ بَغَتْ إِحْداهُما عَلَى الْأُخْرى فَقاتِلُوا الَّتِی تَبْغِی حَتَّى تَفِیءَ إِلى أَمْرِ اللَّهِ فَإِنْ فاءَتْ فَأَصْلِحُوا بَیْنَهُما بِالْعَدْلِ وَ أَقْسِطُوا إِنَّ اللَّهَ یُحِبُّ الْمُقْسِطِینَ یعنى اگر دو طایفه از مؤمنین با یکدیگر کارزار کنند میان ایشان را صلح دهید و اگر یکى از این دو طایفه تعدّى و ستم کرد و بصلح راضى نگشت کار زار کنید با کسانیکه تعدّى کنند تا بحکم خدا بر گردند و امر و فرمان او را پیروى کنند، پس اگر براه حقّ باز گردیده جنگ را ترک نمایند میان ایشان را بالسّویّه اصلاح کنید، و عدالت داشته باشید که خدا عدالت کنندگان را دوست مى دارد. خلاصه منظور حضرت آنست که من به فرمان خدا راضى هستم) پس اگر ایشان سرکشى نمایند (از راه حقّ پیروى نکنند) برندگى شمشیر را بآنها حواله میکنم (آنان را بقتل مى رسانم) که ایشان را براى بهبودى از باطل (بیمارى جور و ستم) کفایت میکند و حقّ را یارى مى نماید، (6) و شگفت است پیغام فرستادن ایشان بسوى من که براى نیزه زدن بیرون بیایم و براى شمشیر کشیدن شکیبا و بردبار باشم مادرشان به عزایشان بنشیند، هیچ وقت من بجنگ تهدید نمى شدم و از ضرب شمشیر نمى ترسیدم، و من بوجود پروردگار یقین داشته در دین خویش شکّ و شبهه اى ندارم (تهدید و ترسیدن سزاوار کسى است که بخداى خود یقین نداشته در دینش شبهه دارد باین جهت از مرگ و کشته شدن مى ترسد).
خطبه 22 از نهج البلاغه فیض الاسلام
************************************************
توجه :
یکی از عزیزان در یکی از گروه های مجازی ( گروه نهج البلاغه ) کلمه «جَور» در عبارت ( ....لِیَعُودَ الْجَوْرُ إِلَى أَوْطَانِهِ...) را از «جار » به معنای همسایه گرفته و گفته است که :
یکی از بزرگترین اشتباهات مترجمین این است که «جور» را ستم و ظلم ترجمه می نمایند ؟!!
بنده که به درخواست خودم موقّتا در آن گروه عضو شده بودم این معنا را قبول نکرده و متن زیر را در آن گروه ارسال کرده بودم .
اینک مطالب آن بزرگوار و بنده ذیلاََ ذکر می شود :
واما مطلب آن بزرگوار :
پس شیطان تمام لشکر خود را جمع کرد.
حال برای چه؟
لیَعُودَ الْجَوْرُ إِلَى اءَوْطَانِهِ
یکی از بزرگترین اشتباهات مترجمین این است که «جَور» را ستم و ظلم ترجمه می نمایند.
در حالیکه جور بمعنای ستم و ظلم نیست
در شرح خُطَب پیشین عرض شد فهُوَ جَائِرٌ عَنْ قَصْدِ السَّبِیلِ بمعنای کسی است که راهی در همسایگی راه خداوند تاسیس میکند؛ و مردم را از راه خدا منحرف میکند.
پس جائر و همچنین جَور؛ از « جار بمعنای همسایه» مشتق شده اند.
بنابراین جَور در این جمله، یعنی تاسیس مکتب و سیستمی، در همسایگی دین الهی
بعبارتی این کلمه لطیف؛ نشان میدهد که مکتب خلفاء، اسلام نبود؛ بلکه مکتبی بوددر کنار و مجاورت اسلام.
در اینجا مشخص میشود که راه اندازان جنگ جمل( اعم از هسته مدیریت«معاویه» سواره نظام ها« طلحه، عایشه، زبیر، عبدالله بن زبیر، مروان و...) همچنین پیاده سواران آن( مردم بصره و بعض افراد فریب خورده) همگی بدنبال برگشتن حکومت عدل علوی به حکومت عثمانی بودند.
اما جمله بعد:
و یَرْجِعَ الْبَاطِلُ إِلَى نِصَابِهِ
این جمله هم نشان میدهد باطل برای آنکه باطل نامیده شود؛ باید به حد نصاب مشخصی برسد.
پس همانگونه که حزب، بمعنای مطابقت نعل به نعل تمام اعضای حزب نیست؛ در اینجا هم میگوییم: حکومت، یا حتی فردی برای اینکه باطل نامیده شود؛ نیاز دارد یک حد نصاب مشخصی را بگذراند.
بقول دانشگاهی ها، باید واحد های مشخصی را پاس نماید
لذا توجه داشته باشیم بمحض دیدن یک یا چند اشتباه؛ فرد خاطی را متهم به باطل بودن ننماییم.
***********************************
و اما مطلب ارسالی بنده جهت توضیح مختصر درباره کلمه « جَور » در متن خطبه 22 نهج البلاغه :
سلام علیکم
به نظرم معنایی که از کلمه ( اَلجَور در خطبه 22) بیان نمودید معنای مطابقی لفظ مذکور نمی باشد اگرچه به معنای لازمی شاید بلاشکال باشد. آنگونه که در چند لغتنامه معتبر به اجمال نگاه کردم از جمله لِسانُ العَرَب و تاجُ العَروس و مَقاییسُ اللُّغة و ... کلمه جَور را به معنای همسایه ذکر نمی کنند اگر چه کلمه جار از جیم و واو و راء می باشد. با توجه به اصطلاح تُعرَفُ الأَشیاءُ بِأَضدادِها ، جَور را نقیض عدل می دانند کما اینکه ظلم را در مقابل قِسط . (اَلجَور :نَقیضُ العَدل). به نظرم معنای اصلی جَور و ظلم ، عدول و انحراف و تجاوز و میل به انحراف است لکن در جَور همین معانی همراه با قهر و جبر و غلبه و تسلُّط است و در واقع بین ظلم و جور نسبت عام و خاص مطلق است به این معنا که هر جوری ظلم است و لاعکس .
در رابطه با کلام حضرت که فرمود : لِیَعُودَ الْجَوْرُ إِلَى أَوْطَانِهِ وَ یَرْجِعَ الْبَاطِلُ إِلَى نِصَابِهِ معنایش آن است که شیطان (که در قالب معاویه با سواره نظام و پیاده نظامش تجسم و تجسد پیدا کرده ) حزب و گروه خود را برای مقابله با حق برانگیخته و سپاه و لشکر خویش را گرد آورده تا حاکمیت جَور و تجاوز و... را به جایگاه های خود برگرداند و عبارت و جمله بعدش یعنی وَ یَرْجِعَ الْبَاطِلُ إِلَى نِصَابِهِ و همچنین شیرازه و اساس این خطبه نیز قرینه بر این معنایی است که عرض کردم . در طول تاریخ بین حق و باطل تقابل بوده و بعدا نیز خواهد بود . اهل حق خواهان عدالت و قسط ( با عنایت به تفکیک معانی این دو لفظ ) هستند و باطل در پی ظلم و جور (با تفکیک معانی این دو) . باید توجه داشت حضرت می خواهد بفرماید که شیطان (معاویه و...) با همه قوا ونیرویش آمده است که ظلم و ستم و اجحاف و تجاوزگری را حاکمیت ببخشد و نهادینه نماید. در طول تاریخ ظلم بوده اما در برخی اعصار جَور نیز بوده مثل دوره فَراعنَه که هم ظلم بوده وهم جَور . در عصر حضرت امیر (عَلَیهِ السَّلامُ ) ، شیطان ( معاویه و ... ) عزمش را جزم کرده که حاکمیت جَور را برقرار نماید . نظام و حکومتی که در همه ابعاد آن با قهر و غلبه و تسلُّط و تحقیر در حق مردم و جامعه و دین ، ظلم و تجاوز کند ......
