***نسیم معرفت***
به نام خدا
مسأله تناسخ و فرقه تَناسُخِیَّه
**معانی لغوی و اصطلاحی تَناسُخ :
تَناسُخ از ماده «نَ ، سَ ، خَ» : انتقال و نقل روح پس از مرگ در بدن دیگری - پی در پی آمدن - دست به دست گرداندن - جابجایی - زائل کردن - از بین بردن و برطرف کردن - باطل کردن . تَناسُخ به معنای برداشتن چیزی و گذاشتن چیز دیگری به جای آن یا تغییر دادن چیزی به چیز دیگر است ؛ مثل «نَسَخَتِ الشَّمسُ الظِّلََ» (خورشید سایه را برطرف و زائل کرد و جای آن را گرفت). کلمه «نَسخ» در اصطلاح فقه به معنای برداشتن حُکمی در شریعت به وسیله حُکم دیگر و جایگزین کردن حُکم دوم بجای حُکم اول است و مرحوم میرزا ابوالقاسم قمی معروف به میرزای قمی در کتاب «قوانین الأُصول» در تعریف نَسخ گفته است : اَلنَسخُ رَفعُ الحُکمِ الشَّرعِیِّ بِدَلیلِِ شَرعِیِِّ مُتَأَخَّرِِ عَلَی وَجهِِ لَولاهُ لَکانَ ثابِتاً . یعنی نَسخ عبارت است از رفع حکم شرعی بواسطه دلیل شرعی متأخّر(بعدی) به گونه ای که اگر آن حکمِ بعدی نبود ، حکم اول ، ثابت و برقرار می بود و استمرار می داشت . و معنای نسخ در لغت چنین آمده است : اَلنَّسخُ هُوَ إِزالَةُ شَئِِ بِشَئِِ یَتَعَقَّبُهُ کَنَسخِ الشََّمسِ الظِّلَّ ، وَ الظِّلِّ الشَّمسَ ، وَ الشَّیبِ الشَّبابَ . نسخ یعنی از بین بردن و زائل نمودنِ چیزی به وسیله چیزی دیگر که به دنبال آن در می آید، مثل نسخ و از بین بردنِ خورشید سایه را و نسخِ سایه ، نور خورشید را و نیز مانند نسخ پیری جوانی را که پیری جوانی را نسخ می کند و از بین می برد . به آمد و شد و عبور و مرور زمانها که در پی یکدیگر می آیند و می روند «تَناسُخ اَزمِنَه» گفته می شود - تَناسَخَتِ الأَزمِنَةُ : یعنی زمان ها پی در پی و به دنبال هم آمدند و رفتند . مرحوم ملاصدرای شیرازی در جلد 9 از اسفار ص 4 تَناسخ را چنین تعریف کرده است : فَالتَّناسُخُ بِمَعنَی اِنتِقالِ النَّفسِ مِن بَدَنِِ عُنصُرِیِِّ اَو طَبیعِیِِّ اِلَی بَدَنِِ آخَرَ مُنفَصِلِِ عَنِ الأَوَّلِ ... . یعنی تناسخ به معنای انتقال نفس و روح از بدن عُنصری یا طبیعی به بدن و یا جسم دیگری که غیر از بدن اول است ، می باشد و همه اقسام تناسخ اعمِّ از تناسخ نزولی و تناسخ صعودی از نظر ملّاصدرا مُحال است مگر تناسخ مَلَکوتی که اشکالی ندارد چون تناسخ مَلَکوتی در واقع همان تجسُّم و تمثُّل اعمال در جهان آخرت است [ و امام صادق (عَلَیهِِ السَّلامُ ) فرمود : مَنْ یَزْرَعْ خَیْراََ یَحْصُدْ غِبْطَةً وَ مَنْ یَزْرَعْ شَرّاََ یَحْصُدْ نَدامَةً وَ لِکُلِّ زارِعٍ ما زَرَعَ : هر کس خوبى بکارد ، رفاه و خشنودى و سرور و شادمانی درو مى کند و هر کس بدى بکارد ، پشیمانى درومى کند و هر کس هر چه بکارد همان را برداشت مى کند . اَلکافی ج 2 ص 458 . حدیث 19 . بِحارُ الأَنوار ج یا 78 و یا 75 ص 373 . ] .
تَناسُخ (Tanasukh) یا سَمسارَه «Samsara» یا وازایش یا باززایی یا تولُّدی دوباره «rebirth» یا تَکوین دوباره یا بازتَن یابی که بیشتر در ادیان هندى به کار مى رود ، اصطلاحی کلامی و فلسفی و عرفانی به معنای انتقال روح از جسمی به جسم دیگر پس از مرگ و بازگشت دوباره آن به دنیا است . تناسخ یکی از موضوعات و مَباحِث قدیمی عِلمُ النَّفس است ریشه اعتقاد به تَناسُخ شبه قارّه هند است و از آنجا به سایر فرهنگها سرایت کرده است . و قِدمَتِ بحث و گفتگو درباره تناسخ به هزاران سال قبل برمی گردد و به نوعی می توان گفت که همه آیین ها و نِحله ها و مذاهب و مکتب ها در جهت نفی و یا اثبات آن بحث و گفتگو و اظهار نظر کرده اند تا جایی که مرحوم صدرالمتألِّهین شیرازی در جلد 9 از کتاب اسفار ص 6 گفته است : «وَ لِذا قِیلَ ما مِن مَذهَبِِ اِلّا وَ لِلتَّناسُخِ فِیهِِ قَدَمُُ راسِخُُ» : یعنی گفته شده است که هیچ مذهب و آیین و مکتبی نیست که مسئله تناسخ در آن از جهت ردّ یا اثبات ، جایگاه و مقامِ راسخ و شامخ و مُهمّی نداشته باشد . در مسئله تناسُخ اختلافات زیادی از جهت مفهومی و تعریف و تفسیر آن وجود دارد . تناسُخ با مفهوم و تعریف گوناگونی که دارد از اعتقادات و باورهای آیین هایی مانند هندو و بودا و دائو و مانو و بَرَهما و جینیسم و سیکیسم و اهل حق و غُلات شیعه می باشد . بر مبنای تَناسُخ ، روح انسان تا قبل از تزکیه و پاکی کامل ، بارها در بدنهای مختلف وارد شده و به این جهان بر میگردد و کیفیّت زندگی او بسته به رفتار و کردار در زندگی گذشته اش دارد . طرفداران تناسخ معتقدند روح دو گروه از انسان ها به دنیا باز نمی گردد: اوّل آنان که در مسیر سعادت به کمال نهایی رسیده اند که پس از مرگ به کمال مطلق نایل می آیند. اینان کمبودی ندارند تا بخواهند دوباره به دنیا باز گردند و کاستی های زندگی گذشته خویش را با سعی و عمل جبران کنند . دسته دوم آنان که در حد بالای شقاوت قرار دارند. اینان نیز به دنیا باز نمی گردند؛ زیرا در ایام زندگی آن چنان به انحراف گراییده و راه سعادت را به روی خود بسته اند که دچار سقوط ابدی گردیده و نمی توانند با بازگشت به دنیا، گذشته ننگین خویش را جبران نمایند و به سعادت و کمال گرچه نسبی و محدود باشد برسند . آنان بر این باورند که تناسخ و بازگشت به دنیا مخصوص دسته سوم است؛ یعنی گروه های متوسط که بین تکامل یافتگان سعادت مند و ساقط شدگان شقاوت مند هستند، اینان وقتی از دنیا می روند دوباره روحشان به دنیا باز می گردد و به تناسب خلق و خوی متفاوتی که دارند با شکل های مختلف و گوناگون به دنیا بر می گردند. از این رو برای هر شکلی نام مخصوصی گذاشته اند. اگر روح انسان به بدن انسان دیگری عود کند و انتقال یابد آن را "نَسخ" و اگر به بدن حیوان منتقل گردد ، "مَسخ" و اگر در یکی از نباتات و گیاهان داخل شود ، "فَسخ" و اگر به یکی از جمادات تعلق بگیرد "رَسخ" می نامند . مرحوم ملّاصدرای شیرازی درجلد 9 اسفار ص 4 ضمن مُحال دانستن تَناسخ ، اقسام آن را هم بیان می کند : ... فَالتَّناسُخُ بِمَعنَی اِنتِقالِ النَّفسِ مِن بَدَنِِ عُنصُرِیِِّ اَو طَبیعِیِِّ اِلَی بَدَنِِ آخَرَ مُنفَصِلِِ عَنِ الأَوَّلِ مُحالُُ سَواءاََ کانَ فِی النُزُولِ ، اِنسانِیّاََ کانَ وَ هُوَ النَّسخُ اَو حَیوانِیّاََ وَ هُوَ المَسخُ او نَباتِیّاََ وَ هُوَ الفَسخُ اَو جَمادِیّاََ وَ هُوَ الرَّسخُ ، اَو فِی الصُّعُودِ وَ هُوَ بِالعَکسِ مِنَ الَّذِی ذَکَرناهُ . یعنی : پس آن تناسخی که به معنای انتقال نفس و روح از بدن عُنصری یا طبیعی به بدن و یا جسم دیگری که غیر از بدن اول است ، باشد ، مُحال خواهد بود و از نظر محال بودن فرقی بین تناسخ نزولی و تناسخ صعودی وجود ندارد و هر دو قسمش محال است . اقسام تناسخ نزولی عبارتند : 1- انتقال نفس و روح از انسانی به انسان دیگر که آن را نَسخ گویند 2- انتقال روح از انسان به حیوان که آن را مَسخ نامند 3- انتقال روح از انسان به نَبات و گیاه که آن را فَسخ خوانند 4- انتقال روح از انسان به جماد که به آن رَسخ گفته می شود . تناسخ صعودی نیز که محال است به عکس آن اقسامی است که ذکر کردیم . یعنی تناسخ صعودی آن است که نفس و روح از مرتبه پایین تر به مرتبه بالاتر انتقال یابد . مثلا روح از جسم نباتی و گیاهی به بدن حیوانی منتقل شود و سپس از بدن حیوانی به جسم انسانی وارد شود و آنگاه از جسم انسانی به مراتب بالاتر مثل فرشته یا جِرم آسمانی منتقل گردد . جامع همه این اقسامِ تَناسُخِ باطل همان تناسخ مُلکی می باشد . تناسخ مُلکی را چنین تعریف کرده اند : اِنتِقالُ النَّفسِ مِن بَدَنِِ اِلَى بَدَنِِ آخَرَ اَو اِنتِقالُ النَّفسِ الأِنسانِیَّةِ مِن جِسمِِ اِلَى جَسَدِِ آخَرَ : تناسخ مُلکى که به آن تناسخ «مُنفَصِل» ، «اِنفِصالى» ، «ظاهرى» و «اِنتِقالى» نیز می گویند عبارت است از انتقال و نقلِ نَفس و روح از یک بدن به بدن دیگر یا انتقال نَفس و روحِ انسانی از جسم و بدنی به جسد و بدنی دیگر . . پس همه اقسام تناسخ از نظر ملّاصدرا مُحال است مگر تناسخ مَلَکوتی که اشکالی ندارد چون تناسخ مَلَکوتی (یا تناسخ اتصالی ، باطنی ، کَونی) در واقع همان تجسُّم و تمثُّل اعمال در جهان آخرت است . تناسخ مَلَکوتی : عبارت است از انتقال روح و نفس از بدن دنیوی انسان به بدن اُخرَوی او به همراه آنچه از فضائل و رذائل که در دنیا کسب کرده است . این قسم از تناسخ به عقیده حُکَماء و فلاسفه از جمله از دیدگاه ملّا صدرا جائز و بلااشکال است و آیات و روایات نیز مؤیِّد آن می باشد . علامه حسن زاده آملی در تعریف تناسخ مَلَکُوتى، که به آن تناسخ متصل یا اتصالى و باطنى و کَونى هم گفته می شود چنین می گوید : «ظُهُورُ مَلَکاتِ النَّفسِ عَلَى مُثُلِها وََ صُوَرِها المُناسَبَةِ لَها لَدَى النَّفسِ وَ فِى صُقعِها وَ حاقِّ ذاتِها»؛ تناسخ ملکوتى آن است که مَلَکات نفس به صورتهاى مِثالى مناسب با آن مَلَکات در نزد نفس و بلکه در ذات نفس ظهور یابند . (حسن حسنزاده آملى، سَرحُالعُیُون فى شَرحِالعُیُون ص811.)
