***نسیم معرفت***
بسم الله الرحمن الرحیم
تبیین اقسام ثلاثه علم الهی
ثُمَّ بَعَثْنَاهُمْ لِنَعْلَمَ أَیُّ الْحِزْبَیْنِ أَحْصَى لِمَا لَبِثُوا أَمَداً .
سپس آنان (اصحاب کهف)را از خوابشان برانگیختیم و بیدار کردیم تا بدانیم (و این امر آشکار گردد که) کدامیک از آن دو گروه ، مدت خواب خود را بهتر حساب کرده اند.
سوره کهف آیه 12 .
* وَ المُرادُ بِالعِلمِ : اَلعِلمُ الفِعلِیُّ وَ هُوَ ظُهُورُ الشَّیءِ وَ حُضُورُهُ بِِوُجُودِهِ الخاصِّ عِندَ اللهِ ، وَ قَد کَثُرَ وُرُودُ العِلمِ بِهذَا المَعنَى فِی القُرآنِ کَقَولِهِ : «وَ لِیَعْلَمَ اللَّهُ مَنْ یَنْصُرُهُ وَ رُسُلَهُ بِالْغَیْبِ » اَلحَدید: 25، وَ قَولِهِ : «لِیَعْلَمَ أَنْ قَدْ أَبْلَغُوا رِسالاتِ رَبِّهِمْ» . : اَلجِنّ: 28. وَ إِلَیهِ یُرجَعُ قَولُ بَعضِهِم فِی تَفسیرِهِ : أَنَّ المَعنَى : لِیَظهَرَ مَعلُومُنا [فِی الخارِجِ] عَلَى ما عَلِمناهُ .(اَلمیزان جلد13 ص267)
مراد از علم در آیه 12 از سوره کهف که فرمود «لِنَعْلَمَ» علمِ فِعلی خداوند مُتعال است نه علم ذاتی . علمِ فعلی خداوند که از مقامِ فعل و ایجاد و خلقت انتزاع می شود نه از مقام ذات عبارت است از اینکه وجودِ عینی و خاصِّ شئی (همه موجودات عالَم با وجودِخاصّشان) بدون هیچ مانع و حاجب و واسطه ای نزد خداوند مُتعال ظهور و حضور داشته باشد . به عبارت دیگر علم فعلی الهی (فعل به معنای اسم مصدری یعنی مصنوعات و مخلوقات الهی) ، نفسِ واقعیت و ظهور و تحقق اشیاء در محضر پروردگار می باشد و خداوند به علم ذاتی اَزَلی خویش به همه اَشیاء و آفریده ها احاطه علمی دارد و همه موجودات بالفعل در محضر پروردگار حاضر هستند و هیچ چیزی از او غائب نیست . لا یَعزُبُ عَنهُ مِثقالُ ذَرَّةٍ فِی السَّماواتِ وَلا فِی الأَرضِ . به اندازه سنگینی ذرّه ای در آسمانها و زمین از علم او دور نخواهد ماند.(سوره سَبَأ آیه 3.) .علمِ خداوندِ مُتعال به مخلوقات و موجودات و اشیاء پس از ایجاد و خلقت آنها از نوع علم تفصیلی و حضوری است . و در قرآن کریم علم به این معنا (علم فعلی) زیاد آمده است ، مانند آیه 25 سوره حدید : «وَ لِیَعْلَمَ اللَّهُ مَنْ یَنْصُرُهُ وَ رُسُلَهُ بِالْغَیْبِ. تا خداوند بداند چه کسی او و رسولانش را یاری می کند» و آیه 28 سوره جن : «لِیَعْلَمَ أَنْ قَدْ أَبْلَغُوا رِسالاتِ رَبِّهِمْ .تا بداند پیامبرانش رسالتهای پروردگارشان را ابلاغ کرده اند» . قول برخی از مفسّرین (سید عبدالله بن سید محمدرضا شُبَّر حُسَینِی نَجَفی کاظِمی «صاحب تفسیر شُبَّر و امثال او) در تفسیر و توضیحِ «لِنَعْلَمَ» به همان معنایی برمی گردد که ما در باره علم فعلی الهی ذکر کردیم . آنها گفته اند : که «لِنَعْلَمَ» به معنای : «لِیَظهَرَ مَعلُومُنا [فِی الخارِجِ] عَلَى ما عَلِمناهُ. می باشد . یعنی تا ظهور و تحقق و عینیت پیدا کند معلوم ما در خارج بر طبق آنچه که به علم اَزَلی آن را می دانیم .