سیداصغرسعادت میرقدیم لاهیجی
27آذر 1395
**حضرت آیت الله سید اصغر سعادت میرقدیم لاهیجی
***نسیم معرفت***
به نام خدا
وَ ما خَلَقْتُ الْجِنَّ وَ الْإِنْسَ إِلاَّ لِیَعْبُدُونِ
من جنّ و انس را نیافریدم جز برای اینکه عبادتم کنند ( و از این راه تکامل یابند و به من نزدیک شوند )
سوره ذاریات آیه 56 .
یکی از عزیزان (در گروه نسیم معرفت در تلگرام) سؤالی به شرح زیر مطرح نموده و بنده بطور فهرست وار جهت دقتِ در مطلب نکات سیزده گانه ای را مطرح نمودم. امید است که سودمند باشد .
واما سؤال
عرض سلام و ادب خدمت تمامی سروران و اعزه گرام
سؤالی این کمترین مطرح میکنم که احساس میشود آنچنان که باید و شاید به آن پرداخته نشده.سؤال:خدای متعال انسان را خلق کرده تا عبادت کنند او را (وَ ما خَلَقْتُ الْجِنَّ وَ الْإِنْسَ إِلاَّ لِیَعْبُدُونِ) آیا خدای متعال به عبادت ما نیاز دارد؟؟اگر نیاز ندارد پس چرا اینگونه در قرآن فرموده و اگر نیاز دارد پس دیگر ذات بی نیاز نیست؟؟ لِیَعْبُدُونِ بنا بر«لِیَعرِفُونَ» هم که باشد باز سوالاتی مطرح است مثلا اینکه چرا خدا ما را آفریده تا نیاز باشد ما او را بشناسیم؟؟!(فرمایشات بزرگان عزیز باعث فهم دقیقتر این آیه شریفه خواهد بود!!)
واما پاسخ
به نام خدا
وَ ما خَلَقْتُ الْجِنَّ وَ الْإِنْسَ إِلاَّ لِیَعْبُدُونِ
من جنّ و انس را نیافریدم جز برای اینکه عبادتم کنند ( و از این راه تکامل یابند و به من نزدیک شوند )
سوره ذاریات آیه 56 .
* گر جمله کاینات کافر گردند
بردامن کبریاییش ننشیندگرد
* من نکردم خلق تا سودی کنم
بلکه تا بر بندگان جودی کنم
به نظر می رسد با توجه به سؤالی که مطرح کردید قبل از پرداختن به اصل تفسیر این آیه شریفه و اینکه مقصود از آن چیست ؟ باید مطالب دیگری روشن و حل شود که چند مطلب را فهرست وار ذکر می کنم:
1- آیا افعال خداوند( از جمله ایجاد هستی و آفریده ها ) دارای هدف و غرض است؟!
دراین رابطه چندین نظریه وجود دارد:
الف :نظریه اشاعره
ب-نظریه معتزله
ت-نظریه امامیه
ث-نظریه فلاسفه
ج-نظریه عرفاء
2- آیا هدف و غرض و غایت خداوند از ایجاد اشیاء به عنوان اینکه فاعل و خالق ومانند آن است ، به خود خداوند بر می گردد یا به شئ و اشیاء ؟!
3- آیا اساسا عناوینی چون فاعل و فعل و غرض(هدف) که برای ما انسان ها(یعنی در فاعل های مادی )سه چیز جدای از هم است و غیریّت دارند ، در باره خداوند نیز چنین می باشد که غیریّت داشته باشند ؟!
نظر برخی فلاسفه وعرفاء از جمله صدرالمتالهین و علامه طباطبایی این است که : در فاعل های مجرد تام ، فعل و فاعل و غایت ، اتحاد دارند و این مطلب را تبیین فرموده اند..... تقرببا مثل اتحاد علم و عالم و معلوم....
4- اگر بپذیریم که هدف و غرض و غایت ایجادِ اشیاء از طرف خداوند در اشیاء و پدیده ها هست نه در خود خداوند و خالق ، باید هدف و غرض را به اقسام زیر تقسیم کنیم:
الف- هدف و غرض و غایت اصل هستی و وجود.
ب- غرض و هدف موجودات مجرد و عقول مجرّده(مجردات ....)
ت- هدف و غرض غیر مجردات ( عالم ماده و مادیات.... توجه شود که جن و انس در ردیف مادیات است و امور مادی هم به اشکال مختلف است . باد و هوا هم بااینکه دیده نمی شود از امور مادی است. جن هم که موجودیتش از نار خاص است آن هم امر مادی است......)
ج- هدف و غرض در فرد فرد آفریده ها و پدیده ها که هر پدیده ای غرض تکوینی خاص خودش را دارد.....
5- هدف و غرض و غایت به نوعی دوقسم است :
الف : غرض و غایت تکوینی
ب-غرض و غایت تشریعی
در آیه شریفه 56 از ذاریات با قراینی که از قبل و بعد و نیز در خود آیه وجود دارد مراد غرض و غایت تشریعی هست نه تکوینی...
در این راستا غرضِ اِرسال رُسُل و اِنزال کُتُب نیز تشریعی است و بعثت انبیاء نیز در عبودیت و توحید نقش آفرین است...
البته توجه شود که انسان ها ذاتا طالب بندگی هستند ولی غالبا و اکثراََ راهِ شرک را می پیمایند و انبیاء دعوت به عبودیت همراه با توحید می کنند( نفی شرک با مراتبش) .دقت شود.
6- تعریفِ غرض و غایت تکوینی
و تعریفِ غرض و غایت تشریعی
7- بررسی واژه عبد و عبودیت و اینکه عبودیت مراتبی دارد و در باطن عبودیت ، معرفت هم هست لذا برخی از مفسرین با عنایت به برخی اخبار وارده ( لِیَعْبُدُونِ) را به معنای «لِیَعرِفُونَ» معنی می کنند.
8- یک بحث مهمی در فلسفه است که آیا اصالت با وجود است یا با ماهیت؟ مرحوم حکیم ملاصدرا که پایه گذار حکمت متعالیه است با دلایل متقن در اَسفار ثابت کرده که اصالت با وجود است نه با ماهیت. پس ایشان و پیروان ایشان قائل به اصالة الوجود هستند و با اثبات این اصل، ده ها و صدها عویصه و مشکله در بُعد معرفتی را حل کرده است..... و عرشیاتی را مطرح نموده است.... طبق این مبنا اصل با وجود است که مرتبه شدیده آن واجب الوجود و حقتعالی است و مرتبه بسیار ضعیفه که قریب به عدم است همین عالم ماده می باشد که ضعیف ترین و پایین ترین مرتبه وجود ، همین مرتبه عالم ماده است... ربط بین خالق(خداوند) با مخلوق (آفریده ها اعم از مجردات و غیر مجردات) در همین وجود است نه ماهیت . طبق مبنای مرحوم ملاصدرا همه عالم و هستی ، ظهورات و تجلیّات وجودی خداوند است و لذا بارها در اسفار فرموده است : بَسیطُ الحَقیقَةِ کُلُّ الأَشیاءِ وَ لَیسَ بِشَئِِ مِنها و این از جاهایی است که مخالفین فلسفه و عرفان چون منظور و مقصود او را در نمی یابند به او حمله ور می شوند و چه بسا امثال او را تکفیر می کنند. چنانکه ابن عربی را به جهت مبنای وحدت وجود که مطرح کرده است ودر جای خود تبیین شده تکفیر کردند و می کنند؟!!!!
9- مبحث حدوث و قِدَم (به کسر قاف و فتح دال) با اقسام آن در رابطه با مبحث آفرینش قابل طرح است :
1-حدوث ذاتی(حادث ذاتی)
2-حدوث زمانی(حادث زمانی)
3-قِدَم ذاتی(قَدیم ذاتی)
4-قِدَم زمانی(قَدیم زمانی)
10 - موجودات تدریجی(مثل پدیده های عالم ماده) و موجودات بالفعل و دفعی مثل مجردات و عقول.
توجه شود که شیطان و اَجِنّه از مجردات نیستد بلکه از نارند(نارِخاص) و نار هم جِرم است....