** فرقه تَناسُخِیَّه : یعنی کسانی که قائل به تَناسُخ هستند . تناسُخِیان معتقدند که نُفوس و اَرواح انسانی پس از مرگ در صورتی مُجرّد و بی نیاز از اَبدان و اَجساد می شوند که همه کمالاتِ نفسانی و روحانی را بالفعل ، واجد و دارا گردند و هیچ چیزی از کمالاتشان در مرتبه بالقوّه باقی نمانده باشد و اما نفوس و اَرواحی که حائز همه کمالات نباشند و بخشی از کمالاتشان بالقوّه مانده باشد در این صورت از اَبدانی به اَبدانی دیگر منتقل می شوند تا به غایت و نهایت کمال از جهت علمی و اخلاقی برسند . تَناسُخِیّه این نوع انتقال را نَسخ می گویند . طرفداران و معتقدان به تناسخ می گویند ارواح دو گروه از انسان ها به دنیا برنمی گردند : اوّل آنانی که در مسیر زندگی و طریق سعادت و نیکبختی و رستگاری به نهایت کمال رسیده باشند . آنها نقص و کمبودی ندارند تا بخواهند دوباره به دنیا باز گردند و نقصان خود را جبران کنند . دسته دوم آنهایی که در مسیر زندگی و دوران عمرشان به نهایت شر و شقاوت رسیده باشند . اینها نیز به دنیا برنمی گردند زیرا در ایام زندگی آنچنان منحطّ و منحرف و ساقط شده اند که همه راه های خیر و سعادت را به روی خود بسته اند و راهی برای جبران ندارند . ... به لینک زیر پایگاه اندیشوران مراجعه شود :
http://saadat.andishvaran.ir/fa/ShowNote.html?ItemId=15521
** آیت الله سید اصغر سعادت میرقدیم لاهیجی
******************************
1-[تفسیر سوره کهف+اَلمیزان+ توسط آیت الله سیداصغرسعادت میرقدیم لاهیجی+پایگاه اندیشوران حوزه +قسمت اوّل : http://saadat.andishvaran.ir/fa/ShowNote.html?ItemId=15095 ] .
2-[ تفسیر سوره کهف+اَلمیزان+توسط آیت الله سیداصغرسعادت میرقدیم لاهیجی+پایگاه اندیشوران حوزه+قسمت دوّم: http://saadat.andishvaran.ir/fa/ShowNote.html?ItemId=15166 ]
3-[تفسیر سوره کهف+المیزان+ توسط آیت الله سیداصغرسعادت میرقدیم لاهیجی+پایگاه اندیشوران حوزه+قسمت سوّم : http://saadat.andishvaran.ir/fa/ShowNote.html?ItemId=15203 ]
4-[ تفسیر سوره کهف+المیزان+ توسط آیت الله سیداصغرسعادت میرقدیم لاهیجی+پایگاه اندیشوران حوزه+قسمت چهارم : http://saadat.andishvaran.ir/fa/ShowNote.html?ItemId=15375 ]
5- [ تفسیر سوه کهف+اَلمیزان+توسط آیت الله سیداصغرسعادت میرقدیم لاهیجی+پایگاه اندیشوران حوزه+قسمت پنجم : http://saadat.andishvaran.ir/fa/ShowNote.html?ItemId=15494]
************************************
*** سعادت میرقدیم ها - دانش پیما+کلیک
http://saadatmirghadimha.rzb.ir/
http://saadatmirghadimha.rzb.ir/
***نسیم معرفت***
به نام خدا
از ماست که بر ماست
برخی از آسیب ها و خسارت ها در کشور ناشی از حوادث طبیعی است که کمی هم طبیعی است هر چند که بشریت و جوامع بشری در طول تاریخ در مَصاف با حوادث طبیعی به راه حل های ثمر بخشی رسیده اند و می رسند و مسؤلان کشور ما هم باید در این باره طرح و فکر و برنامه دقیق داشته باشند ... و برخی از آسیب های مختلف اجتماعی و فرهنگی و سیاسی و اقتصادی و حتی مدیریتی در کشور ما ناشی از کاستی ها و خسارت هایی است که از رژیم فاسد شاهنشاهی پهلوی و مانند آن بجا مانده است که باید در این باره چاره اندیشی شود و اقداماتی انجام گیرد ... و بخشی از مشکلات و گرفتاری ها ناشی از فشارها و تهدیدها و اقدامات خصمانه و کینه توزانه دشمنان اسلام و انقلاب و نظام جمهوری اسلامی است که از قبل و بعد از انقلاب وجود داشته و هنوز هم با فراز و نشیب هایی ادامه دارد . یک سال و اندی و یا دو سال از پیروزی انقلاب اسلامی می گذشت که مستکبرین عالَم از شرق و غرب و در رأس آنها آمریکای جهانخوار و ستمگر در تاریخ 31 شهریور سال 1359 جنگ ویرانگری را توسط رژیم سفّاک و جتایتکار حزب بعث عراق و صدّام ملعون به کشور و ملّت و نظامِ مقدّسِ نوپای ما وارد کردند که هنوز هم آثار تخریبی آن مشاهده می شود ، اگر چه از زاویه دیگر به فرمایش امام خمینی «ره» ما می پذیریم که جنگ یک نعمت بود تا در برابر تهدیدهای دیگر آبدیده تر و محکم تر و استوارتر و مقاوم تر باشیم ... بحمدالله به برکت اسلام و قرآن و اهل بیت (عَلَیهِِمُ السَّلامُ) و هدایت ها و رهنمود های علماء و مراجع عظام و روحانیت و خواصِّ مُتعهد حوزوی و دانشگاهی و درایت و بصیرت ملّت شریف ایران و اقدامات و آمادگی های نهاد های امنیتی و نظامی بخصوص سپاه و بسیج و نیز به برکت هدایت ها و تدبیرهای هوشمندانه و مقتدرانه حضرت امام خمینی و امام خامنه ای تا کنون در برابر همه اقدامات و تهدیدات و فشارهای ظالمانه دشمنان اسلام و انقلاب و معاندین داخلی و خارجی ایستادگی کردیم و نقشه های شوم شان را نقش بر آب کردیم و خواهیم کرد ... دشمنان اسلام و انقلاب و حکومت های استکباری از ولایت فقیه و ولیّ فقیه ضربه خوردند زیرا که هر نقشه شومی که پیاده کردند توسط این رُکنِ رَکینِ نظام از هم پاشید و عقیم ماند و باید بدانیم که : ولایت فقیه ستون و عمود استوارِ خیمه نظام و انقلاب و دژِ نفوذ ناپذیر است . مسؤلان و همه ملت باید قدر این هدیه الهی را بدانند . امام خمینی ولایت فقیه را هدیه الهی می دانست و فرمودند : ولایت فقیه برای مسلمین یک هدیه ای است که خدای تبارک و تعالی داده است . (صحیفه امام؛ ج 10، ص 407 . ) و نیز جهت صیانت از کشور و نظام توصیه فرمودند : پشتیبان ولایت فقیه باشید تا به مملکت شما آسیب نرسد .... و همچنین بخشی از مشکلات و خسارت ها و گرفتاری های کشور و ملّت عزیز ما ناشی از سوء مدیریت و بی عرضگی و سادگی و سطحی نگری برخی از مسؤلین است که مستکبرین را جسور و گستاخ کرده و فشارها و تهدیدات و تحریم ها را افزایش داده است . اگر دست اندرکاران امور اجرایی کشور در سطوح مختلف اعمّ از دولت و مجلس و ... به رهنمود ها و دستورالعمل ها و تذکرات و اخطارهای واقع بینانه ولیّ فقیه زمان و ولیّ امر مسلمین حضرت آیت الله العُظمی امام خامنه ای اهتمام و توجه و عمل می کردند بسیاری از این فشارها و مشکلات معیشتی و ناهنجاری های فرهنگی و سیاسی و ... مُرتفع می شد ولی چه کنیم که : از ماست که بر ماست . و چه زیبا سرود آن شاعر ناموَر : از خویش بنالیم که جانِ سخن اینجاست - از ماست که بر ماست * ما بحث نرانیم در آن نکته که پیداست - از ماست که بر ماست ... امید است که برخی از مسؤلین بیدار شوند و دغدغه های مردم و علماء و روحانیت متعهد و رهبر عزیز ما را درک کنند و بفهمند و بیشتر از این مایه زیان و ضرر نگردند .