باید توجه داشت که علمِ خداوند مُتعال دارای سه مرتبه و مرحله است و به عبارت دیگر خداوندِ سُبحان سه نوع علم دارد که دو نوع آن مربوط به مقام ذاتِ باریتَعالی و از قبیل علم ذاتی است و یک نوع آن نیز مربوط به مقام فعل و خلقت و ایجاد است که خارج از ذاتِ پروردگار و علم فِعلی و غیر ذاتی می باشد :
1- علم خداوند به ذاتش . این مرتبه از علمِ خداوند ، از نوع علم حضوری است نه علم حصولی و انفعالی و اِنطِباعی و اِرتِسامی .
توضیح اینکه در علم حضوری ، وجودِ عینی و واقعی معلوم در نزد عالِم حضور دارد نه صورت و مفهوم ذهنی ، و واقعیتِ معلوم ، عین واقعیتِ علم است و واقعیت علم نیز عین واقعیت معلوم است و دوگانگی و غیریت بین علم و معلوم وجود ندارد بخلاف علم حصولی که بین علم و معلوم تغایر و غیریت است . مثلا علم من (علم حصولی من) به درخت (به عنوان معلوم) عین واقعیتِ خارجی درخت نیست بلکه تصویر و صورت و نقش و مفهوم و ماهیتی از آن درخت در ذهن من است ولی علم من (علم حضوری من) مثلا به غم و شادی عین همان معلوم(غم و شادی) است . به بیان دیگر معلوم در علم حصولی ، مفهوم و ماهیت و صورتِ مُنطَبَعه ذهنی شیئ است نه حقیقت و واقعیت خارجی شئ . مثل کسی که صورت و مفهومی از درخت و یا دریا در ذهن دارد ، علم حصولی او همان صورت ذهنیه ای است که از دریا و یا درخت(با لحاظ مقایسه بین ذهن و خارج از ذهن) در ظرف ذهنش نقش بسته و حاصل شده است اما معلوم در علم حضوری ، خود شیئ است که نزد عالِم ظهور و حضور دارد . مثلا کسی که احساس غم و اندوه می کند در واقع خودِ غم و اندوه در نزدِ داتش حضور دارد نه صورت و مفهوم و ماهیت آن و به عبارت دیگر علمِ انسان به وجودِ خود و حالاتِ خویش مانند غم و غصه و نگرانی و گرسنگی و تشنگی و ترس و وحشت و اضطراب و خشم و عصبانیت و حُبّ و بُغض و کینه و دوستی و سُرور و خوشحالی و شادمانی و نشاط و امید و غیره از نوع علم حضوری است نه حصولی و خودِ انسان و حالات نفسانی که ذکر شد در نزدش بدون هیچ واسطه ای حاضر هستد و به همه آن ها علم حضوری دارد . در کتاب حاشیه مُلّاعبدالله یزدی که حاشیه بر تَهذیبُ المَنطِق مُلّاسَعدتَفتازانی است در رابطه با تعریف علم حصولی (انفعالی و اِنطباعی و اِرتِسامی ) چنین آورده است : اَلعِلم ُهُوَ الصُّورَةُ الحاصِلَةُ مِنَ الشَّیءِ عِندَ العَقلِ ( اَو فِی العَقلِ ) . یعنی علم (یعنی علم حصولی و انفعالی و اِنطباعی و اِرتِسامی ) عبارت است از آن صورتی که از شی یا اشیاء ، نزد ذهن (و یا در ذهن) حاصل و مُرتَسَم و مُنطَبع می شود و به عبارت دیگر هرچیزی که ذهن از آن صورت سازی می کند و صورتی از آن در نزد ذهن حاصل باشد به آن عِلم می گویند.پس علم حصولی ، اِنطباع و چاپ تصویرِ شئی در ذهن است .