(البته توجه شود که درجای خود مجردات تعریف شده است. ... روح از مجردات است و فرشتگان و عقول از مجردات هستند....)
11- ملاک نیازمندی اشیاء به علت نخستین یعنی خداوند چیست؟ این بحث هم می تواند در رابطه با آیه شریفه مذکوره مفید باشد.
ملاک های نیازمندی اشیاء به علت نخستین یعنی خداوند عبارتند از :
1- حدوث زمانی که همان مسبوق بودن به عدم زمانی است که متاسفانه متکلمین اسلامی معمولا در آثارشان چنین می گویند .....
آنها می گویند خداوند قدیم است و موجودات حادث هستند. یعنی یک زمانی نبودند و بعد «بُود» شدند. آنها بحث قدیم زمانی را مطرح نمی کنند!!!
2- امکان ذاتی یا امکان ماهوی
(اَلماهِیَّةُ مِن حَیثُ هِیَ هِیَ لَیست اِلاّ هِیِ....) این قول از پیشینیان از فلاسفه تا قبل از ملاصدرا است.
3- فقر وجودی (امکان فقری) که نظریه ملاصدرا است. همه موجودات در ذات وجودشان فقیر و مُحتاجِ مَحض به خداوند هستند. این آیه شریفه بیانگر امکان فقری و فقر وجودیِ تمام ممکنات (اعم از مجرّدات و غیر مجرّدات ) است : قوله تعالی: یا أَیُّهَا النَّاسُ أَنْتُمُ الْفُقَراءُ إِلَی اللَّهِ وَ اللَّهُ هُوَ الْغَنِیُّ الْحَمیدُ . ای مردم شما ( همگی ) نیازمند به خدائید تنها خداوند است که بی نیاز و شایسته هر گونه حمد و ستایش است! (سوره فاطر آیه 15)
12- بحث بسیار زیبای تجلی و ظهور و فیض حقتعالی می تواند در رابطه با آیه شریفه مذکوره مطرح شود...
خداوند فَیّاض عَلَی الأِطلاق است و ذات او جوشش دارد و لذا می آفریند... بلاتشبیه مثل خورشید که ذاتش انتشار نور و حرارت است و گرنه خورشید نخواهد بود ...
خداوندی که فَیّاض عَلَی الأِطلاق است و مُستجمِع جمیعِ صفات کمال و جمال و جلال است از او براساس صفات ذاتش جلوه های آفرینش ظهور می یابد و تجلی می نماید...
13- در رابطه با ربط مخلوق به خالق برخی بحث ظل و ذی ظل را بیان می کنند نه نَم و یَم را ....
و نیز مطالب دیگر که مجال پرداختن به آن ها نیست.....
با توجه به موارد سیزده گانه که فهرست وار برای شما ذکر کردم برای فهم بهتر آیه شریفه به تفسیر المیزان(ذیل آیه شریفه 56 از سوره ذاریات) هم مراجعه بفرمایید که مرحوم علامه تا حدی این آیه را به زیبایی تفسیر فرمودند.... البته نکاتی که فهرست وار عرض کردم در المیزان ذیل آیه 56 از سوره ذاریات به آن ها (مگر یکی دو مورد ) اشاره نفرموده است....
سیداصغرسعادت میرقدیم لاهیجی
12 دی 1395
روز یکشنبه
**حضرت آیت الله سید اصغر سعادت میرقدیم لاهیجی
***نسیم معرفت***
به نام خدا
در فرازی از ذکرها و دعاهای نماز میت چنین آمده است :
. اَللهُمَّ اِنّا لا نَعْلَمُ مِنْهُ اِلاّ خَیْراً ...
سوال :
مراد از این کلمه خیر در عبارت بالا چیست؟
پاسخ :
**نظر حضرت آیت الله محمد تقی بهجت فومنی :
مراد از خیر، ایمان به خدا و پیامبر ـ صلّى اللّه علیه وآله وسلّم ـ و اهل بیت ـ علیهم السّلام ـ است
**نظر حضرت آیت الله مکارم شیرازی :
مراد از «خیر» در آن جمله ایمان به معنای شیعه بودن است
@@@@@@@@@
چند سوال در باره کلمه خیر در دعای نماز میت :
آیا مراد از خیر در آن عبارت ، خیر مطلق است ؟
آیا مراد از آن ، خیر نسبی در برابر شر نسبی است ؟
آیا مراد از خیر ، وجود کامل علی الاطلاق است در برابر وجود ناقص ؟
آیا مراد از آن ، خیر به معنای مطلق عمل خیر در برابر مطلق عمل بد( «ذنب» و «اثم»، و معصیت و «سیئه»، و « خطیئه» با معانی خاصی که دارند) است؟
آیا مراد از خیر ، عمل خیر نسبی در برابر عمل بد نسبی است؟
آیا مراد از خیر ، به معنای اعتقاد و عقیده درست و صحیح به نحو شناخت و معرفت کامل است ؟ یا اینکه مراد از خیر ، اعتقاد و عقیده صحیح( به نحو شناخت در حد امکان و لازم ) است ؟ مثل اعتقاد به خدا و اسلام و دین و قرآن و اعتقاد به رسالت پیامبر ص و اعتقاد به ولایت و عصمت ائمه (علیهم السلام)
آیا مراد از خیر ، شیعه بودن است ؟
آیا مراد از خیر ، ایمان به خداوند و پیامبر (ص) است ؟
آیا مراد از خیر ، نیت پاک است در برابر نیت ناپاک ؟
پاسخ :
مسلما و یقینا مراد از خیر در آن عبارت ، خیر مطلق و وجود مطلق و علی الاطلاق نیست. خیر مطلق من جمیع الجهات و وجود مطلق و کامل خداوند تبارک و تعالی است و هر موجودی به غیر از خداوند خیر نسبی و وجود نسبی و ناقص دارد . البته در بحث های فلسفی ثابت شده است که شر مطلق وجود خارجی ندارد و اساسا شر مطلق ، عدم محض است و عدم محض هیچگاه بهره ای و سهمی از وجود ندارد و آنچه از شرور در عالم است همه اش شرور نسبی است نه شر مطلق.
شاعر نامدار جلال الدین رومی در ا ین باره چنین می گوید :
پس بد مطلق نباشد در جهان
بد به نسبت باشد، این راهم بدان
زهر مار آن مار را باشد حیات
نسبتش با آدمی باشد ممات
ونیز مراد از خیر ، مطلق عمل خیر نیست به این معنا که همه اعمال و رفتارش( میت ) خیر باشد چون مطلق عمل خیر در باره معصومین علیهم السلام بخصوص چهارده معصوم علیهم السلام قابل تصور است. حضرات معصومین ع همه اعمال و رفتارشان و مطلق کارهایشان خیر بوده است ولی غیر از معصومین ع اینچنین نمی باشند که مطلق اعمالشان و همه کارهایشان خیر باشد.
همچنین مراد از خیر به معنای عقیده صحیح به نحو معرفت کامل نمی تواند در مورد همه افراد صادق باشد . در مورد مسایل عقیدتی و معرفتی ، حضرات معصومین ع از همه مردم گوی سبقت را ربوده اند و هیچکس به مقام معرفتی و اعتقادی آن ها نمی رسند و بقیه مردم از نظر درک معرفتی و اعتقادی در حد طاقت و توان و امکان و ظرفیت خود هستند .
به نظر بنده در نهایت می توان گفت که مراد از خیر در دعای نماز میت برای عموم مردم بجز حضرات معصومین (علیهم السلام ) و برخی از کُمّلین و اوتاد ، به معنای عمل خیر نسبی و اعتقاد و عقیده صحیح (به نحو معرفت و شناخت و ایمان در حد لزوم و توان ) و نیت پاک نسبی می باشد ....
باتوجه به مطالب مذکوره، کلمه خیر در دعای نماز میت ممکن است معانی و یا مرادهای مختلفی داشته باشد که طبق برخی معانی گفتن آن حتی برای میت فاسق مسلمان و شیعه بلااشکال است و دروغی در کار نیست تا چه رسد به کسی(مثل مرحوم آیت الله رفسنجانی ) که صدها فقیه و عالمِ مؤمن و صالح برای او گواهی به خوبی و خیر و .... داده باشند ....