آیت الله سید اصغر سعادت میرقدیم لاهیجی
***نسیم معرفت***
* آیا شهید مجید قربانخانی را می شناسید؟!!!+حُر ِّمدافعان حرم
** آیا شهید مجید قربانخانی را می شناسید؟!!!+حُرِّ مدافعان حرم+وبلاگ روستای سادات محله بوجایه-لاهیجان
شهید مجید قربانخانی در 30 مرداد ماه سال 1369 در محله یافت آباد تهران چشم به جهان گشود .... تا اینکه یک روز به کربلا سفر کرد (سال 1395) کربلا او را به یک انسان کاملا متفاوت تبدیل کرد . وقتی که از کربلا باز گشت کاملا تغییر کرده بود . در قهوه خانه خودش ، با یک پسر جوان به نام مرتضی کریمی شالی آشنا شد جوانی که شغلش پاسدار بود . مرتضی کریمی شالی پاسداری بود که به قهوه خانه مجید می رفت و آنجا با هم آشنا شده و رفاقت پیدا کرده بودند. همین رفاقت هم فکر رفتن به سوریه را به سر مجید انداخت. یک شب مجید به دعوت مرتضی به هیئتی رفت که در آن درباره مظلومیت حضرت زینب (سَلامُ اللهِ عَلَیها) در سوریه گفته شد که بعدا گفتند مجید آن شب در آن هیئت خیلی تحت تأثیر قرار گرفت. چهار نفر از آنهایی که همان شب در آن هیئت بودند بعدا در سوریه به شهادت رسیدند و مجید یکی از آنها بود ... ... و نیز مجید عاشق حضرت رقیّه بود ... آری این آشنایی باعث شد که شهید مجید قربانخانی به فکر سفر به سوریه بیفتد و تصمیم بگیرد که در راه مظلومیّت حضرت زینب (سَلامُ اللهِ عَلَیها) مبارزه کند . به سوریه رفت و مدافع حرم شد و با تمام جان و دل برای محافظت از حرم حضرت زینب (سَلامُ اللهِ عَلَیها) جنگید تا اینکه مجید در منطقه خان طومان از مناطق استان حَلَب سوریه به دست گرگ های وحشی داعشی اسیر و سپس سوزانده شد و در سنّ 25 سالگی به فیض شهادت نائل آمد و پس از سه سال فقط استخوان های سوخته شده او به وطن برمی گردد ... شهید مدافع حرم مجید قربانخانی بیست و یکم دی ماه سال 1394 به همراه چند تن از همرزمانش همچون شهید مصطفی چگینی، شهید مرتضی کریمی و شهید محمد آژند در خان طومان سوریه به شهادت رسید . پیکر پاک و مطهر شهید مدافع حرم «مجید قربانخانی» معروف به «حُر ِّمدافعان حرم»، بعد از گذشت سه سال از شهادتش تفحص و به وطن بازگردانده شد. پیکر مطهر شهید مدافع حرم ، مجید قربانخانی برای طواف گرد ضریح مقدس حضرت علی ابن موسی الرضا(ع) به درخواست مادرش به شهر مشهد منتقل شد . پیکر مطهر این شهید عزیز صبح چهارشنبه ، چهارم اردیبهشت ماه 98 وارد فرودگاه مشهد و ساعت 11 وارد حرم مطهر امام رضا(ع) شد و پیکر پاکش در ششم اردیبهشت 98 در زادگاهش «محله یافت آباد تهران» با حضور گسترده و چشمگیر مردم تشییع و سپس در گلزار شهدای یافت آباد به خاک سپرده شد .
*** شهید مدافع حرم مجید قربانخانی بیست و یکم دی ماه سال 1394 به همراه چند تن از همرزمانش همچون شهید مصطفی چگینی ، شهید مرتضی کریمی و شهید محمد آژند در خان طومان سوریه به شهادت رسید .
*** پیکر مطهر شهید مدافع حرم «مجید قربانخانی» معروف به «حُر ِّمدافعان حرم»، بعد از گذشت سه سال از شهادتش تفحص و به وطن بازگردانده شد. پیکر مطهر شهید مدافع حرم ، مجید قربانخانی برای طواف گرد ضریح مقدس حضرت علی ابن موسی الرضا(ع) به درخواست مادرش به شهر مشهد منتقل شد . پیکر مطهر این شهید عزیز صبح چهارشنبه ، چهارم اردیبهشت ماه 1398 وارد فرودگاه مشهد و ساعت 11 وارد حرم مطهر امام رضا(ع) شد.
*** در پی تفحص انجام شده، پیکر مطهر شهید مدافع حرم «مجید قربانخانی» کشف و شناسایی شد. این شهید که معروف به «حُر ِّمدافعان حرم» بود، بعد از گذشت سه سال از شهادتش تفحص شده و به وطن بازگشت . گفتنی است، شهید مجید قربانخانی متولد مرداد ماه 1369 در محله یافتآباد تهران بود. او در 21 دیماه سال 1394 به همراه همرزمانش مانند شهید مصطفی چگینی، شهید مرتضی کریمی و شهید محمد آژند در خانطومان سوریه به شهادت رسید و مفقود الاثر شد . مادر شهید قربانخانی با شنیدن خبر شناسایی فرزند شهیدش اشک ریخته و داستانی از توسلش به اباعبدلله الحسین(ع) بازگو کرد ...
** آیت الله سید اصغر سعادت میرقدیم لاهیجی
**********************************
**** درباره شهید سیدعلی سعادت میرقدیم لاهیجی چه می دانید؟!+....+نسیم معرفت
[http://nasimemarefat.parsiblog.com/Posts/4895/]
**** درباره شهیدسیدعلی سعادت میرقدیم لاهیجی چه می دانید؟!+....+نسیم معرفت
**********************************************
*** شهید مجید قربانخانی از زمان شهادت و مزار خود خبر داده بود +فیلم
*** مشخصات شهید مجید قربانخانی + مزار شهید + حریم حرم
*** لحظه ورود پیکر شهید مجید قربانخانی به کشور +فیلم - باشگاه خبرنگاران
*** داش مجید میگفت خالکوبیام یا پاک میشود یا خاک/ بعد از شهادتش فهمیدم ...
*** شهید مجید قربانخانی از زمان شهادت و مزار خود خبر داده بود +فیلم
*** جهان نیوز - 10 خاطره کوتاه و ناب از شهید مجید قربانخانی
*** از چاقوی ضامندار و قلیان تا پاک شدن در خانطومان - تابناک .
***گفتوگو با خانواده شهید مدافع حرم مجید قربانخانی
*** بعد از شهادتش فهمیدم سرپرستی چند کودک را برعهده داشت
*** بیوگرافی شهید مجید قربانخانی شهید مدافع حرم + تصاویر مجید قربانخانی
*** زندگینامه ووصیت نامه شهید قربانخانی/داستانی متفاوت از یک شهید ...
*** شییع پیکر پاک شهید «مجید قربانخانی» در محله یافت آباد تهران .
*** مشخصات شهید مجید قربانخانی یافت آبادی - سایت صبح
*** روایتی کوتاه از شهید مدافع حرم مرتضی کریمی شالی از زبان همسرش
** اَلأِنسانُ ، اَعنِی : اَلکامِلَ ، اَصلُُ «فِی عالَمِ الخَلقَةِ»
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ
اَلأِنسانُ ، اَعنِی : اَلکامِلَ ، اَصلُُ «فِی عالَمِ الخَلقَةِ» وَ ماقَبلَهُ وَ مابَعدَهُ فَرعُهُ اَو فُرُوعاتُهُ وَ نَحمَدُاللهِ عَلَی حُبِّنا لِلأِِنسانِ الکامِلِ وَ هُوَ اَصلُُ فِی تَربِیَةِ نُفُوسِ الأِنسانِیَّةِ وَ النَّجاةُ وَ النَّجاحُ وَ الفَلاحُ مِن جَمیعِ الجِهاتِ فِی التَّمَسُّکِ وَ الأِعتِصامِ بِحَبلِ اللهِ المَتینِ وَ القُرآنِ العَظیمِ وَ الحُبِّ وَ التَّوَدُّدِ وَ الأِعتِقادِ وَ الأِقتِداءِ بِمُحَمَّدِِ وَ آلِ مُحَمَّدِِ وَ کُلُّهُم نُورُُ واحِدُُ وَ نَسأَلُ اللهَ الأِهتِداءَ وَ الأِقتِداءَ بِهِم (عَلَیهِِم السَّلامُ) .
اَلسَّیِّد اَصغَر سعادت میرقدیم اَللّاهیجی
انسان که مقصودم از آن همان انسان کامل است ، چنین انسانی در واقع ، اصل و ریشه در مجموعه عالَم آفرینش می باشد و آنچه که قبل و بعدش است به عنوان فرع و یا فروعات انسان کامل محسوب می شود و مقصود اصلی در عالَم آفرینش ، انسانِ کامل است نه فرع و فروعاتش و به اصطلاح ، سائر مخلوقات به طُفَیلِ وجودِ اصیلِ انسانِ کامل موجود شده اند . انسان کامل در عالَم آفرینش ، وجودِ مبارَک حضرت محمد و آل محمد (عَلَیهِِم السَّلامُ) است که همه آنها نور واحد هستند و خداوند متعال را حمد و سپاس می گوییم به جهت حُبّ و عشقی که به انسان کامل داریم و او یعنی انسان کامل اصل و اساس تربیت و پرورش نفوس انسانی می باشد و هیچ کسی به غیر از طریق انسان کامل به تربیتِ درست نائل نمی شود و جدایی و دوری از انسانِ کامل جز گمراهی و انحراف نتیجه ای ندارد . نجات و موفقیت و کامیابی و رستگاری از جمیع جهات فقط در تمسک و اعتصام و چنگ زدن و توسُّل به حَبل و ریسمانِ مَتین و استوار و مستحکم الهی یعنی قرآن عظیم و در حُبّ و دوستی و مَوَدّت و اعتقاد و باور و اقتِداء و پیروی نسبت به محمد و آل محمد (عَلَیهِِم السَّلامُ) است و همه آنها یک نور و از هر لغزش و انحرافی بدور هستند و در زیارت جامعه کبیره در باره آنآن چنین آمده است : عَصَمَکُمُ اللّهُ مِنَ الزَّلَلِ وَ آمَنَکُمْ مِنَ الْفِتَنِ وَ طَهَّرَکُمْ مِنَ الدَّنَسِ ... وَ مَنِ اعْتَصَمَ بِکُمْ فَقَدِ اعْتَصَمَ بِاللهِ . خداوند ، شما را از لغزش ها نگهداشت و از فتنه ها در امان داشت و از پلیدى و پَلِشتی ، پاک گردانید ... و هر کسی که به شما اعتصام و تمسک و توسل جوید در واقع به خدا تمسک و توسل نموده است . و از خداوند متعال مسئلت و درخواست داریم که ما را هدایت یافته به آنها و پیرو و مطیع شان قرار دهد . و در حدیثی از سلمان فارسی آمده است که پیامبر و اهل بیت (علیهم السلام) همه از یک نور بودند :
... عَنْ سَلْمَانَ الْفَارِسِیِّ (ره) قَالَ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ (ص): یَا سَلْمَانُ خَلَقَنِیَ اللَّهُ مِنْ صَفَاءِ نُورِهِ فَدَعَانِی فَأَطَعْتُهُ فَخَلَقَ مِنْ نُورِی عَلِیّاً فَدَعَاهُ فَأَطَاعَهُ فَخَلَقَ مِنْ نُورِی وَ نُورِ عَلِیٍّ فَاطِمَةَ فَدَعَاهَا فَأَطَاعَتْهُ فَخَلَقَ مِنِّی وَ مِنْ عَلِیٍّ وَ مِنْ فَاطِمَةَ الْحَسَنَ وَ الْحُسَیْنَ فَدَعَاهُمَا فَأَطَاعَاهُ ثُمَّ خَلَقَ مِنْ نُورِ الْحُسَیْنِ تِسْعَةَ أَئِمَّةٍ فَدَعَاهُمْ فَأَطَاعُوهُ قَبْلَ أَنْ یَخْلُقَ اللَّهُ سَمَاءً مَبْنِیَّةً أَوْ أَرْضاً مَدْحِیَّةً أَوْ هَوَاءً أَوْ مَاءً أَوْ مَلَکاً أَوْ بَشَراً وَ کُنَّا بِعِلْمِهِ أَنْوَاراً نُسَبِّحُهُ وَ نَسْمَعُ لَهُ وَ نُطِیعُ.