مرحوم علامه طباطبایی در کتاب «بدایة الحکمة» در مرحله دوازدهم ، فصل پنجم ص 175 چنین می فرماید : قَد تَقَدَّمَ أَنَّ لِکُلِّ مُجَرَّدِِ عَنِ المادَّةِ عِلماََ بِذاتِهِ لِحُضُورِ ذاتِهِ عِندَ ذاتِهِ ، وَ هُوَ عِلمُهُ بِذاتِهِ . یعنی هر موجودی که مجرّد از ماده است علم به ذاتِ خویش دارد زیرا ذاتش بدون هیچ واسطه ای نزد خودش حاضر است و این حضور ذاتِ مجرد نزد خویش همان علم او به ذاتش می باشد و خداوند مُتعال که فوقِ همه مجردات است علمِ حضوری به ذاتش دارد که این همان علمِ ذاتی خداوند به ذاتش می باشد . البته یک نکته را باید توجه داشت و آن این است که اگر ما «علم» را چنین تعریف کنیم که علم ، حضورِِ معلوم در نزد عالِم است در این صورت ، علم حضوری منحصر در علمِ ذات به ذات نخواهد بود آنگونه که فلاسفه مَشّاء منحصر کرده اند بلکه شامل موارد دیگر از جمله صُوَر ذهنیه هم می شود . به این معنا که در علم حصولی ، «صورت ذهنی شیئ» به لحاظ ذهن و به خودی خود نه به قیاس خارج از ذهن و مقایسه با مفاهیم دیگر در نزدِ عالِم حضور دارد و در علم حضوری ، «خود شیئ با وجودِ خاصش» نزد عالِم حضور دارد به عبارت دیگر همچنانکه صُوَر ذهنیّه ، معلومِ حضوری برای نفس انسان میباشند ، اشیاء و وجودات خارجی و عینی نیز معلوم حضوری نزد خداوند هستند.
با توجه به توضیحات داده شده ، علم خداوندِ متعال به ذاتش از نوع علم حضوری است نه حصولی و انفعالی و اِنطِباعی و اِرتِسامی و علمش (همانند سائر صفات ذات مثل حیات و قدرت) عین ذاتش می باشد نه جدای از ذاتش و ذاتِ مقدسش بدون هیچ واسطه ای نزدش حاضر است و به عبارت دیگر در علم حضوری ، علمِ عالِم بدون هیچ واسطه ای به ذاتِ معلوم تعلق می گیرد و در واقع در مقام ذاتِ باریتعالی ، اتِّحادِ علم و عالِم و معلوم و یا اتحادِ عقل و عاقل و معقول است و هیچگونه تغییرپذیری و دگرگونی و کثرت و اضافه و حدّ و تَعَیُّن و غیریّت و تغایُر و تضاد و اِفراز و تمایُز و امتیازی در آن راه ندارد. مقامِ ذات مقامِ غیبُ الغُیوبی و لا اِسمی و لا رَسمی است . در خطبه 64 از نهج البلاغه فَیض الأسلام ص155 حضرت علی(عَلَیهِِ السَّلامُ) در باره اینکه صفات ذات الهی عین ذاتش هستند چنین فرموده است :اَلْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِی لَمْ تَسْبِقْ لَهُ حَالٌ حَالًا. ستایش از آنِ خداوندی است که هیچ حال و صفتی از صفاتش بر حال صفتِ دیگرش پیشی و سبقت نگرفته است و به اصطلاح و تعبیر فلسفی ، خداوند در معرض حوادث قرار نمیگیرد . پس قبل از آنکه آخِر باشد اوّل است ، و پیش از آنکه پنهان باشد هویدا است .زیرا پیش و پس شدن از مختصّات زمان است و زمان از لواحق حرکت و حرکت از لوازم اَجسام و ذات مقدّس او منزّه از زمان و زمانیّات و مقدّم بر همه اَجسام است، پس نمى توان گفت که اوّلست قبل از آخر و ظاهر است پیش از باطن و حىّ و زنده است پیش از عالِم و هکذا، زیرا براى او صفات زائده بر ذات نیست تا بعضى بر بعض دیگر تقدّم و پیشى گیرد، پس صفات او عین ذات او هستند و گر نه زیاده و نقصان پذیرد و بعضى علّت بعض دیگر و بعضى معلول و ناقص گردد و این از لوازم ممکنات است . هُوَ الْأَوَّلُ وَ الْآخِرُ وَ الظَّاهِرُ وَالْبَاطِنُ وَ هُوَ بِکُلِّ شَیْءٍ عَلِیمٌ. سوره حدید آیه 3 .