و اصل در اسلام بر باریک بینی بر اعمال و رفتار میت توسط دیگران نیست مگر موارد خاص که عقلا و شرعا دلیل خاص خود را دارد..... (دقت شود)
اینکه مقام معظم رهبری حضرت آیت الله خامنه ای چرا در نماز میت مرحوم آیت الله اکبر هاشمی رفسنجانی آن عبارت مذکوره را نخواندند احتمال دارد که به مبنای فقهی ایشان برگردد و یا اینکه چون التهابات سیاسی در جامعه حاکم بوده و موافق و مخالف درباره چیزی(کلمه خیر) که معانی مختلفی دارد و تفسیرهای گوناگون شود لذا آن را نخواندند نه اینکه خواندن آن عبارت مساوی با دروغ و کذب باشد ......!!
بطور خلاصه عرض می شود که کلمه خیر در عبارت دعای نماز میت به معانی و مراد و مقصود های زیر ممکن است بکار رود :
1-خیر یعنی شیعه بودن
2-خیر یعنی معتقد و مؤمن به خدا و اسلام و پیامبر ص و ایمه (علیهم السلام)
3-خیر یعنی مومن به خدا و مسلمان فقط
4- خیر به معنای اعتقاد ومعرفت نسبی در حد لزوم و توان و به معنای عمل خیر نسبی و مانند آن
5-
سیداصغرسعادت میرقدیم لاهیجی
21 دی 1395 ه.ش
**حضرت آیت الله سید اصغر سعادت میرقدیم لاهیجی
***********************************************
فقهای شیعه درباره نماز میت و چگونگی اقامه آن میگویند:
1. نماز خواندن بر میّت مسلمان یا بچهاى که محکوم به اسلام است[1] و شش سال او تمام شده باشد واجب است.[2]
2. نماز میّت پنج تکبیر دارد که بین هر تکبیر ذکری به کیفیت زیر بیان می شود:
بعد از نیت و گفتن تکبیر اول بگوید: «اشْهَدُ انْ لا اِلهَ اِلَّا اللّهُ وَ انَّ مُحَمَّداً رَسُولُ اللّهِ صَلَّى اللّهُ عَلَیهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّمَ»
بعد از تکبیر دوم بگوید: «اللّهُمَّ صَلِّ عَلى مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ»
بعد از تکبیر سوم بگوید: «اللّهُمَّ اغْفِرْ لِلْمُؤمِنینَ وَ الْمُؤمِناتِ»
بعد از تکبیر چهارم اگر میّت مرد است بگوید: «اللّهُمَّ اغْفِرْ لِهذَا الْمَیِّتِ» و اگر زن است بگوید: «اللّ?هُمَّ اغْفِرْ لِهذِهِ الْمَیِّتِ» و بعد تکبیر پنجم را بگوید، که با گفتن آن نماز به پایان می رسد.
آنچه ذکر شد در انجام نماز میت کافی است، اما بهتر است این نماز با اذکار بیشتر و به کیفیت زیر اقامه گردد:
بعد از تکبیر اول بگوید: «اشْهَدُ انْ لا اِلهَ اِلَّا اللّهُ وَحْدَهُ لا شَرِیکَ لَهُ وَ اشْهَدُ انَّ مُحَمَّداً عَبْدُهُ وَ رَسُولُهُ ارْسَلَهُ بِالْحَقِّ بَشیراً وَ نذِیراً بَیْنَ یَدَىِ السَّاعَهِ
بعد از تکبیر دوم بگوید: «اللّهُمَّ صَلِّ عَلى مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ بارِکْ عَلى مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ ارْحَمْ مُحَمَّداً وَ آلَ مُحَمَّدٍ کَافْضَلِ ما صَلَّیْتَ وَ بارَکْتَ وَ تَرَحَّمْتَ عَلى ابْراهِیمَ وَ آلِ اِبراهیمَ انَّکَ حَمیدٌ مَجیدٌ وَ صَلِّ عَلى جَمیِع الاَنْبیاءِ وَ الْمُرسَلینَ (وَ الشُّهَداءِ وَ الصِّدِّیقینَ وَ جَمیِع عِبادِ اللّهِ الصّالِحینَ»
بعد از تکبیر سوم بگوید: «اللّهُمَّ اغْفِرْ لِلْمُؤمِنینَ وَ الْمُؤمِناتِ وَ الْمُسْلِمینَ وَ الْمُسلِماتِ ، اَلْاَحْیاءِ مِنْهُمْ وَ الْاَمْواتِ تابِعْ بَیْنَنا وَ بَیْنَهُمْ بِالخَیْراتِ انَّکَ مُجیبُ الدَّعَواتِ انَّکَ عَلی کُلِّ شَیْءٍ قَدِیرٌ».
بعد از تکبیر چهارم اگر میّت مرد است بگوید: «اللّهُمَّ اِنَّ هَذا عَبْدُکَ وَ ابْنُ عَبْدِکَ وَ ابْنُ امَتِکَ نَزَلَ بِکَ وَ انْتَ خَیْرُ مَنْزولٍ بِهِ ، اَللّهُمَّ اِنّا لا نَعْلَمُ مِنْهُ الّا خَیْراً وَ انْتَ اعْلَمُ بِهِ مِنّا اللّهُمَّ انْ کانَ مُحْسِناً فَزِدْ فِى احسانِهِ وَ انْ کان مُسِیئاً فَتَجاوَزْ عَنْهُ وَ اغْفِرْ لَهُ اللّهُمَّ اجْعَلْهُ عِنْدَکَ فى اعْلى عِلِّیّینَ وَ اخْلُفْ عَلى اهْلِهِ فِى الْغابِرِینَ وَ ارْحَمْهُ بِرَحْمَتِکَ یا ارْحَمَ الرَّاحِمینَ» و بعد تکبیر پنجم را بگوید، ولى اگر میّت زن است بعد از تکبیر چهارم بگوید: «اللّهُمَّ اِنَّ هذِهِ امَتُکَ و ابْنَهُ عَبْدِکَ وَ ابْنَهُ امَتِکَ نَزَلَتْ بِکَ وَ انْتَ خَیْرُ مَنْزُولٍ بِهِ اللّهُمَّ انَّا لا نَعْلَمُ مِنها الّا خَیْراً وَ انْتَ اعْلَمُ بِهَا مِنَّا اللّهُمَّ انْ کانَتْ مُحْسِنَهً فَزِدْ فِى احسانِها و انْ کانَتْ مُسِیئهً فَتَجاوَزْ عَنْها وَ اغْفِرْ لَها اللّهُمَّ اجْعَلْها عِنْدَکَ فِى اعْلى عِلِّیِّینَ وَ اخْلُفْ عَلى اهْلِها فى الْغابِرینَ وَ ارْحَمْها بِرَحْمَتِکَ یا ارْحَمَ الرَّاحِمینَ».[3]
خاطر نشان میشود، اگر میّت از روی عمد یا فراموشى یا به جهت عذرى، بدون نماز دفن شود و یا بعد از دفن معلوم شود، نمازى که بر او خوانده شده باطل بوده، باید نماز بر قبرش خوانده شود و این وجوب تا زمانی است که جسد او از هم نپاشیده باشد. [4]
***نسیم معرفت***
به نام خدا
باریک بینی های مضر و تفرقه افکنانه و وحدت شکن