در کتاب مُقتَضب از سلمان فارسی (رَحِمَهُ اللهُ) نقل شده است که گفت رسول الله (صَلَّی اللهُ عَلَیهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّمَ) فرمودند: ای سلمان خدا مرا از نور خالص و برگزیده خویش آفرید و سپس مرا خواند و من او را اطاعت کردم و آنگاه از نور من علی (عَلَیهِِ السَّلامُ ) را خلق کرد و او را خواند پس او خداوند را اطاعت و فرمانبری نمود و از نور من و نور علی ، فاطمه (سلام الله علیها) را خلق فرمود و او را خواند پس او نیز خداوند را اطاعت نمود و از نور من و علی و فاطمه ، حسن و حسین (علیهما السلام) را آفرید و آن دو را به خود فرا خواند پس ایشان هم از خدا فرمانبری کردند. سپس از نور حسین نُه امامِ معصوم(علیهم السلام) را آفرید و آنان را فرا خواند پس آنان نیز او را اطاعت و فرمانبرداری نمودند قبل از اینکه آسمان بنا نهاده شود یا زمین گسترده و پهن گردد یا هوا یا آب یا فرشتگان یا انسان آفریده شود و ما در علم الهی (و به اصطلاحِ عُرَفاء در حضرتِ علمیه) انواری بودیم که او را تسبیح می گفتیم و از او می شنیدیم و اطاعت می کردیم .
* بِحارُ الأَنوار، ج 54 ، ص 169 – 168 - بِحارُ الأَنوار ، ج 53 ، ص 142 - بِحارُ الأَنوار،، ج25 ، ص6.- دانشنامه اربعین حسینی .
** آیت الله سید اصغر سعادت میرقدیم لاهیجی
تفسیر سوره کهف توسط آیت الله سیداصغرسعادت میرقدیم لاهیجی+ بر اساسِ «متنِ عربی کتابِ اَلمیزان جلد 13.علامه طباطبایی»+ سایت سعادت میرقدیم ها+کلیک کنید http://saadatmirghadimha.rzb.ir/post/8
|
||||
http://saadatmirghadimha.rzb.ir/post/8
تفسیر سوره کهف توسط آیت الله سیداصغرسعادت میرقدیم لاهیجی+ بر اساسِ «متنِ عربی کتابِ اَلمیزان جلد 13.علامه طباطبایی»+ سایت سعادت میرقدیم ها+کلیک کنید |
*** سلام بر زیباترین غائب یعنی گل نرگس خاتون و مهدی فاطمه سلامُ الله عَلَیها
سلام
سلام بر خوبی ها و نیکی ها
سلام بر منبع خوبی ها و نیکی ها یعنی اهل بیت پیامبر (عَلَیهِِمُ السَّلامُ )
و تشکر و سپاس از خالق خوبی ها و زیبایی ها
سلام بر زیباترین غائب یعنی گل نرگس خاتون و مهدی فاطمه (سلام الله علیهم)
و سلام بر دوستداران خوبی ها و زیبایی ها
و سلام بر عاشقان جلوه های پروردگار ...
حمد و سپاس همیشگی خدای را سزاست که آسمان با ستارگان زیبایش و زمین با دریا ها و رودخانه ها و کوه ها و طبیعت های چشم نواز و فَرَح زایش با چهار فصل سرشار از حکمت را آفرید و بهار را به زیباترین شکل آراسته فرمود تا خلایق از آن منتفع و بهره مند گردند ...
بابت همه نعمت های الهی به درگاهش شکر و سپاس می گوییم .... و پیوسته پایان سخن بهشتیان چنین است : آخِرُ دَعْواهُمْ أَنِ الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمینَ . و آخرین سخنشان این است که: «حمد ، مخصوص پروردگار عالمیان است» . سوره یونس آیه 10 .
** آیت الله سید اصغر سعادت میرقدیم لاهیجی
ششم فروردین 1398 .
*** سخنی گهربار از مولا امیرالمؤمنین (عَلَیهِِ السَّلامُ) در ترغیب به نیکوکارى و دلسرد نشدن از کار خیر :
قالَ عَلِیُُّ (عَلَیهِِ السَّلامُ) : – لایُزَهِّدَنَّکَ فِى الْمَعْرُوفِ مَنْ لا یَشْکُرُهُ لَکَ ، فَقَدْ یَشْکُرُکَ عَلَیْهِ مَنْ لا یَسْتَمْتِعُ بِشَىْء مِنْهُ وَ قَدْ تُدْرِکُ مِنْ شُکْرِ الشّاکِرِ اَکْثَرَ مِمّا اَضاعَ الْکافِرُ ، «وَاللّهُ یُحِبُّ الْمُحْسِنینَ».
ناسپاسی کسی که سپاس نیکیت را بجا نمی آوَرَد بى رغبت و دلسرد نکند ترا در احسان و نیکى کردن نسبت به دیگران و در انجام هر کاری که معروف و خیر محسوب می شود زیرا کسی (یعنی خداوند) از تو سپاسگزاری و قدر دانی و تشکر می کند و به تو پاداش می دهد که هیچ نفع و بهره ای از آن نیکی نمی برد و تو از سپاسِ سپاسگزار(که خداوند است) درک می کنی و بدست می آوری بیش از آنچه ناسپاس و کفران کننده از بین برده و ضایع و تباه کرده است و خداوند نیکوکاران را دوسـت دارد .وَ اللَّهُ یُحِبُّ الْمُحْسِنینَ .سوره آل عمران آیه 148 ..
اگر کار نیک و خدمتی نسبت به دیگران انجام دادی و آنها در مقابلِ نیکی تو ناسپاسی و ناشُکری کردند و خدمت و یا خدمات و نیکی های تو را نادیده گرفتند و با ناسپاسی ضایع و تباه کردند ، نگران مباش و صبر پیشه کن و از انجام کار خیر و خدمت کردن دلسرد و خسته مشو بلکه خوشحال باش زیرا که خداوند حکیم و مهربان از تو قدرشناسی و تشکر می کند و خیلی بیشتر از آنچه ناسپاس ها ضایع و تباه کردند به تو عنایت می فرماید و بدان پروردگارت که ناظر همه اعمال است هیچگاه اجر نیکوکاران را ضایع نمی سازد :وَ اصْبِرْ فَإِنَّ اللَّهَ لا یُضیعُ أَجْرَ الْمُحْسِنینَ . و شکیبایی کن ، که خداوند پاداش نیکوکاران را ضایع نخواهد کرد . سوره هود آیه 115 . . و نیز در سوره کهف آیه 30 در باره حقشناسی و قدر دانی از کارهای مؤمنین نیکوکار چنین فرموده است : إِنَّ الَّذینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ إِنَّا لا نُضیعُ أَجْرَ مَنْ أَحْسَنَ عَمَلاً . مسلّماً کسانی که ایمان آوردند و کارهای شایسته انجام دادند ، ما پاداش نیکوکاران را ضایع نخواهیم کرد .
[ منابع : نَهجُ البَلاغَه سیّد علی نقی فَیضُ الأِسلام حِکمت 195 و نَهجُ البَلاغَه با ترجمه استاد شیخ حسین انصاریان حِکمت 204 و نَهجُ البَلاغَه صُبحی صالِح ، ص505 . ]
** آیت الله سید اصغر سعادت میرقدیم لاهیجی
***نسیم معرفت***
آیا غار اصحاب کهف به سمت قطب شمال بوده یا سمت قُطبِ جنوب؟!!
*** وَ تَرَى الشَّمْسَ إِذَا طَلَعَت تَّزَاوَرُ عَن کَهْفِهِمْ ذَاتَ الْیَمِینِ وَ إِذَا غَرَبَت تَّقْرِضُهُمْ ذَاتَ الشِّمَالِ وَ هُمْ فِی فَجْوَةٍ مِّنْهُ ذَلِکَ مِنْ آیَاتِ اللَّهِ مَن یَهْدِ اللَّهُ فَهُوَ الْمُهْتَدِ وَ مَن یُضْلِلْ فَلَن تَجِدَ لَهُ وَلِیّاً مُّرْشِداً .
و (اگر در آنجا بودی) خورشید را می دیدی که به هنگام طلوع ، به سمت راست غارشان مُتمایل می گردد، و به هنگام غروب ، به سمت چپ، و آنها در محل وسیعی (در عُمق و وسط) از آن (غار) قرار داشتند، این از آیات خداست . هر کس را خدا هدایت کند ، هدایت یافته واقعی اوست، و هر کس را گمراه نماید، هرگز وَلیّ و راهنمایی برای او نخواهی یافت! . (سوره کهف .آیه 17) .
وَ تَحْسَبُهُمْ أَیْقَاظاً وَ هُمْ رُقُودٌ وَ نُقَلِّبُهُمْ ذَاتَ الْیَمِینِ وَ ذَاتَ الشِّمَالِ وَ کَلْبُهُم بَاسِطٌ ذِرَاعَیْهِ بِالْوَصِیدِ لَوِ اطَّلَعْتَ عَلَیْهِمْ لَوَلَّیْتَ مِنْهُمْ فِرَاراً وَ لَمُلِئْتَ مِنْهُمْ رُعْباً .
و (اگر به آنها نگاه می کردی) می پنداشتی بیدارند، در حالی که در خواب فرو رفته بودند !! و ما آنها را به سمت راست و چپ می گرداندیم (تا بدنشان سالم بماند). و سگِ آنها دستهای خود را بر دهانه غار گشوده بود (و نگهبانی می کرد). اگر نگاهشان می کردی از آنان می گریختی، و سر تا پای تو از ترس و وحشت پُر می شد! (سوره کهف آیه 18) .