عطار نیشابوری چه زیبا فرمود :
وصفش چه کنی که هرچه گویی
گویند مگو که بیش از آن است
و نیز حکیم نظامی گنجَوِی می گوید :
آنچه تَغیُّر نپذیرد تویی
و انکه نَمُردست و نمیرد تویی
ما همه فانی و بقا بس تراست
مُلک تَعالَی و تَقَدَّس تراست
2- علم خداوند به اَشیاء و مخلوقات قبل از ایجاد و آفرینش و خلقت آنها .
خداوند متعال قبل از ایجاد و خلقت و آفرینشِ اشیاء و مخلوقات به همه آن ها علم(علمِ ذاتی و اَزَلی) دارد . در این مرتبه نیز علمِ حضرتِ باریتَعالی از نوع علم حضوری است نه علم حصولی و انفعالی و اِنطِباعی و اِرتِسامی . مرحوم علامه طباطبایی در بدایة الحکمة ص176 براساس نظریَّه مُتعالیه حکیمِ عالیمقام ملاّ صدرای شیرازی می فرماید : ... فَهُوَ مَعلُومُُ عِندَهُ عِلماََ اِجمالِیّاََ فِی عَینِ الکَشفِ التَّفصیلِیِّ .یعنی علم خداوند به اشیاء و مخلوقات قبل ازخلقت و ایجادشان از نوع علم اجمالی(به نحو بساطت و وحدت) در عین کشف تفصیلی است. مراد از اجمال و تفصیل در اینجا ، اجمال و تفصیلِ متعارف که نیست . در اجمال و تفصیلی که متعارف است اجمال در برابر تفصیل است و اجمال هم به معنای ابهام می باشد. پس اجمال در اینجا همان بساطت است نه اجمال به معنای اِبهام . به عبارت دیگر علم اجمالی عین همان علم تفصیلی است که بعد از ایجادِ مخلوقات حاصل میشود و معلومات و موجودات قبل از خلقتشان به تمام ذات به نحو وحدت و بساطت نزد خداوند مُتعال حاضر و منکشف هستند و خداوند به سبب علم به ذاتِ بسیطش به آنها نیز علم ذاتی دارد و آن اشیاء و معلومات از جهت کمال (نه از جهت نقص) عین ذات الهی است و به اصطلاحِ مرحوم ملاّ صدراء : بَسیطُ الحَقیقَةِ کُلُّ الأَشیاءِ وَ لَیسَ بِشَئِِ مِنها . «بَسیطُ الحَقیقَه» همه اشیاء است و هیچکدام از آنها هم نیست. یعنی خداوندی که واجب الوجود بالذات است و از همه ترکیب ها و نقایص ، منزّه و مُبرّی و بَسیطُ الحَقیقه است چنین خداوندی همه کمالاتِ اشیاء و مخلوقاتش را به نحو اَکمَل و اَتَمّ و اَشَدّ واجِد و دارا می باشد زیرا که اگر واجِد ِ کمالاتِ اشیاء و آفریده های خود نباشد ممکن نیست که آنها را بیافریند و خلق نماید . پس خداوند متعال براساس اینکه واجِد همه کمالاتِ مخلوقات و اشیاء است و بر اساسِ اینکه علمِ پیشین اَزَلَی ذاتی( علم اجمالی به نحو بساطت و وحدت) به همه موجودات و اشیاء دارد ، موجودات و اَشیاء را خلق می فرماید و این موجودات که قبل از ایجاد به نحو بساطت و اجمال معلوم پروردگار و در حال وحدت و بسیط بودند بعد از ایجاد و خلقتشان در تفصیل و کثرت هستند و از نظر وجودی با هم غیریت دارند . در کتاب نِهایَةُ الحِکمَة از علامه طباطبایی در «اَلمَرحَلَةُ الثّامِنَة» در مبحثِ علت و معلول ص222 ضمن برشمردن اَقسام علّت فاعلی ، علم اجمالی در عین کشف تفصیلی را تحت عنوانِ فاعل بِالتَّجَلِّی چنین آورده است : السابع: اَلفاعِلُ بِالتَجَلِّی، وَ هُوَ الَّذِی یَفعَلُ الفِعلَ وَ لَهُ عِلمٌ تَفصیلِیٌّ بِهِ هُوَ عَینُ عِلمِهِ الأِجمالِیِّ بِذاتِهِ ، کَالنَّفسِ الإِنسانِیَّةِ المُجَرَّدَةِ ...أَنَّّ لَهُ (تَعالَى ) عِلماً إِجمالِیّاً بِالأَشیاءِ فِی عَینِ الکَشفِ التَّفصیلِیِّ .