برخی باریک بینی های مُغرضانه در رابطه با پیام تسلیت مقام معظم رهبری حضرت آیت الله خامنه ای در رحلت آیت الله اکبر هاشمی رفسنجانی و نیز نوع و کیفیت نماز میتِ «مُعظَّمُُ لَه» برای آن مرحوم نه تنها سود و نفعی برای اسلام و مسلمین و مردم و نظام و انقلاب ندارد بلکه چه بسا موجب تفرقه و اختلاف و صدمه به وحدت بین مردم و ملت و سببِ ناخرسندیِ مقام معظَّم رهبری و مراجع بزرگوار و دلسوزان نظام و انقلاب باشد . آن چیزی که عقلاََ و منطقاََ و شرعا واجب و لازم است که باریک بینی و موشکافی شود در رابطه با حفظ وحدت و مقابله با نقشه های شوم دشمنان اسلام و انقلاب و نحوه تحقق شعایر الهی و ارزش های دینی و انقلابی در جامعه و نیز خدمت به مردم بویژه محرومین و مستضعفین می باشد. جای بسی تاسف است که عده ای مُغرضانه و یا جاهلانه و چه بسا با عنوان انقلابی گری و دفاع از رهبری عزیز و مانند آن عوض آنکه مُروِّجِ اتحاد و همدلی باشند مدام با نوشتار و کلمات مُغرضانه و یا جاهلانه شان بر طبل افتراق و تفرقه و نزاع می کوبند ؟!!. این نوع برداشت های انحرافی و جاهلانه چه دردی از اسلام و مسلمین و نظام و مردم عزیز ما را دوا می کند ؟!! چرا عده ای با مطالب بی اساس می خواهند این وحدت ملی بوجود آمده ( که تجلی آن در تشییع جنازه پیکر پاک آیت الله هاشمی رفسنجانی و نماز میت رهبری عزیز بر آن مرحوم بود ) را از بین ببرند ؟! چرا برخی عادت کرده اند که هنجار شکنی کنند ؟! چرا برخی ها بجای آنکه براساس دین و قرآن و تعلیمات اهل بیت(علیهم السلام) منادی وحدت و اتحاد و همدلی باشند با رفتار و گفتار و نوشتارشان به اختلافات و تنازعات زیان آور دامن می زنند ؟!! آیا آنها هیچ اندیشه کرده اند که چه آثار و تَبَعات مفاسد شومی از کارهای اختلاف انگیزشان در جامعه بوجود می آید ؟!! آیا آنها نمی دانند که دامن زدن به اختلافات و نزاع ها جز دشمنی و خصومت و تهمت و افتراء و جدایی دلهای برادران دینی و انقلابی و سودجویی دشمنان اسلام و انقلاب هیچ ثمره ای ندارد ؟!! حضرت امیرالمؤمنین ( علیه السلام) در خطبه 85 از نهج البلاغه فیض الاسلام در باره پرهیز از دشمنی ها چنین می فرماید : ... وَ لاَ تَبَاغَضُوا فَإِنَّهَا اَلْحَالِقَةُ یعنی با هم دشمنی نکنید که بَغضاء و عداوت و دشمنی ، تراشنده و نابود کننده اُخُوّت دینی و اتحاد و همدلی و از بین برنده خیرات و برکات است . مرحوم آیت الله هاشمی رفسنجانی شخصیتی است که صدها فقیه و عالِم وارسته و صالح گواهی بر خوبی و فضایل او داده اند و میلیون ها مسلمان پای تشییع جنازه اش شرکت کرده اند . برداشت های انحرافی و تفرقه افکنانه از پیام تسلیت مقام معظم رهبری و نیز نوع و کیفیت نماز میتِ «مُعظَّمُُ لَه» بر آن مرحوم ، چه پیام و مفهومی جز تفرقه و اختلاف و.... می تواند داشته باشد ؟!! آیت الله هاشمی رکن انقلاب بود و تا آخرین لحظه زندگانی خود از نظام و ولایت فقیه و رهبری و وحدت و اتحاد در جامعه حمایت و پشتیبانی کرده است و بهترین گواه بر جایگاه و منزلت این شخصیت بزرگ و مظلوم ، پیام تسلیت مقام معظم رهبری حضرت آیت الله خامنه ای برای رحلت جانگداز هاشمی می باشد که در بخشی از پیام تاریخی چنین آمده است : ...با فقدان هاشمی اینجانب هیچ شخصیت دیگری را نمیشناسم که تجربهای مشترک و چنین درازمدت را با او در نشیب و فرازهای این دوران تاریخساز به یاد داشته باشم....
آری مرحوم آیت الله هاشمی رفسنجانی با بهرمندی از تعالیم قرآن کریم و اهل بیت عصمت و طهارت (علیهم السلام) در برابر همه تهمت ها و بی مهری ها صبر و شکیبایی نمود تا ارزش های اسلام و انقلاب پایدار بماند. او تهمت ها و افتراها را به جان خرید تا انقلاب و رهبری آسیب نبیند . ... او از جهت مظلومیت ، بهشتی دوم است که در بهشت قرین هم هستند (ان شاء الله )....
می گویند که مرحوم ملا محسن فیض کاشانی از نظر فقهی قایل به عدم انفعال آب قلیل بواسطه متنجس بوده که این مساله باعث شد که عده ای از هم لباسی های مغرض یا جاهل همه جا مطرح کردند که فیض کاشانی (استغفرالله) خودش و لباسش و لوازم خانه اش همه اش نجس است و حتی به مردم گفتند که پشت سرش نماز هم نخوانند چرا که او قایل به عدم انفعال آب قلیل با شی متنجس است....؟!! واز این هم بالاتر اینکه به او عنوان(الشیخ المجوسی) دادند...
خدایی اگر بنده در زمان مرحوم فیض کاشانی بودم به لطف و عنایت الهی پشت سرش نماز می خوندم!!! شما چطور ؟!!!
شبیه این قضیه برای مرحوم میرزاجواد آقای ملکی تبریزی هم رخ داد چون ایشون هم قایل به عدم انفعال آب قلیل بواسطه شی متنجس بودند و کتاب مفاتیح الشرایع مرحوم فیض کاشانی را تدریس می کرد.....
بیاییم همه با هم به این آیه شریفه از قرآن کریم پایبند باشیم که همه را از راه تمسک بحبل الله دعوت به اتحاد و وحدت و پرهیز از اختلاف و تفرقه می نماید :
وَاعتَصِموا بِحَبلِ اللَّهِ جَمیعًا وَلا تَفَرَّقوا وَاذکُروا نِعمَتَ اللَّهِ عَلَیکُم إِذ کُنتُم أَعداءً فَأَلَّفَ بَینَ قُلوبِکُم فَأَصبَحتُم بِنِعمَتِهِ إِخوانًا وَکُنتُم عَلى شَفا حُفرَةٍ مِنَ النّارِ فَأَنقَذَکُم مِنها کَذلِکَ یُبَیِّنُ اللَّهُ لَکُم آیاتِهِ لَعَلَّکُم تَهتَدونَ .
و همگی به ریسمان خدا [= قرآن و اسلام، و هرگونه وسیله وحدت]، چنگ زنید، و پراکنده نشوید! و نعمت (بزرگِ) خدا را بر خود، به یاد آرید که چگونه دشمن یکدیگر بودید، و او میان دلهای شما، الفت ایجاد کرد، و به برکتِ نعمتِ او، برادر شدید! و شما بر لبِ حفرهای از آتش بودید، خدا شما را از آن نجات داد؛ این چنین، خداوند آیات خود را برای شما آشکار میسازد؛ شاید پذیرای هدایت شوید.
سوره مبارکه آل عمران آیه 103
تو خود حدیث مفصل بخوان از این مجمل.....
سید اصغر سعادت میرقدیم لاهیجی
*************************************************
***نسیم معرفت***
به نام خدا
در فرازی از ذکرها و دعاهای نماز میت چنین آمده است :
. اَللهُمَّ اِنّا لا نَعْلَمُ مِنْهُ اِلاّ خَیْراً ...