قَولُهُ تَعالَى: «وَ تَرَى الشَّمْسَ إِذَا طَلَعَت تَّزَاوَرُ عَن کَهْفِهِمْ ذَاتَ الْیَمِینِ وَ إِذَا غَرَبَت تَّقْرِضُهُمْ ذَاتَ الشِّمَالِ» إِلَى آخِرِ الآیَتَینِ(آیه 17 و 18 سوره کهف) . اَلتَّزاوُرُ هُوَ التَّمایُلُ مَأخُوذُُ مِنَ الزَّوْر بِمَعنَى المَیلِ ، وَ القَرْضُ : اَلقَطعُ ، وَ الفَجْوَةٍ : اَلمُتَّسَعُ مِنَ الأَرضِ وَ ساحَةُ الدّارِ وَ المُرادُ بِذاتِ الیَمینِ وَ ذاتِ الشِّمالِ : اَلجِهَةُ الَّتِی تَلِی الیَمینَ أَوِ الشِّمالَ أَوِ الجِهَةُ ذاتَ اِسمِ الیَمینِ أَوِ الشِّمالِ وَ هُما جِهَتَا الیَمینِ وَ الشِّمالِ . وَ هاتانِ الآیَتانِ تُمَثِّلانِ الکَهفَ وَ مُستَقَرَّهُم مِنهُ وَ مَنظَرَهُم وَ ما یَتَقَلَّبُ عَلَیهِم مِنَ الحالِ أَیّامَ لَبثِهِم فیهِ وَ هُم رُقُودُُ وَ الخِطابُ لِلنَّبِیِّ (صَلَّی اللهُ عَلَیهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّمَ) بِما أَنَّهُ سامِعُُ لا بِما أَنَّهُ هُوَ وَ هذا شائِعُُ فِی الکَلامِ وَ الخِطابُ عَلى هذَا النَّمَطِ یَعُمُّ کُلَّ سامِعِِ مِن غَیرِ أَن یَختَصَّ بِمُخاطَبِِ خاصِِّ . فَقَولُهُ : «وَ تَرَى الشَّمْسَ إِذَا طَلَعَت تَّزَاوَرُ عَن کَهْفِهِمْ ذَاتَ الْیَمِینِ وَ إِذَا غَرَبَت تَّقْرِضُهُمْ ذَاتَ الشِّمَالِ وَ هُمْ فِی فَجْوَةٍ مِّنْهُ» یَصِفُ مَوقِعَ الکَهفِ وَ مَوقِعَهُم فیهِ وَ هُم نائِمُونَ وَ أَمّا إِنامَتُهُم فیهِ بَعدَ الأُوِیِّ إِلَیهِ وَ مُدَّةِ لَبثِهِم فیهِ فَقَدِ اکتَفَی فِی ذلِکَ بِما أُشیرَ إِلَیهِ فِی الآیاتِ السّابِقَةِ مِن إِنامَتِهِم وَ لَبثِهِم وَ ما سَیَأتِی مِن قَولِهِ : (وَ لَبِثُوا فِی کَهْفِهِمْ . سوره کهف آیه 25.) «إَلَخ» ، إِیثاراََ لِلإِیجازِ .
[تفسیراَلمیزان ج 13 ص272]
کلمه «تَزاوُر» به معناى مَیل و تمایُل است که از ماده «زَوْر» به معناى مَیل گرفته شده است . و کلمه «قَرْض» به معناى قطع و بریدن است . و کلمه «فَجْوَة» به معناى زمین پهناور و وسیع و فضاى خانه است و مراد از «ذاتَ الْیَمِینِ وَ ذاتَ الشِّمالِ» : 1- یا آن جهتی است که در سَمت راست یا چپِ انسان و به عبارت دیگر در طَرَفِ دستِ راست و طَرَفِ دستِ چپ قرار دارد 2- و یا آن جهت و جانبی است که دارای نامِ یَمین (راست) و شِمال (چپ) می باشد و به عبارت دیگر یا جانب و ناحیه و سَمت و طَرَفى است که به خود آن طرف ، راست و چپ گفته مى شود و به هر حال «یَمین» و «شِمال» به معنای سَمتِ راست و چپ که معروف گفته می شود .
این دو آیه شریفه ، غارِ اصحاب کَهف و محلِّ استقرارشان در آن و اوضاع و منطقه جغرافیایى آن و منظره و حالاتی که در ایّام اقامتشان در آنجا بر آنها گذشت را تَمثیل و تصویر و تَجَسُّم می نماید و مى فهماند که اصحاب کهف در غار در آن روزگارى که آنجا بودند چه حال و وضع و ویژگی داشتند و وقتى به خواب رفتند چگونه بودند.
خطاب در آیه(17 از سوره کهف) به نبیّ مُکرَّم اسلام (صَلَّی اللهُ عَلَیهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّمَ) به عنوان اینکه آن جناب سامِع و شنونده خطاب است می باشد نه اینکه آن حضرت مخصوص به آن خطاب باشد بلکه روى سخن در این آیه شریفه با همه مردم است و این شیوه و روش سخن گفتن در کلام و خطابِ عُرفی شیوع و رواج دارد و در عُرف مردم مُتعارَف است که مثلاََ با کلام و سخنی یک نفر را مُخاطب قرار داده ولى همه افراد را اراده مى کنند بدون اینکه آن کلام به مُخاطب خاصّی اختصاص داشته باشد .
پس آیه شریفه «وَ تَرَى الشَّمْسَ إِذَا طَلَعَت تَّزَاوَرُ عَن کَهْفِهِمْ ذَاتَ الْیَمِینِ وَ إِذَا غَرَبَت تَّقْرِضُهُمْ ذَاتَ الشِّمَالِ وَ هُمْ فِی فَجْوَةٍ مِّنْهُ» موقعیّت و محلّ غار و نیز موقعیّت اصحاب کهف را که در آنجا به خواب رفتند وصف و توصیف و بیان مى کند و مى فهماند که خودِ غارِ کهف چه وضعی داشته و همچنین اصحاب کهف بعد از به خواب رفتن در چه وضع و حالتی بودند و اما اینکه بعد از رجوع به آن غار چطور به خواب رفتند و چقدر خوابشان طول کشید بیان نکرده است و نیز این آیه شریفه در این رابطه (که خوابشان چگونه بود و چقدر به درازا کشید) از باب ایجاز و اختصارِ در سخن به همان اشاراتى که در آیات قبل بوده و نیز به اشاراتى که به زودى در ذَیل جمله (وَ لَبِثُوا فِی کَهْفِهِمْ . سوره کهف آیه 25.) خواهد آمد اکتفاء نموده است . و به عبارت دیگر اگر آیه 17 سوره کهف به این خصوصیات نپرداخته به منظور ایثار و انتخاب و گزینشِ طریقِ اِیجاز و اختصار گویی بوده است.
*** اَلزَّور به فتح زاء : دیدن کردن- میل- قصد - جَناغ سینه - استخوانِ جَناغ سینه - جَناغ یا مَفصَل استخوان های سینه- اراده مُحکم - عقل- خِرَد- شَبَح و سیاهی که از دور پیدا است - دیدار کننده یا دیدار کنندگان- بزرگوار - آقا - رهبر - مِهتَر- پیشوا-کج کردن - کج شدن - خَم شدنِ جَناغ سینه ، زیارت کننده - خیال و شَبَح که در شب دیده شود ، بالاى میان سینه یا مُلتَقاى اطرافِ استخوانهاى سینه - « فَرَسٌ عَرِیضُ الزَّوْر »: اسبِ فراخ سینه - نیروى تصمیم و اراده . این واژه در مفرد و مُثَنّى و جمع یکسان بکار مى رود ؛ « رجُلٌ زَوْرٌ »: مرد زائر و زیارت کننده ، « رِجالٌ زَوْرٌ : مردان زائر » و « نِساءٌ زَوْرٌ : زنان زائر»
..... ..... ادامه مطلب ..... پایگاه اندیشوران حوزه یا سایت حکیم زین العابدین عسکری گیلانی
** آیت الله سید اصغر سعادت میرقدیم لاهیجی
************************************
*تفسیر سوره کهف بر اساسِ« متنِ عربی کتابِ اَلمیزان جلد 13.علامه طباطبایی+با ترجمه و شرح مختصر از استاد سیداصغرسعادت میرقدیم لاهیجی+پایگاه اندیشوران حوزه+قسمت اول
***نسیم معرفت***
به نام خدا
* آیا استثاء در آیه«... وَ مَا یَعْبُدُونَ إِلَّا اللَّهَ... » متّصل است یا منفصل؟! چرا؟!!
وَ الاستِثناءُ فِی قَولِهِ : («... وَ مَا یَعْبُدُونَ إِلَّا اللَّهَ... . آیه 16 از سوره کهف») اِستِثناءُُ مُنقَطِعُُ فَإِنَّ الوَثَنِیّینَ لَم یَکُونُوا یَعبُدُونَ اللهَ مَعَ سائِرِ آلِهَتِهِم حَتّى یُفیدَ الأِستِثناءُ إِخراجَ بَعضِ ما دَخَلَ أَوَّلاََ فِی المُستَثنَى مِنهُ فَیَکُونُ مُتَّصِلاََ . فَقَولُ بَعضِهِم : إِنَّهُم کانُوا یَعبُدُونَ اللهَ وَ یَعبُدُونَ الأَصنامَ کَسائِرِ المُشرِکینَ وَ کَذا قَولُ بَعضِِ آخَرَ : یَجُوزُ أَنَّهُ کانَ فِیهِم مَن یَعبُدُ اللهَ مَعَ عِبادَةِ الأَصنامِ فَیَکُونُ الأِستِثناءُ مُتَّصِلاََ ، فِی غَیرِ مَحَلِّهِ ، إِذ لَم یُعهَد مِنَ الوَثَنِیّینَ عِبادَةُ الله ِ سُبحانَهُ مَعَ عِبادَةِ الأَصنامِ ، وَ فَلسَفَتُهُم لاتُجیزُ ذلِکَ ، وَ قَد أَشَرنا إِلَى حُجَّتِهِم فِی ذلِکَ آنِفا.ََ
. [تفسیر اَلمیزان-متن عربی-جلد13 ص272.] .
وَ إِذِ اعْتَزَلْتُمُوهُمْ وَ مَا یَعْبُدُونَ إِلَّا اللَّهَ فَأْوُوا إِلَى الْکَهْفِ یَنشُرْ لَکُمْ رَبُّکُم مِّن رَّحمَتَهِ و یُهَیِّئْ لَکُم مِّنْ أَمْرِکُم مِّرْفَقاً
( آنها یعنی اصحاب کهف بعد از قیام عَلَنی خود بر ضد شرک و بت پرستی با توجه به شرایط تهدید آمیز و خطرناک محیط خود به یکدیگر گفتند :) و هنگامی که از آنان و آنچه جز خدا می پرستند کناره گیری کردید، به غار پناه ببرید ، که پروردگارتان سایه رحمتش را بر شما می گستراند، و در این امر ، آرامشی برای شما فراهم می سازد! .)
(سوره کهف آیه 16)
استثناء در این آیه شریفه : «وَ مَا یَعْبُدُونَ إِلَّا اللَّهَ» ، استثناء مُنقطع است نه مُتّصل . زیرا وَثَنى ها و بُت پرست ها ، خداوندمُتعال را با سایر خدایان خود نمى پرستیدند تا چنین استثنایی افاده کند خارج کردن برخی از افرادی را که از ابتداء داخل در مُستثنی مِنه بوده و بعد با استثناء خارج شده باشد و در نتیجه استثناء در این آیه استثناء مُتصل باشد و به عبارت دیگر وَثَنى ها و بُت پرست ها ، خداوند متعال را با سایر خدایان خود نمى پرستیدند و خداوند داخل در معبودان و از مصادیق عبادت شده های آنان نبوده است تا در نتیجه استثناء مُتصل محسوب شود و به عبارت سوم هیچ وقت سابقه نداشته و معهود نبوده که وَثَنى ها و بُت پرستان خداى سبحان را با بُت هاى خود پرستیده و عبادت کرده باشند تا در نتیجه استثناء در این آیه شریفه استثناء مُتصل حساب شود.