فاعل بِالتَّجَلِى فاعلى است که فِعل (اَشیاء و مخلوقات) را انجام مى دهد و می آفریند در حالى که قبل از فعل و آفرینشش علم تفصیلى به فعل دارد و آن علم تفصیلی هم عین همان علم اجمالی به ذاتش می باشد. همانند نفس مجرَّده انسان. انسان از آن جهت که به نفس مجرده و بسیط خود علمِ حضوری دارد لذا به افعالى که از نفس سرمى زند و کمال ثانوی آن شمرده می شود نیز علم دارد . همان نفسى که علت براى آن ها است واجد آن ها به نحو بساطت نیز مى باشد . خداوند مُتعال از آن جهت که عِلَّةُ العِلَل می باشد عِلّتِ ایجاد همه معلول ها و مخلوقات است و علمِ علت نسبت به معلول از نوع علمِ فعلی و ایجادی است نه انفعالی و انطباعی . علم فِعلی (به معنای مصدری که حیثیّت صدور و ایجاد در آن ملحوظ است) آن است که سبب و علتِ ایجادِ وجود خارجی چیزی می شود یعنی علمی است که خودِ علم ، منشأ و سببِ صدور و ایجاد است. علم فعلی به نحوی در انسان ها هم وجود دارد . مثلا کسی که در ارتفاع بسیار بالا قرار گرفته که خطر سقوط وجود دارد چه بسا همینکه تصور سقوط کند سبب سقوطش باشد یعنی تصور سقوط سبب سقوط می شود و یا مثال دیگر اینکه فرضا نویسنده ای بخواهد کتابی بنویسد و یا مهندسی بخواهد ساختمانی بسازد . شخص نویسنده و یا مهندس با علم و آگاهی که دارد اقدام به نویسندگی و ساختن ساختمان می کند . پس علم و آگاهی نویسنده و مهندس منشأ تحقق نوشتار و یا ساختمان می گردد . وقتی در ما علم به اشیاء قبل از ساختن اشیاء وجود دارد پس در خداوند به طریق اَولی این علم(علم اجمالی=علم فعلی و ایجادی) به نحو وحدت و بساطت هست و بر آن اساس اَشیاء را می آفریند .
*** قالَ الباقرُ(عَلَیهِ السَّلامُ) : کَانَ اَللَّهُ «عَزَّ وَ جَلَّ» وَ لاَ شَیْءَ غَیْرُهُ وَ لَمْ یَزَلْ عَالِماً بِمَا یَکُونُ فَعِلْمُهُ بِهِ قَبْلَ کَوْنِهِ کَعِلْمِهِ بِهِ بَعْدَ کَوْنِهِ . خداوند «عَزَّ وَ جَلَّ» بود و چیزی با او نبود و لایَزال و همیشه به آنچه که خلق نشده و آنچه که خلق شده و یا آفریده می شود ، علم (علمِ ذاتی اَزَلی) دارد. علم خداوند به اشیاء و مخلوقات ، پیش از وجود و تحقق آنها ، مانند علمش به آن اشیاء پس از وجود و خلقتشان است .