سوال :
مراد از این کلمه خیر در عبارت بالا چیست؟
پاسخ :
**نظر حضرت آیت الله محمد تقی بهجت فومنی :
مراد از خیر، ایمان به خدا و پیامبر ـ صلّى اللّه علیه وآله وسلّم ـ و اهل بیت ـ علیهم السّلام ـ است
**نظر حضرت آیت الله مکارم شیرازی :
مراد از «خیر» در آن جمله ایمان به معنای شیعه بودن است
@@@@@@@@@
چند سوال در باره کلمه خیر در دعای نماز میت :
آیا مراد از خیر در آن عبارت ، خیر مطلق است ؟
آیا مراد از آن ، خیر نسبی در برابر شر نسبی است ؟
آیا مراد از خیر ، وجود کامل علی الاطلاق است در برابر وجود ناقص ؟
آیا مراد از آن ، خیر به معنای مطلق عمل خیر در برابر مطلق عمل بد( «ذنب» و «اثم»، و معصیت و «سیئه»، و « خطیئه» با معانی خاصی که دارند) است؟
آیا مراد از خیر ، عمل خیر نسبی در برابر عمل بد نسبی است؟
آیا مراد از خیر ، به معنای اعتقاد و عقیده درست و صحیح به نحو شناخت و معرفت کامل است ؟ یا اینکه مراد از خیر ، اعتقاد و عقیده صحیح( به نحو شناخت در حد امکان و لازم ) است ؟ مثل اعتقاد به خدا و اسلام و دین و قرآن و اعتقاد به رسالت پیامبر ص و اعتقاد به ولایت و عصمت ائمه (علیهم السلام)
آیا مراد از خیر ، شیعه بودن است ؟
آیا مراد از خیر ، ایمان به خداوند و پیامبر (ص) است ؟
آیا مراد از خیر ، نیت پاک است در برابر نیت ناپاک ؟
پاسخ :
مسلما و یقینا مراد از خیر در آن عبارت ، خیر مطلق و وجود مطلق و علی الاطلاق نیست. خیر مطلق من جمیع الجهات و وجود مطلق و کامل خداوند تبارک و تعالی است و هر موجودی به غیر از خداوند خیر نسبی و وجود نسبی و ناقص دارد . البته در بحث های فلسفی ثابت شده است که شر مطلق وجود خارجی ندارد و اساسا شر مطلق ، عدم محض است و عدم محض هیچگاه بهره ای و سهمی از وجود ندارد و آنچه از شرور در عالم است همه اش شرور نسبی است نه شر مطلق.
شاعر نامدار جلال الدین رومی در ا ین باره چنین می گوید :
پس بد مطلق نباشد در جهان
بد به نسبت باشد، این راهم بدان
زهر مار آن مار را باشد حیات
نسبتش با آدمی باشد ممات
ونیز مراد از خیر ، مطلق عمل خیر نیست به این معنا که همه اعمال و رفتارش( میت ) خیر باشد چون مطلق عمل خیر در باره معصومین علیهم السلام بخصوص چهارده معصوم علیهم السلام قابل تصور است. حضرات معصومین ع همه اعمال و رفتارشان و مطلق کارهایشان خیر بوده است ولی غیر از معصومین ع اینچنین نمی باشند که مطلق اعمالشان و همه کارهایشان خیر باشد.
همچنین مراد از خیر به معنای عقیده صحیح به نحو معرفت کامل نمی تواند در مورد همه افراد صادق باشد . در مورد مسایل عقیدتی و معرفتی ، حضرات معصومین ع از همه مردم گوی سبقت را ربوده اند و هیچکس به مقام معرفتی و اعتقادی آن ها نمی رسند و بقیه مردم از نظر درک معرفتی و اعتقادی در حد طاقت و توان و امکان و ظرفیت خود هستند .
به نظر بنده در نهایت می توان گفت که مراد از خیر در دعای نماز میت برای عموم مردم بجز حضرات معصومین (علیهم السلام ) و برخی از کُمّلین و اوتاد ، به معنای عمل خیر نسبی و اعتقاد و عقیده صحیح (به نحو معرفت و شناخت و ایمان در حد لزوم و توان ) و نیت پاک نسبی می باشد ....
باتوجه به مطالب مذکوره، کلمه خیر در دعای نماز میت ممکن است معانی و یا مرادهای مختلفی داشته باشد که طبق برخی معانی گفتن آن حتی برای میت فاسق مسلمان و شیعه بلااشکال است و دروغی در کار نیست تا چه رسد به کسی(مثل مرحوم آیت الله رفسنجانی ) که صدها فقیه و عالمِ مؤمن و صالح برای او گواهی به خوبی و خیر و .... داده باشند ....
و اصل در اسلام بر باریک بینی بر اعمال و رفتار میت توسط دیگران نیست مگر موارد خاص که عقلا و شرعا دلیل خاص خود را دارد..... (دقت شود)
اینکه مقام معظم رهبری حضرت آیت الله خامنه ای چرا در نماز میت مرحوم آیت الله اکبر هاشمی رفسنجانی آن عبارت مذکوره را نخواندند احتمال دارد که به مبنای فقهی ایشان برگردد و یا اینکه چون التهابات سیاسی در جامعه حاکم بوده و موافق و مخالف درباره چیزی(کلمه خیر) که معانی مختلفی دارد و تفسیرهای گوناگون شود لذا آن را نخواندند نه اینکه خواندن آن عبارت مساوی با دروغ و کذب باشد ......!!
بطور خلاصه عرض می شود که کلمه خیر در عبارت دعای نماز میت به معانی و مراد و مقصود های زیر ممکن است بکار رود :
1-خیر یعنی شیعه بودن
2-خیر یعنی معتقد و مؤمن به خدا و اسلام و پیامبر ص و ایمه (علیهم السلام)
3-خیر یعنی مومن به خدا و مسلمان فقط
4- خیر به معنای اعتقاد ومعرفت نسبی در حد لزوم و توان و به معنای عمل خیر نسبی و مانند آن
5-
سیداصغرسعادت میرقدیم لاهیجی
21 دی 1395 ه.ش
***********************************************
فقهای شیعه درباره نماز میت و چگونگی اقامه آن میگویند:
1. نماز خواندن بر میّت مسلمان یا بچهاى که محکوم به اسلام است[1] و شش سال او تمام شده باشد واجب است.[2]
2. نماز میّت پنج تکبیر دارد که بین هر تکبیر ذکری به کیفیت زیر بیان می شود:
بعد از نیت و گفتن تکبیر اول بگوید: «اشْهَدُ انْ لا اِلهَ اِلَّا اللّهُ وَ انَّ مُحَمَّداً رَسُولُ اللّهِ صَلَّى اللّهُ عَلَیهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّمَ»
بعد از تکبیر دوم بگوید: «اللّهُمَّ صَلِّ عَلى مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ»
بعد از تکبیر سوم بگوید: «اللّهُمَّ اغْفِرْ لِلْمُؤمِنینَ وَ الْمُؤمِناتِ»
بعد از تکبیر چهارم اگر میّت مرد است بگوید: «اللّهُمَّ اغْفِرْ لِهذَا الْمَیِّتِ» و اگر زن است بگوید: «اللّ?هُمَّ اغْفِرْ لِهذِهِ الْمَیِّتِ» و بعد تکبیر پنجم را بگوید، که با گفتن آن نماز به پایان می رسد.
آنچه ذکر شد در انجام نماز میت کافی است، اما بهتر است این نماز با اذکار بیشتر و به کیفیت زیر اقامه گردد:
بعد از تکبیر اول بگوید: «اشْهَدُ انْ لا اِلهَ اِلَّا اللّهُ وَحْدَهُ لا شَرِیکَ لَهُ وَ اشْهَدُ انَّ مُحَمَّداً عَبْدُهُ وَ رَسُولُهُ ارْسَلَهُ بِالْحَقِّ بَشیراً وَ نذِیراً بَیْنَ یَدَىِ السَّاعَهِ
بعد از تکبیر دوم بگوید: «اللّهُمَّ صَلِّ عَلى مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ بارِکْ عَلى مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ ارْحَمْ مُحَمَّداً وَ آلَ مُحَمَّدٍ کَافْضَلِ ما صَلَّیْتَ وَ بارَکْتَ وَ تَرَحَّمْتَ عَلى ابْراهِیمَ وَ آلِ اِبراهیمَ انَّکَ حَمیدٌ مَجیدٌ وَ صَلِّ عَلى جَمیِع الاَنْبیاءِ وَ الْمُرسَلینَ (وَ الشُّهَداءِ وَ الصِّدِّیقینَ وَ جَمیِع عِبادِ اللّهِ الصّالِحینَ»
بعد از تکبیر سوم بگوید: «اللّهُمَّ اغْفِرْ لِلْمُؤمِنینَ وَ الْمُؤمِناتِ وَ الْمُسْلِمینَ وَ الْمُسلِماتِ ، اَلْاَحْیاءِ مِنْهُمْ وَ الْاَمْواتِ تابِعْ بَیْنَنا وَ بَیْنَهُمْ بِالخَیْراتِ انَّکَ مُجیبُ الدَّعَواتِ انَّکَ عَلی کُلِّ شَیْءٍ قَدِیرٌ».