[توضیحی در باب استثناء : در ارتباط با مسئله استثناء چهار چیز لازم است : 1- مُستثنی مِنه 2- اَدات و ابزار استثناء مانند اِلّا و غَیر و حاشا و... 3- مُستَثی 4- حُکمی که در جمله استثائیّه وجود دارد . در قالب مثال این چهار چیز را روشن می سازیم . مانند : جائَنِی القَومُ اِلّا زَیداََ . در این مثال کلمه «اَلقَومُ» که درجمله قبل از «اِلّا» آمده است ، مُستَثنی مِنه می باشد و مُستثَنی مِنه باید یک امر کلی باشد تا بتوان از آن چیزی و مصداقی را «حُکما» و از نظر حُکم خارج و استثناء نمود . پس مُستَثنی مِنه نمی تواند یک چیز جزیی باشد . حرف «اِلّا» هم از اَدات و ابزار استثناء می باشد و کلمه «زَیدُُ» نیز مُستَثنی است و فعل «جائَنی» دالّ بر حُکم «آمدن» است . در این مثال شخص زید را از حُکمِ «آمدن قَوم» جدا و استثناء کردیم یعنی همه قوم پیش من آمدند بجز زید . استثناء در یک تقسیم بر دو قسم است : اول : استثناء مُتصل : استثناء مُتصل آن است که مُستَثنی از جنس مُستَثنی مِنه و از مصادیق آن باشد و از اول هم داخل در مُستَثنی مِنه بوده باشد و سپس توسط اَدات و ابزار استثناء از حکمِ مُستَثنی مِنه خارج شود . مانند مثالی که ذکر شد : جائَنِی القَومُ اِلّا زَیداََ. زید از اول داخل در مُستَثنی منه یعنی «اَلقَومُ» بوده و بعد از نظرِ حکم یعنی «آمدن» از آن خارج شده است و ترجمه مثال چنین است که : همه قوم پیش من آمدند مگر زید . یعنی زید نیامد . در اینجا دو حکم وجود دارد . یک حکم (آمدنِ قَوم) که مربوط به قبل از اَدات استثناء«اِلّا» است و حکم دیگر (نیامدن زید) که بعد از اَدات استثناء می باشد . دوم : استثناء مُنقَطِع : و اما استثناء مُنقَطِع از اسمش پیداست که در این نوع استثناء ، مُستَثنی از جنس مُستَثنی مِنه و داخل در آن و از مصادیق آن نیست بلکه مُنقطع و بیگانه از آن است و از اول هم داخل در آن نبوده است . مثل :جائَنِی القَومُ اِلّا حِماراََ . معنایش این است که همه قوم پیش من آمدند بجز الاغ . در این مثال مُستَثنی که حِمار و الاغ باشد از اول داخل در مُستَثنی مِنه یعنی «اَلقَومُ» و از جنس قوم نبوده است . باید توجه داشت که «مُستثنی» در استثناءِ مُنقطع اعمّ از اینکه جمله استثنائیّه ، مُثبت یا منفی باشد همیشه منصوب خواهد بود . در آیه شریفه : «وَ مَا یَعْبُدُونَ إِلَّا اللَّهَ» استثناء در آن از نوع استثناء مُنقطِع است نه متّصل .]
پس اینکه بعضى از مُفسِّرین (همانند جارُالله زَمَخشری درتفسیر کَشّاف، ج 2، ص 707.) گفته اند که مردمانِ هم عصر با اصحابِ کهف همانند سایر مُشرکین هم خدا و هم بُت ها و آلِهه و خدایانِ خود را عبادت می کردند و می پرستیدند و همچنین اینکه بعضى دیگر (همانند مرحوم طَبَرَسی در تفسیر «مَجمَعُ البیان» ج 6 ص 454.) گفته اند ممکن است که در میان آن مردم ، بعضى ها هم خدا و هم بُت ها و آلِهه و خدایانِ خود را عبادت می کردند و می پرستیدند و بدین جهت استثناء در آیه شریفه مُتصل است نه منقطع ، سخنى نابجا و بدون دلیل است، زیرا هیچ وقت سابقه نداشته و معهود نبوده است که وَثَنى ها و بُت پرستان خداى سُبحان را با بُت هاى خود پرستیده و عبادت کرده باشند و به عبارت دیگر هیچ وقت خداوندمتعال را جزو معبودهای خود محسوب نکردند . و پایه ها و مَبانی فلسفی و فکری و عقیدتی بُت پرستی و وَثَنِیّت چنین اجازه اى را نمى دهد که در کنار عبادت و پرستشِ بُت ها و اَصنام ، خداوند هم مورد پرستش و عبادت قرار گیرد و به عبارت دیگر بُت و صَنَم پرستی و غیر خدا پرستی در واقع نفی یکتاپرستی است و با توجه به مبانی فلسفی وَثَنِیَّت ، جمع بین این دو ممکن نیست !!! ، و ما آنِفاََ و به تازگی و همین چند صفحه پیش [اَلمیزان ج13ص269] به فلسفه و حجّت و دلیل آنها و نیز ردّ دلیلشان اشاره کردیم . قبلا گفته شد که فلسفه وَثَنَیَّت برای هر نوع از انواع مخلوقات ، اِله و خالق و ربّ و پروردگاری قائل است . اِله و پروردگاری برای آسمانها و اِله و پروردگاری برای زمین و اِله و پروردگاری برای انسانها و همچنین برای هر قسم از موجودات نیز ربّ و پروردگار جداگانه قائلند. [ وَ الوَثَنِیَّةُ تُثبِتُ لِکُلِّ نَوعِِ مِن أَنواعِ الخَلیقَةِ (الخَلقِیَّةِ) إِلهاََ وَ رَبّاََ کَرَبِّ السَّماءِ وَ رَبِّ الأَرضِ وَ رَبِّ الإِنسانِ . اَلمیزان -جلد 13 ص269] . آنها دلیل و بُرهان واضح و روشنی بر آنچه ادّعاء میکنند ندارند . و این دلیلی که بت پرستان آورده اند : که خدای سُبحان بزرگتر از آن است که در احاطه ادراک خلق و مخلوقات قرار بگیرد [ و به اصطلاح : ما لِلتُّرابِ وَ رَبِّ الأَربابِ؟ . خاک و خاک نشین را با آفریننده افلاک چه کار؟] ، پس امکان ندارد که بدون واسطه و مستقیماََ از طریق عبادت به سوی او توجه نمود و نیز بدون واسطه ممکن نیست که با عبودیّت و بندگی ، به سوی او تقرّب جُست لذا برای ما بندگان چاره ای باقی نمی ماند جز اینکه پرستش کنیم برخی از موجودات شریف و محترم و مقدّسی که از بندگان مقرَّب الهی هستند تا آن موجودات شریفه ما را به خدا نزدیک کنند و به منزلتى نزد او برسانند ، مردود است و دلیلی است که به ضرر خود آنها می باشد ، زیرا اوّلاََ احاطه نیافتن ادراک بشر به خداوند متعال اشکالی است که میان همه ما افراد بشر و بین مقرّبین از بندگان الهی که عبادتش می کنند مشترک است . بعلاوه همه ما یکتاپرستان و مُوحِّدین و نیز مُقربین بارگاه الهی(موجودات شریفه) هر کس به قدر توان و طاقتِ وجودی و ادراکیش او را تنها به اسماء و صفات و آثارش میشناسند و هیچ کسی احاطه و ادراک و علم و شناخت و معرفتِ استدلالی و حتی معرفت قلبی به ذات مقدّسه ربوبیه و اَحَدیّتِ ذاتیّه و مقامِ «غَیبُ الغُیوبی» ندارد . عطّار نیشابوری در این باره می گوید : خداوندی که ذاتش بی زوال است - خِرَد در وصف ذاتش گنگ و لال است و حافظ شیرازی نیز دراین باره چه زیبا سروده است : عَنقا شکار کس نشود دام بازچین * کانجا همیشه باد به دست است دام را. و باز حافظ با یک ظرافتی می فرماید : کس ندانست که منزلگه معشوق کجاست * آنقدر هست که بانگ جَرَسی میآید . پس هر کس به قدر توان و طاقتش او را از راه اسماء و صفات و آثارش می شناسد و هر کس به اندازه معرفتش باید او را بپرستد .(کُلُُّ عَلَى قَدرِ طاقَتِهِ فَلَهُ أَن یَتَوَجَّهَ إِلَیهِ بِالعِبادَةِ عَلَى قَدرِ مَعرِفَتِهِ ) . علاوه بر اینکه تمامی صفاتی که معبود را مستحقّ عبادت میکند از قبیل خلقت کردن ، رزق و روزی دادن و مالکیّت و فرمانروایی و تدبیر عالَم و امثال آن همه منحصرا و حقیقتاََ از صفات خداوند مُتعال است ، و غیر خدا چیزی از آن صفات را به نحو حقیقی و مستقلّ دارا نیست ، پس فقط خداوند شایسته پرستش و عبادت و بندگی است و همه باید تنها او را بپرستند و غیر خدا سزاوار عبادت و پرستش نیست .
** آیت الله سید اصغر سعادت میرقدیم لاهیجی
**********************************************************
*آیااستثاءدرآیه«وَ مَا یَعْبُدُونَ إِلَّا اللَّهَ»متّصل است یامنفصل؟!چرا؟!+یادداشت های استاد سیداصغرسعادت میرقدیم لاهیجی
*تفسیر سوره کهف بر اساسِ« متنِ عربی کتابِ اَلمیزان جلد 13.علامه طباطبایی+با ترجمه و شرح مختصر از استاد سیداصغرسعادت میرقدیم لاهیجی+پایگاه اندیشوران حوزه+قسمت اول
***نسیم معرفت***
بسم الله الرحمن الرحیم
تبیین اقسام ثلاثه علم الهی
ثُمَّ بَعَثْنَاهُمْ لِنَعْلَمَ أَیُّ الْحِزْبَیْنِ أَحْصَى لِمَا لَبِثُوا أَمَداً .
سپس آنان (اصحاب کهف)را از خوابشان برانگیختیم و بیدار کردیم تا بدانیم (و این امر آشکار گردد که) کدامیک از آن دو گروه ، مدت خواب خود را بهتر حساب کرده اند.
سوره کهف آیه 12 .