(اصول کافى «کِتابُ التَّوحید» باب صفات ذات جلد 1 ص 144 روایت 2)
*** ألَا یَعْلَمُ مَنْ خَلَقَ وَهُوَ اللَّطِیفُ الْخَبِیرُ . آیا کسی که چیزی را آفریده، نمیداند چه آفریده است و حال آنکه او خود لطیف و باریکبین و خبیر و بسیار آگاه است؟!! (سوره مُلک آیه 14)
3- علم خداوند به اشیاء بعد از ایجاد و خلقت آنها .
علمِ فعلی خداوند که از صفاتِ فعل و از مقامِ فعل و ایجاد و خلقت انتزاع می شود نه از مقام ذات عبارت است از اینکه وجودِ عینی و خاصِّ شئی (همه موجودات عالَم با وجودِخاصّشان) بدون هیچ مانع و حاجب و واسطه ای نزد خداوند مُتعال ظهور و حضور و عینیّت داشته باشد . به عبارت دیگر علم فعلی الهی (فعل به معنای اسم مصدری به لحاظ مصنوعات و مخلوقات الهی) ، نفسِ واقعیت و ظهور و تحقق اشیاء در محضر پروردگار می باشد و خداوند به علم ذاتی اَزَلی خویش به همه اَشیاء و آفریده ها احاطه علمی دارد و همه موجودات بالفعل در محضر پروردگار حاضر هستند و هیچ چیزی از او غائب نیست . لا یَعزُبُ عَنهُ مِثقالُ ذَرَّةٍ فِی السَّماواتِ وَلا فِی الأَرضِ . به اندازه سنگینی ذرّه ای در آسمانها و زمین از علم او دور نخواهد ماند.(سوره سَبَأ آیه 3.) .علمِ خداوندِ مُتعال به مخلوقات و موجودات و اشیاء پس از ایجاد و خلقت آنها از نوع علم تفصیلی و حضوری است . علم فعلی خداوندِ سبحان از صفات فعل است نه از صفات ذات . صفت فعل و علم فعلی ، صفتی است که بیانگر رابطه و ارتباطِ فعل خدا با مخلوقاتش می باشد . اَشیاء و مخلوقاتِ خارجی دو جهت دارند : یک جهت آن است که به عنوان اینکه مخلوقات الهی هستند لذا اضافه و انتساب به خالقشان دارندو جهت دیگر اینکه چون اَشیاء و مخلوقات خارجی محکوم به زمان و مکان و دگرگونی و تبدیل و تبدُّل و تغییر و تغیُّر و حد و حدود هستند لذا مُنتسَب به زمان و مکان و مانند آن می شوند . برخی از آیات قرآن کریم دلالت دارند بر اینکه علم خداوند (علم فعلی) در زمان خاصی محقق شد و یا محقق می شود .
....... ...... ادامه دارد .....
پایگاه اندیشوران حوزه (http://saadat.andishvaran.ir/fa/ShowNote.html?ItemId=15218)
** آیت الله سید اصغر سعادت میرقدیم لاهیجی
**********************************************************
*تفسیر سوره کهف بر اساسِ« متنِ عربی کتابِ اَلمیزان جلد 13.علامه طباطبایی+با ترجمه و شرح مختصر از استاد سیداصغرسعادت میرقدیم لاهیجی+پایگاه اندیشوران حوزه+قسمت اول
***نسیم معرفت***
*تفسیرسوره کهف براساسِ«متنِ عربی کتابِ اَلمیزان»+با ترجمه و شرح مختصر آیت الله سیداصغرسعادت میرقدیم لاهیجی +نسیم معرفت+قسمت سوم...
*تفسیرسوره کهف براساسِ«متنِ عربی کتابِ اَلمیزان»+با ترجمه و توضیح استاد سیداصغرسعادت میرقدیم لاهیجی+ نسیم معرفت+قسمت چهارم...
* تفسیر سوره کهف بر اساسِ«اَلمیزان»+آیت الله سعادت میرقدیم لاهیجی+نسیم معرفت+قسمت پنجم...
* تفسیرسوره کهف براساسِ«اَلمیزان»+آیت الله سعادت میرقدیم لاهیجی+نسیم معرفت+قسمت ششم...