بعد از تکبیر چهارم اگر میّت مرد است بگوید: «اللّهُمَّ اِنَّ هَذا عَبْدُکَ وَ ابْنُ عَبْدِکَ وَ ابْنُ امَتِکَ نَزَلَ بِکَ وَ انْتَ خَیْرُ مَنْزولٍ بِهِ ، اَللّهُمَّ اِنّا لا نَعْلَمُ مِنْهُ الّا خَیْراً وَ انْتَ اعْلَمُ بِهِ مِنّا اللّهُمَّ انْ کانَ مُحْسِناً فَزِدْ فِى احسانِهِ وَ انْ کان مُسِیئاً فَتَجاوَزْ عَنْهُ وَ اغْفِرْ لَهُ اللّهُمَّ اجْعَلْهُ عِنْدَکَ فى اعْلى عِلِّیّینَ وَ اخْلُفْ عَلى اهْلِهِ فِى الْغابِرِینَ وَ ارْحَمْهُ بِرَحْمَتِکَ یا ارْحَمَ الرَّاحِمینَ» و بعد تکبیر پنجم را بگوید، ولى اگر میّت زن است بعد از تکبیر چهارم بگوید: «اللّهُمَّ اِنَّ هذِهِ امَتُکَ و ابْنَهُ عَبْدِکَ وَ ابْنَهُ امَتِکَ نَزَلَتْ بِکَ وَ انْتَ خَیْرُ مَنْزُولٍ بِهِ اللّهُمَّ انَّا لا نَعْلَمُ مِنها الّا خَیْراً وَ انْتَ اعْلَمُ بِهَا مِنَّا اللّهُمَّ انْ کانَتْ مُحْسِنَهً فَزِدْ فِى احسانِها و انْ کانَتْ مُسِیئهً فَتَجاوَزْ عَنْها وَ اغْفِرْ لَها اللّهُمَّ اجْعَلْها عِنْدَکَ فِى اعْلى عِلِّیِّینَ وَ اخْلُفْ عَلى اهْلِها فى الْغابِرینَ وَ ارْحَمْها بِرَحْمَتِکَ یا ارْحَمَ الرَّاحِمینَ».[3]
خاطر نشان میشود، اگر میّت از روی عمد یا فراموشى یا به جهت عذرى، بدون نماز دفن شود و یا بعد از دفن معلوم شود، نمازى که بر او خوانده شده باطل بوده، باید نماز بر قبرش خوانده شود و این وجوب تا زمانی است که جسد او از هم نپاشیده باشد. [4]
حضرت آیت الله امامی کاشانی :عظمت تشییع پیکر آیت الله هاشمی رفسنجانی نشانگر وحدت ملی بود
تهران- ایرنا- خطیب جمعه تهران، عظمت تشییع پیکر آیت الله هاشمی رفسنجانی را نشان دهنده وحدت ملی دانست و گفت: تمام آحاد افرادی که در این مراسم آمده بودند، حامی انقلاب و رکن انقلاب اسلامی را تشییع و احترام کردند.
وی با اشاره به اینکه صحبت های خود در خطبه دوم نماز جمعه را در دو بخش "مرور جنبه های فرهنگی شخصیت آیت الله هاشمی" و "مراسم تشییع جنازه رئیس فقید مجمع تشخیص مصلحت نظام" ارائه خواهد کرد، ادامه داد: این روزها پیرامون شخصیت جناب آقای هاشمی، سخن زیاد گفته شده و پیام های مراجع معظم مخصوصا پیام پرمحتوا و پرمهر و سراسر عاطفه و علاقه رهبر معظم انقلاب، موید عظمت شخصیت ایشان است.
امامی کاشانی خاطرنشان کرد: درخصوص ابعاد مختلف انقلابی و سیاسی آیت الله هاشمی، سخنان بسیاری بیان شده است و من اینجا درنظر دارم قدری درباره تفکر فرهنگی ایشان صحبت کنم.
وی به ایام تحصیل خود و مرحوم آیت الله هاشمی رفسنجانی در مدرسه آیت الله حجت در سالهای 1336 و 1337 اشاره کرد و گفت: یکی از آن روزها مرحوم هاشمی به من گفت باید به فکر جوانها باشیم و این نسل را روشن کنیم و این کار با یک حرکت علمی و فرهنگی میسر می شود و در این میان از دکتر شهید باهنر هم نام برد.
امامی کاشانی یادآور شد: ما با هم قرار گذاشتیم که یک حرکت فرهنگی داشته باشیم و مجله ای به نام مکتب تشیع تاسیس کنیم و من هم دو مقاله به این مجله دادم و مرحوم هاشمی از همان روزها، که 23 یا 24 سال داشت به فکر توجه مردم و نسل جوان به اسلام واقعی و حقیقت اسلام و مخصوصا توجه به قرآن و محتوای قرآن کریم بود.
خطیب جمعه تهران ادامه داد: از همین رو، وقتی آقای هاشمی در خفقان شدید سال 1353 به زندان افتاد با توجه به اینکه روند محاکمه نشان می داد دوران زندانش طولانی خواهد بود، به فکر نوشتن تفسیر قرآن افتاد و نقل کرده که تمام دلخوشی اش در زیر شکنجه ها، اندیشیدن به نوشتن تفسیر قرآن بود.
وی به نقل از خاطرات مرحوم آیت الله هاشمی رفسنجانی گفت: آقای هاشمی می گفت پس از اینکه در زندان، قرآن و کاغذ و قلم خواستم و هیچکدام را به من ندادند، در ذهن خودم آیات و عناوین را منظم می کردم تا اینکه دوران محاکمه تمام شد و مرا به زندان اوین بردند که مرحوم آیت الله طالقانی، آیت الله مهدوی کنی و مرحوم انواری هم آنجا بودند و قرآن گرفتم و شروع کردم به نوشتن، درحالیکه دوستان می گفتند نوشته های قرآنی را از تو خواهند گرفت و به خطرات آن هم واقف بودم؛ هروقت همسرم به دیدارم می آمد نوشته هایم را به او می دادم و او زیر چادرش آنها را خارج می کرد.
امامی کاشانی افزود: این کلیدواژه ها و نوشته ها را بعد از انقلاب به برخی طلبه های جوان دادند که الان به صورت تفسیر راهنمای قران منتشر شده است و مرحوم هاشمی همواره تفکر قرآنی برای روشن کردن جامعه داشتند.
وی با قرائت بخش هایی از نامه 31 امیرالمومنین علی بن ابیطالب (ع) خطاب به فرزندش امام حسن مجتبی (ع) گفت: حضرت علی در این نامه خطاب به فرزندش ولی در واقع خطاب به همه مسلمانان می گوید فرزندم همواره غم ها و غصه ها را با دو عامل "صبر محکم و بدون خلل" و یکی "حسن یقین و باور به خدا" از خود دور کن و این دو اصل، آن چیزی است که آقای هاشمی با تمسک به آنها توانست زندانها را تحمل کند و یاری ها به انقلاب برساند.
امامی کاشانی تصریح کرد: همین باور محکم و صبر قوی بود که هم در دوران زندان و هم در سختی های میدان سیاست به کمک آیت الله هاشمی آمد و او که به اسلام، انقلاب و کشور باور داشت و استکبار و استعمار مسلط بر کشور را می شناخت، بر این باور بود که عزت در سایه اسلام و کمک کردن به امام راحل است.