* وَ المُرادُ بِالعِلمِ : اَلعِلمُ الفِعلِیُّ وَ هُوَ ظُهُورُ الشَّیءِ وَ حُضُورُهُ بِِوُجُودِهِ الخاصِّ عِندَ اللهِ ، وَ قَد کَثُرَ وُرُودُ العِلمِ بِهذَا المَعنَى فِی القُرآنِ کَقَولِهِ : «وَ لِیَعْلَمَ اللَّهُ مَنْ یَنْصُرُهُ وَ رُسُلَهُ بِالْغَیْبِ » اَلحَدید: 25، وَ قَولِهِ : «لِیَعْلَمَ أَنْ قَدْ أَبْلَغُوا رِسالاتِ رَبِّهِمْ» . : اَلجِنّ: 28. وَ إِلَیهِ یُرجَعُ قَولُ بَعضِهِم فِی تَفسیرِهِ : أَنَّ المَعنَى : لِیَظهَرَ مَعلُومُنا [فِی الخارِجِ] عَلَى ما عَلِمناهُ .(اَلمیزان جلد13 ص267)
مراد از علم در آیه 12 از سوره کهف که فرمود «لِنَعْلَمَ» علمِ فِعلی خداوند مُتعال است نه علم ذاتی . علمِ فعلی خداوند که از مقامِ فعل و ایجاد و خلقت انتزاع می شود نه از مقام ذات عبارت است از اینکه وجودِ عینی و خاصِّ شئی (همه موجودات عالَم با وجودِخاصّشان) بدون هیچ مانع و حاجب و واسطه ای نزد خداوند مُتعال ظهور و حضور داشته باشد . به عبارت دیگر علم فعلی الهی (فعل به معنای اسم مصدری یعنی مصنوعات و مخلوقات الهی) ، نفسِ واقعیت و ظهور و تحقق اشیاء در محضر پروردگار می باشد و خداوند به علم ذاتی اَزَلی خویش به همه اَشیاء و آفریده ها احاطه علمی دارد و همه موجودات بالفعل در محضر پروردگار حاضر هستند و هیچ چیزی از او غائب نیست . لا یَعزُبُ عَنهُ مِثقالُ ذَرَّةٍ فِی السَّماواتِ وَلا فِی الأَرضِ . به اندازه سنگینی ذرّه ای در آسمانها و زمین از علم او دور نخواهد ماند.(سوره سَبَأ آیه 3.) .علمِ خداوندِ مُتعال به مخلوقات و موجودات و اشیاء پس از ایجاد و خلقت آنها از نوع علم تفصیلی و حضوری است . و در قرآن کریم علم به این معنا (علم فعلی) زیاد آمده است ، مانند آیه 25 سوره حدید : «وَ لِیَعْلَمَ اللَّهُ مَنْ یَنْصُرُهُ وَ رُسُلَهُ بِالْغَیْبِ. تا خداوند بداند چه کسی او و رسولانش را یاری می کند» و آیه 28 سوره جن : «لِیَعْلَمَ أَنْ قَدْ أَبْلَغُوا رِسالاتِ رَبِّهِمْ .تا بداند پیامبرانش رسالتهای پروردگارشان را ابلاغ کرده اند» . قول برخی از مفسّرین (سید عبدالله بن سید محمدرضا شُبَّر حُسَینِی نَجَفی کاظِمی «صاحب تفسیر شُبَّر و امثال او) در تفسیر و توضیحِ «لِنَعْلَمَ» به همان معنایی برمی گردد که ما در باره علم فعلی الهی ذکر کردیم . آنها گفته اند : که «لِنَعْلَمَ» به معنای : «لِیَظهَرَ مَعلُومُنا [فِی الخارِجِ] عَلَى ما عَلِمناهُ. می باشد . یعنی تا ظهور و تحقق و عینیت پیدا کند معلوم ما در خارج بر طبق آنچه که به علم اَزَلی آن را می دانیم .
باید توجه داشت که علمِ خداوند مُتعال دارای سه مرتبه و مرحله است و به عبارت دیگر خداوندِ سُبحان سه نوع علم دارد که دو نوع آن مربوط به مقام ذاتِ باریتَعالی و از قبیل علم ذاتی است و یک نوع آن نیز مربوط به مقام فعل و خلقت و ایجاد است که خارج از ذاتِ پروردگار و علم فِعلی و غیر ذاتی می باشد :
1- علم خداوند به ذاتش . این مرتبه از علمِ خداوند ، از نوع علم حضوری است نه علم حصولی و انفعالی و اِنطِباعی و اِرتِسامی .
توضیح اینکه در علم حضوری ، وجودِ عینی و واقعی معلوم در نزد عالِم حضور دارد نه صورت و مفهوم ذهنی ، و واقعیتِ معلوم ، عین واقعیتِ علم است و واقعیت علم نیز عین واقعیت معلوم است و دوگانگی و غیریت بین علم و معلوم وجود ندارد بخلاف علم حصولی که بین علم و معلوم تغایر و غیریت است . مثلا علم من (علم حصولی من) به درخت (به عنوان معلوم) عین واقعیتِ خارجی درخت نیست بلکه تصویر و صورت و نقش و مفهوم و ماهیتی از آن درخت در ذهن من است ولی علم من (علم حضوری من) مثلا به غم و شادی عین همان معلوم(غم و شادی) است . به بیان دیگر معلوم در علم حصولی ، مفهوم و ماهیت و صورتِ مُنطَبَعه ذهنی شیئ است نه حقیقت و واقعیت خارجی شئ . مثل کسی که صورت و مفهومی از درخت و یا دریا در ذهن دارد ، علم حصولی او همان صورت ذهنیه ای است که از دریا و یا درخت(با لحاظ مقایسه بین ذهن و خارج از ذهن) در ظرف ذهنش نقش بسته و حاصل شده است اما معلوم در علم حضوری ، خود شیئ است که نزد عالِم ظهور و حضور دارد . مثلا کسی که احساس غم و اندوه می کند در واقع خودِ غم و اندوه در نزدِ داتش حضور دارد نه صورت و مفهوم و ماهیت آن و به عبارت دیگر علمِ انسان به وجودِ خود و حالاتِ خویش مانند غم و غصه و نگرانی و گرسنگی و تشنگی و ترس و وحشت و اضطراب و خشم و عصبانیت و حُبّ و بُغض و کینه و دوستی و سُرور و خوشحالی و شادمانی و نشاط و امید و غیره از نوع علم حضوری است نه حصولی و خودِ انسان و حالات نفسانی که ذکر شد در نزدش بدون هیچ واسطه ای حاضر هستد و به همه آن ها علم حضوری دارد . در کتاب حاشیه مُلّاعبدالله یزدی که حاشیه بر تَهذیبُ المَنطِق مُلّاسَعدتَفتازانی است در رابطه با تعریف علم حصولی (انفعالی و اِنطباعی و اِرتِسامی ) چنین آورده است : اَلعِلم ُهُوَ الصُّورَةُ الحاصِلَةُ مِنَ الشَّیءِ عِندَ العَقلِ ( اَو فِی العَقلِ ) . یعنی علم (یعنی علم حصولی و انفعالی و اِنطباعی و اِرتِسامی ) عبارت است از آن صورتی که از شی یا اشیاء ، نزد ذهن (و یا در ذهن) حاصل و مُرتَسَم و مُنطَبع می شود و به عبارت دیگر هرچیزی که ذهن از آن صورت سازی می کند و صورتی از آن در نزد ذهن حاصل باشد به آن عِلم می گویند.پس علم حصولی ، اِنطباع و چاپ تصویرِ شئی در ذهن است .
مرحوم علامه طباطبایی در کتاب «بدایة الحکمة» در مرحله دوازدهم ، فصل پنجم ص 175 چنین می فرماید : قَد تَقَدَّمَ أَنَّ لِکُلِّ مُجَرَّدِِ عَنِ المادَّةِ عِلماََ بِذاتِهِ لِحُضُورِ ذاتِهِ عِندَ ذاتِهِ ، وَ هُوَ عِلمُهُ بِذاتِهِ . یعنی هر موجودی که مجرّد از ماده است علم به ذاتِ خویش دارد زیرا ذاتش بدون هیچ واسطه ای نزد خودش حاضر است و این حضور ذاتِ مجرد نزد خویش همان علم او به ذاتش می باشد و خداوند مُتعال که فوقِ همه مجردات است علمِ حضوری به ذاتش دارد که این همان علمِ ذاتی خداوند به ذاتش می باشد . البته یک نکته را باید توجه داشت و آن این است که اگر ما «علم» را چنین تعریف کنیم که علم ، حضورِِ معلوم در نزد عالِم است در این صورت ، علم حضوری منحصر در علمِ ذات به ذات نخواهد بود آنگونه که فلاسفه مَشّاء منحصر کرده اند بلکه شامل موارد دیگر از جمله صُوَر ذهنیه هم می شود . به این معنا که در علم حصولی ، «صورت ذهنی شیئ» به لحاظ ذهن و به خودی خود نه به قیاس خارج از ذهن و مقایسه با مفاهیم دیگر در نزدِ عالِم حضور دارد و در علم حضوری ، «خود شیئ با وجودِ خاصش» نزد عالِم حضور دارد به عبارت دیگر همچنانکه صُوَر ذهنیّه ، معلومِ حضوری برای نفس انسان میباشند ، اشیاء و وجودات خارجی و عینی نیز معلوم حضوری نزد خداوند هستند.
با توجه به توضیحات داده شده ، علم خداوندِ متعال به ذاتش از نوع علم حضوری است نه حصولی و انفعالی و اِنطِباعی و اِرتِسامی و علمش (همانند سائر صفات ذات مثل حیات و قدرت) عین ذاتش می باشد نه جدای از ذاتش و ذاتِ مقدسش بدون هیچ واسطه ای نزدش حاضر است و به عبارت دیگر در علم حضوری ، علمِ عالِم بدون هیچ واسطه ای به ذاتِ معلوم تعلق می گیرد و در واقع در مقام ذاتِ باریتعالی ، اتِّحادِ علم و عالِم و معلوم و یا اتحادِ عقل و عاقل و معقول است و هیچگونه تغییرپذیری و دگرگونی و کثرت و اضافه و حدّ و تَعَیُّن و غیریّت و تغایُر و تضاد و اِفراز و تمایُز و امتیازی در آن راه ندارد. مقامِ ذات مقامِ غیبُ الغُیوبی و لا اِسمی و لا رَسمی است . در خطبه 64 از نهج البلاغه فَیض الأسلام ص155 حضرت علی(عَلَیهِِ السَّلامُ) در باره اینکه صفات ذات الهی عین ذاتش هستند چنین فرموده است :اَلْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِی لَمْ تَسْبِقْ لَهُ حَالٌ حَالًا. ستایش از آنِ خداوندی است که هیچ حال و صفتی از صفاتش بر حال صفتِ دیگرش پیشی و سبقت نگرفته است و به اصطلاح و تعبیر فلسفی ، خداوند در معرض حوادث قرار نمیگیرد . پس قبل از آنکه آخِر باشد اوّل است ، و پیش از آنکه پنهان باشد هویدا است .زیرا پیش و پس شدن از مختصّات زمان است و زمان از لواحق حرکت و حرکت از لوازم اَجسام و ذات مقدّس او منزّه از زمان و زمانیّات و مقدّم بر همه اَجسام است، پس نمى توان گفت که اوّلست قبل از آخر و ظاهر است پیش از باطن و حىّ و زنده است پیش از عالِم و هکذا، زیرا براى او صفات زائده بر ذات نیست تا بعضى بر بعض دیگر تقدّم و پیشى گیرد، پس صفات او عین ذات او هستند و گر نه زیاده و نقصان پذیرد و بعضى علّت بعض دیگر و بعضى معلول و ناقص گردد و این از لوازم ممکنات است . هُوَ الْأَوَّلُ وَ الْآخِرُ وَ الظَّاهِرُ وَالْبَاطِنُ وَ هُوَ بِکُلِّ شَیْءٍ عَلِیمٌ. سوره حدید آیه 3 .