** تفسیرسوره کهف براساسِ«اَلمیزان»+آیت الله سید اصغرسعادت میرقدیم لاهیجی+ نسیم معرفت +قسمت هفتم+
** تفسیرسوره کهف براساسِ«اَلمیزان»+آیت الله سعادت میرقدیم لاهیجی+نسیم معرفت +قسمت هشتم+
** تفسیرسوره کهف براساسِ«اَلمیزان+قسمت نُهُم+آیت الله سعادت میرقدیم لاهیجی+نسیم معرفت+قسمت نُهُم...
** تفسیرسوره کهف براساسِ«اَلمیزان+قسمت دَهُم+آیت الله سعادت میرقدیم لاهیجی+نسیم معرفت+قسمت دهم
... .... ادامه دارد ........
فسیرسوره کهف براساسِ«اَلمیزان+قسمت دَهُم+آیت الله سعادت میرقدیم
***نسیم معرفت***
تفسیر سوره کهف بر اساسِ« متنِ عربی کتابِ اَلمیزان جلد 13.علامه طباطبایی»+قسمت دَهُم
با ترجمه و توضیح مختصر از استاد سیداصغرسعادت میرقدیم لاهیجی
بَحثُُ رَوائِیُُّ
فِی تَفسیرِ العَیّاشِیِّ عَنِ البَرقِیِّ رَفَعَهُ عَن أَبِی بَصیرِِ عَن أَبِی جَعفَرِِ (عَلَیهِِ السَّلامُ) : «لِیُنْذِرَ بَأْسًا شَدِیدًا مِنْ لَدُنْهُ» قالَ : الَبَأسُ الشَّدیدُ : علِیُُّ (عَلَیهِِ السَّلامُ) وَ هُوَ مِن لَدُن رَسُولِ اللهِ (صَلَّی اللهُ عَلَیهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّمَ) قاتَلَ مَعَهُ عَدُوَّهُ فَذلِکَ قَولُهُ : «لِیُنْذِرَ بَأْسًا شَدِیدًا مِنْ لَدُنْهُ» : أَقُولُ : وَ رَواهُ اِبنُ شَهرَآشُوبَ عَنِ الباقِرِ وَ الصّادِقِ (عَلَیهِِما السَّلامُ) وَ هُوَ مِنَ التَّطبیقِ وَ لَیسَ بِتَفسیرِِ.
وَ فِی تَفسیرِ القُمِیِّ فِی حَدیثِ أَبِی الْجَارُودِ عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ (عَلَیهِِ السَّلامُ) : فِی قَولِهِ (تَعالَی): "فَلَعَلَّکَ بَاخِعٌ نَفْسَکَ" یَقُولُ : قَاتِلٌ نَفْسَکَ «عَلَى آثَارِهِمْ» ، وَ أَمَّا «أَسَفاً» یَقُولُ : حُزْناََ.
وَ فِی الدُّرُِّ المَنثُورِ ، أَخرَجَ اِبنُ جَریرِِ وَ ابنُ أَبِی حاتَمِِ وَ ابْنُِ مَرْدَوَیْهِ وَ الحاکِمُ فِی التَّأریخِ، عَن اِبنِ عُمَرَ قالَ: تَلا رَسُولُ اللهِ (صَلَّی اللهُ عَلَیهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّمَ) هذِهِ الآیَةَ "لِنَبْلُوَهُمْ أَیُّهُمْ أَحْسَنُ عَمَلا" فَقُلتُ ما مَعنَى ذلِکَ یا رَسُولَ اللهِ؟ قالَ:لِیَبْلُوَکُم أَیُّکُم أَحسَنُ عَقلاََ وَ أَورَعُ عَن مَحارِمِ اللهِ وَ أَسرَعُکُم فِی طاعَةِ اللهِ.
وَ فِی تَفسیرِ القُمِیِّ، فِی رِوَایَةِ أَبِی الْجَارُودِ عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ (عَلَیهِِ السَّلامُ) : فِی قَولِهِ: "صَعِیدًا جُرُزًا" قالَ: لا نَباتَ فیِها.