خطیب جمعه تهران در فصل دوم سخنان خود ضمن تایید سخنان "محسن رضایی" دبیر مجمع تشخیص مصلحت نظام به عنوان سخنران پیش از خطبه های نماز جمعه امروز تهران درباره عظمت تشییع جنازه آیت الله هاشمی رفسنجانی، اظهار داشت: حضور آحاد مردم در تشییع پیکر آقای هاشمی، بدون شک تشییع حامی و رکن انقلاب و در واقع، احترام به انقلاب اسلامی بود.
وی خطاب به مردم حاضر در آیین تشییع پیکر مرحوم آیت الله هاشمی گفت: درود و آفرین برشما که اینچنین قدرشناس و وقت شناس هستید و حقیقت این است که این مراسم تشییع، احترام به اسلام، بنیانگذار انقلاب اسلامی، انبیا و اوصیا، اهل بیت پیغمبر، شهدا و انقلابی است که قرار است به دست رهبر عزیزمان به امام عصر (عج) سپرده شود.
امامی کاشانی ضمن تاکید بر ضرورت حفظ وحدت تبلور یافته در مراسم تشییع پیکر آیت الله هاشمی، گفت: باید بدون توجه به خناس ها، این وحدت را حفظ کنیم چراکه در داخل کشور، کسانی دشمن انقلاب هستند و بیرون کشور هم دشمنان زیادی دورادور ایران را گرفته اند.
.... ... ...
خطیب جمعه تهران به فرمایش رهبر معظم انقلاب در وصف ویژگی های آیت الله هاشمی رفسنجانی مبنی بر هوش وافر آن مرحوم اشاره کرد و گفت: همین هوش وافر بود که در دوران های مختلف، نتوانست آقای هاشمی را از رهبر معظم و عزیزمان جدا کند و تا آخر هم رهبر ما ایشان را به عنوان رییس مجمع تشخیص مصلحت نظام منصوب کردند و در دوران جنگ تحمیلی هم با هماهنگی رییس جمهوری از طرف امام راحل (ره) به عنوان فرمانده کل قوا منصوب شدند.
وی به توطئه های دشمنان مبنی بر تفرقه افکنی در کشور اشاره و تاکید کرد: امروز کشور به وحدتی که در تشییع جنازه آقای هاشمی بود احتیاج دارد و این مایه یاس و نابودی دشمنان و ارتقای جمهوری اسلامی است وقتی که ببینند محور جمهوری اسلامی ایران بر فردی به نام ولی فقیه است.
عضو مجلس خبرگان رهبری بیان داشت: به تمام کسانی که در تشییع جنازه آمدند عرض می کنم نظام، محور لازم دارد و این محور در زمان غیبت امام عصر (عج)، ولی فقیه عادل و مجتهد، پارسا، جهان بین و دشمن شناس است که مصالح کشور را می شناسد و خود را فدای مصالح کشور می کند و این محور موجب تداوم عزت و ارتقای کشور خواهد بود.
** انقلاب به سادگی به دست نیامد
عضو مجلس خبرگان رهبری با اشاره به در پیش بودن دهه فجر اظهار داشت: ما باید دوران ذلت پادشاهی پهلوی پدر و پسر را به یاد داشته باشیم زیرا در آن زمان کسی جرات نداشت احکام امام خمینی (ره) را نقل کند و دوران سختی بود.
وی افزود: پهلوی پدر، ایران را کشور ننگینی کرد و پهلوی پسر نیز همه آزادگان را زندان کرد.
امام جمعه موقت تهران ادامه داد: «همین بردار عزیز ما، آقای هاشمی رفسنجانی رحمت الله علیه، چقدر شکنجه شد و چه زندان رفت؛ یادم هست که از زندان بیرون آمده بود که به وی گفتم یک مقدار شرح حالت را بگو، گفت چه بگویم؛ گفتم بالاخره یک کلمه بگو؛ گفت در کلمه این است که یک شب من را از اول شب تا صبح پیوسته زدند؛ گفتم با چه می زندند، گفت با کابل؛ گفتم داد هم می زدی؟ گفت، فریاد می زدم و بی هوش می شدم و به من قطره ای می دادند به هوشم می آوردند و بازهم دوباره شلاقم می زندند.»
وی ادامه داد: انقلاب به سادگی به دست نیامده و شهدای زیادی دادیم و بسیاری زیر این شکنجه ها شهید شدند و امانتی است که به دست ما سپردند.
**********************************************
پیام تسلیت جامعه مدرسین به مناسبت درگذشت آیتالله هاشمی
***نسیم معرفت***
به نام خداوند قادر متعال
اَلجاهِلُ وَ المُتَوَهِّمُ یَدُورُ مَدارَ الجَهلِ وَ التَّوَهُّمِ وَ قَد لا یَخرُجُ مِنهُما وَ لایَستَیقِظُ وَ لَو اُقیمَت لَهُ البَراهِینُ السّاطِعَةِ بِأَلفِ مَرَّةِِ .
اَلظَّریفُ یُدرِکُ الظَّرافَةَ وَ الظَّرائِفَ
فَتَأَمَّل جَیِّداََ
اَلسَّیِّداَصغَرسَعادت میرقدیم
یعنی آدم جاهل (نادان) و مُتوهِّم بر مدار و محور جهل و توهُّم می چرخد و گاهی از آن ها (جهل و توهم) خازج نمی شود و بیدار نمی گردد اگر چه هزار بار دلیل و برهان تابان و درخشنده و روشن برای او اقامه شود . اهل ظرافت ، ظرافت و ظرائف را درک می کند . پس به خوبی و به نیکی دقت نما تا به حاقّ مطلب برسی .
**حضرت آیت الله سید اصغر سعادت میرقدیم لاهیجی
به نام خدا
انالله و انا الیه راجعون
رحلت حضرت حجت الأسلام شیخ جعفر جواد شجونی فومنی گیلانی « عضو شورای مرکزی جامعه روحانیت مبارز تهران و از اعضای حزب موتلفه اسلامی » را به همه انقلابیون و مردم ایران و مردم گیلان و فومن و نیز به همه طلاب و فضلاء گیلانی و نماینده ولی فقیه در گیلان حضرت آیت الله زین العابدین قربانی و به بیت شریف آن مرحوم و نیز به مقام معظم رهبری حضرت آیت الله خامنه ای تسلیت عرض می نمایم . او از همراهان نواب صفوی در دوران مبارزه با حکومت پهلوی بود . او مجاهدی نستوه و انقلابی خستگی ناپذیر بود که عمر شریفش را در راه مبارزه با ظلم و بیدادگری و روشنگری و افشاگری چهره های نفاق و منافقان و مقابله با ستمگران و غارتگران سپری نمود و سال ها در زندان رژیم پلید و منحوث پهلوی زیر شکنجه های سخت و وحشتناک قرار گرفت ولی خم به ابرو نیاورد و هیچگاه تسلیم خواسته های نامشروع رژیم نامشروع شاه قرار نگرفت . همه انقلابیون ایران و مردم گیلان او را به صراحتِ لهجه و شجاعت می شناسند . او نمونه و الگوی در صداقت در رفتار و گفتار بود . او سنبُل حقیقت گویی و افشاگری چهره های نفاق بود . او مدافع انقلاب و ارزش های انقلابی و دینی و پشتیبان راستین ولی فقیه زمان مقام معظم رهبری حضرت آیت الله خامنه ای و حامی خط اصیل ولایت مطلقه فقیه بود و در راه دفاع از انقلاب و ارزش ها و ترویج تعالیم حیاتبخش اسلام و قرآن و مکتب نورانی اهل بیت (علیهم السلام) سختی های زیادی به جان خرید و با اخلاص و صبر و شکیبایی ستودنی به اسلام و انقلاب خدمت نمود . خداوند او را با پیامبر و آلش (علیهم السلام) و صالحین محشور فرماید .
سیداصغرسعادت میرقدیم لاهیجی
روز یکشنبه
ششم صفرالمظفر 1438 ه.ش
شانزدهم آبان 1395 ه.ش
**حضرت آیت الله سید اصغر سعادت میرقدیم لاهیجی
.: Weblog Themes By Pichak :.