عطار نیشابوری چه زیبا فرمود :
وصفش چه کنی که هرچه گویی
گویند مگو که بیش از آن است
و نیز حکیم نظامی گنجَوِی می گوید :
آنچه تَغیُّر نپذیرد تویی
و انکه نَمُردست و نمیرد تویی
ما همه فانی و بقا بس تراست
مُلک تَعالَی و تَقَدَّس تراست
2- علم خداوند به اَشیاء و مخلوقات قبل از ایجاد و آفرینش و خلقت آنها .
خداوند متعال قبل از ایجاد و خلقت و آفرینشِ اشیاء و مخلوقات به همه آن ها علم(علمِ ذاتی و اَزَلی) دارد . در این مرتبه نیز علمِ حضرتِ باریتَعالی از نوع علم حضوری است نه علم حصولی و انفعالی و اِنطِباعی و اِرتِسامی . مرحوم علامه طباطبایی در بدایة الحکمة ص176 براساس نظریَّه مُتعالیه حکیمِ عالیمقام ملاّ صدرای شیرازی می فرماید : ... فَهُوَ مَعلُومُُ عِندَهُ عِلماََ اِجمالِیّاََ فِی عَینِ الکَشفِ التَّفصیلِیِّ .یعنی علم خداوند به اشیاء و مخلوقات قبل ازخلقت و ایجادشان از نوع علم اجمالی(به نحو بساطت و وحدت) در عین کشف تفصیلی است. مراد از اجمال و تفصیل در اینجا ، اجمال و تفصیلِ متعارف که نیست . در اجمال و تفصیلی که متعارف است اجمال در برابر تفصیل است و اجمال هم به معنای ابهام می باشد. پس اجمال در اینجا همان بساطت است نه اجمال به معنای اِبهام . به عبارت دیگر علم اجمالی عین همان علم تفصیلی است که بعد از ایجادِ مخلوقات حاصل میشود و معلومات و موجودات قبل از خلقتشان به تمام ذات به نحو وحدت و بساطت نزد خداوند مُتعال حاضر و منکشف هستند و خداوند به سبب علم به ذاتِ بسیطش به آنها نیز علم ذاتی دارد و آن اشیاء و معلومات از جهت کمال (نه از جهت نقص) عین ذات الهی است و به اصطلاحِ مرحوم ملاّ صدراء : بَسیطُ الحَقیقَةِ کُلُّ الأَشیاءِ وَ لَیسَ بِشَئِِ مِنها . «بَسیطُ الحَقیقَه» همه اشیاء است و هیچکدام از آنها هم نیست. یعنی خداوندی که واجب الوجود بالذات است و از همه ترکیب ها و نقایص ، منزّه و مُبرّی و بَسیطُ الحَقیقه است چنین خداوندی همه کمالاتِ اشیاء و مخلوقاتش را به نحو اَکمَل و اَتَمّ و اَشَدّ واجِد و دارا می باشد زیرا که اگر واجِد ِ کمالاتِ اشیاء و آفریده های خود نباشد ممکن نیست که آنها را بیافریند و خلق نماید . پس خداوند متعال براساس اینکه واجِد همه کمالاتِ مخلوقات و اشیاء است و بر اساسِ اینکه علمِ پیشین اَزَلَی ذاتی( علم اجمالی به نحو بساطت و وحدت) به همه موجودات و اشیاء دارد ، موجودات و اَشیاء را خلق می فرماید و این موجودات که قبل از ایجاد به نحو بساطت و اجمال معلوم پروردگار و در حال وحدت و بسیط بودند بعد از ایجاد و خلقتشان در تفصیل و کثرت هستند و از نظر وجودی با هم غیریت دارند . در کتاب نِهایَةُ الحِکمَة از علامه طباطبایی در «اَلمَرحَلَةُ الثّامِنَة» در مبحثِ علت و معلول ص222 ضمن برشمردن اَقسام علّت فاعلی ، علم اجمالی در عین کشف تفصیلی را تحت عنوانِ فاعل بِالتَّجَلِّی چنین آورده است : السابع: اَلفاعِلُ بِالتَجَلِّی، وَ هُوَ الَّذِی یَفعَلُ الفِعلَ وَ لَهُ عِلمٌ تَفصیلِیٌّ بِهِ هُوَ عَینُ عِلمِهِ الأِجمالِیِّ بِذاتِهِ ، کَالنَّفسِ الإِنسانِیَّةِ المُجَرَّدَةِ ...أَنَّّ لَهُ (تَعالَى ) عِلماً إِجمالِیّاً بِالأَشیاءِ فِی عَینِ الکَشفِ التَّفصیلِیِّ .
فاعل بِالتَّجَلِى فاعلى است که فِعل (اَشیاء و مخلوقات) را انجام مى دهد و می آفریند در حالى که قبل از فعل و آفرینشش علم تفصیلى به فعل دارد و آن علم تفصیلی هم عین همان علم اجمالی به ذاتش می باشد. همانند نفس مجرَّده انسان. انسان از آن جهت که به نفس مجرده و بسیط خود علمِ حضوری دارد لذا به افعالى که از نفس سرمى زند و کمال ثانوی آن شمرده می شود نیز علم دارد . همان نفسى که علت براى آن ها است واجد آن ها به نحو بساطت نیز مى باشد . خداوند مُتعال از آن جهت که عِلَّةُ العِلَل می باشد عِلّتِ ایجاد همه معلول ها و مخلوقات است و علمِ علت نسبت به معلول از نوع علمِ فعلی و ایجادی است نه انفعالی و انطباعی . علم فِعلی (به معنای مصدری که حیثیّت صدور و ایجاد در آن ملحوظ است) آن است که سبب و علتِ ایجادِ وجود خارجی چیزی می شود یعنی علمی است که خودِ علم ، منشأ و سببِ صدور و ایجاد است. علم فعلی به نحوی در انسان ها هم وجود دارد . مثلا کسی که در ارتفاع بسیار بالا قرار گرفته که خطر سقوط وجود دارد چه بسا همینکه تصور سقوط کند سبب سقوطش باشد یعنی تصور سقوط سبب سقوط می شود و یا مثال دیگر اینکه فرضا نویسنده ای بخواهد کتابی بنویسد و یا مهندسی بخواهد ساختمانی بسازد . شخص نویسنده و یا مهندس با علم و آگاهی که دارد اقدام به نویسندگی و ساختن ساختمان می کند . پس علم و آگاهی نویسنده و مهندس منشأ تحقق نوشتار و یا ساختمان می گردد . وقتی در ما علم به اشیاء قبل از ساختن اشیاء وجود دارد پس در خداوند به طریق اَولی این علم(علم اجمالی=علم فعلی و ایجادی) به نحو وحدت و بساطت هست و بر آن اساس اَشیاء را می آفریند .
*** قالَ الباقرُ(عَلَیهِ السَّلامُ) : کَانَ اَللَّهُ «عَزَّ وَ جَلَّ» وَ لاَ شَیْءَ غَیْرُهُ وَ لَمْ یَزَلْ عَالِماً بِمَا یَکُونُ فَعِلْمُهُ بِهِ قَبْلَ کَوْنِهِ کَعِلْمِهِ بِهِ بَعْدَ کَوْنِهِ . خداوند «عَزَّ وَ جَلَّ» بود و چیزی با او نبود و لایَزال و همیشه به آنچه که خلق نشده و آنچه که خلق شده و یا آفریده می شود ، علم (علمِ ذاتی اَزَلی) دارد. علم خداوند به اشیاء و مخلوقات ، پیش از وجود و تحقق آنها ، مانند علمش به آن اشیاء پس از وجود و خلقتشان است .
(اصول کافى «کِتابُ التَّوحید» باب صفات ذات جلد 1 ص 144 روایت 2)
*** ألَا یَعْلَمُ مَنْ خَلَقَ وَهُوَ اللَّطِیفُ الْخَبِیرُ . آیا کسی که چیزی را آفریده، نمیداند چه آفریده است و حال آنکه او خود لطیف و باریکبین و خبیر و بسیار آگاه است؟!! (سوره مُلک آیه 14)
3- علم خداوند به اشیاء بعد از ایجاد و خلقت آنها .
علمِ فعلی خداوند که از صفاتِ فعل و از مقامِ فعل و ایجاد و خلقت انتزاع می شود نه از مقام ذات عبارت است از اینکه وجودِ عینی و خاصِّ شئی (همه موجودات عالَم با وجودِخاصّشان) بدون هیچ مانع و حاجب و واسطه ای نزد خداوند مُتعال ظهور و حضور و عینیّت داشته باشد . به عبارت دیگر علم فعلی الهی (فعل به معنای اسم مصدری به لحاظ مصنوعات و مخلوقات الهی) ، نفسِ واقعیت و ظهور و تحقق اشیاء در محضر پروردگار می باشد و خداوند به علم ذاتی اَزَلی خویش به همه اَشیاء و آفریده ها احاطه علمی دارد و همه موجودات بالفعل در محضر پروردگار حاضر هستند و هیچ چیزی از او غائب نیست . لا یَعزُبُ عَنهُ مِثقالُ ذَرَّةٍ فِی السَّماواتِ وَلا فِی الأَرضِ . به اندازه سنگینی ذرّه ای در آسمانها و زمین از علم او دور نخواهد ماند.(سوره سَبَأ آیه 3.) .علمِ خداوندِ مُتعال به مخلوقات و موجودات و اشیاء پس از ایجاد و خلقت آنها از نوع علم تفصیلی و حضوری است . علم فعلی خداوندِ سبحان از صفات فعل است نه از صفات ذات . صفت فعل و علم فعلی ، صفتی است که بیانگر رابطه و ارتباطِ فعل خدا با مخلوقاتش می باشد . اَشیاء و مخلوقاتِ خارجی دو جهت دارند : یک جهت آن است که به عنوان اینکه مخلوقات الهی هستند لذا اضافه و انتساب به خالقشان دارندو جهت دیگر اینکه چون اَشیاء و مخلوقات خارجی محکوم به زمان و مکان و دگرگونی و تبدیل و تبدُّل و تغییر و تغیُّر و حد و حدود هستند لذا مُنتسَب به زمان و مکان و مانند آن می شوند . برخی از آیات قرآن کریم دلالت دارند بر اینکه علم خداوند (علم فعلی) در زمان خاصی محقق شد و یا محقق می شود .
....... ...... ادامه دارد .....
پایگاه اندیشوران حوزه (http://saadat.andishvaran.ir/fa/ShowNote.html?ItemId=15218)
** آیت الله سید اصغر سعادت میرقدیم لاهیجی
**********************************************************
*تفسیر سوره کهف بر اساسِ« متنِ عربی کتابِ اَلمیزان جلد 13.علامه طباطبایی+با ترجمه و شرح مختصر از استاد سیداصغرسعادت میرقدیم لاهیجی+پایگاه اندیشوران حوزه+قسمت اول
.: Weblog Themes By Pichak :.