بحث روایی
در تفسیر عَیّاشى (محمّد بن مسعود عَیّاشی سَمَرقَندی) از بَرقِى (اَحمَد بن مُحمَّد بن خالِد بن عَبدالرَّحمان بَرْقِی مشهور به بَرقِی صاحب کتاب «اَلمَحاسِن») روایت کرده که او مَرفُوعاََ مَرفُوعاََ (یعنی به طور حدیث مرفوع با حذف یک یا چند راوی از وسط یا آخر سَنَدِ حدیث) از ابى بصیر از امام باقر (عَلَیهِِ السَّلامُ) روایت کرده که آن حضرت فرمود : که مقصود از « بَأْس شَدِید» در آیه دوم از سوره کهف («لِیُنْذِرَ بَأْسًا شَدِیدًا مِنْ لَدُنْهُ» ) عَلىّ (عَلَیهِِ السَّلامُ) است و او (عَلىّ «ع») به عنوان مأموریّت از طرف رسول خدا (صَلَّی اللهُ عَلَیهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّمَ) به همراه آن حضرت با دشمنانش مُقاتَله و جنگ نمود . پس به خاطر همین قضیّه و ماجرا است که این آیه («لِیُنْذِرَ بَأْسًا شَدِیدًا مِنْ لَدُنْهُ») در شأن عَلیّ (عَلَیهِِ السَّلامُ) نازل شد (و به اصطلاح شأن نزول این آیه شریفه همان است که نقل شد)
علامه طباطبایی می فرماید : این روایت را اِبن شَهرآشُوب مازندرانی از امام باقر و امام صادق (عَلَیهِِما السَّلامُ) نیز نقل کرده است و این مطلب و شأن نزولی که در باره آیه شریفه ذکر شد از باب تطبیقِ مصداق بارز بر آیه است نه اینکه تفسیری برای آیه شریفه باشد. به عبارت دیگر معنایش این نیست که آیه شریفه در این خصوص نازل شده است بلکه منظور آن است که یکى از مصادیقِ بارز از عذابهاى شدید ، ماجرای مُقاتله و جنگِ على (عَلَیهِِ السَّلامُ) با دشمنانِ پیغمبر (صَلَّی اللهُ عَلَیهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّمَ) است.
و در تفسیرِ عَلیّ بن ابراهیم قُمىّ در روایت و حدیث أَبِی الْجَارُود از امام باقر (عَلَیهِِ السَّلامُ) آمده است که آن حضرت در باره معنای آیه ششم از سوره کهف "فَلَعَلَّکَ بَاخِعٌ نَفْسَکَ" چنین فرمود : (ای پیامبر ص) تو بواسطه آثار و اعمال عصیانگرانه و ایمان نیاوردن آنها (مخالفین و کفار) به جهت دلسوزی زیادی که در امر هدایتشان داری گویی از شدت حزن و غم و اندوه قاتل و از بین برنده خودت هستی . و نیز در باره کلمه «أَسَفاً» فرمود: یعنى از روی حُزن و اندوه .(به جهت دلسوزی زیادی که در امر هدایتشان داری گویی از شدت حزن و غم و اندوه می خواهی خودت را هلاک کنی )
و در تفسیر اَلدُّرُِّ المَنثُورِ (ازجَلالُ الدّین سُیوطی شافِعی مصری ) است که اِبنُ جَریر و اِبن أَبِی حاتَم و ابْنِ مَرْدَوَیْه و حاکِم (یعنی ابوعبدالله محمّد بن عبدالله معروف به حاکِم نیشابوری، متوفی سال 405 هجری ) در کتاب تاریخیش(تاریخ نیشابور) از اِبن عُمر نقل کرده اند که رسول خدا (صَلَّی اللهُ عَلَیهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّمَ) آیه هفتم از سوره کهف "لِنَبْلُوَهُمْ أَیُّهُمْ أَحْسَنُ عَمَلا" را تلاوت فرمود، من پرسیدم: یا رسول اللّه معناى آن چیست ؟ آن حضرت فرمود: یعنى تا آنکه شما را بیازماییم که کدامیک از شما عقل بهتر و وَرَع و تقوای بیشتر از مَحارِم الهی دارید و کدامیک از شما در سبقت در اطاعت الهی شریع تر و شتابان تر هستید.
و در تفسیرِ عَلیّ بن ابراهیم قُمىّ در روایت أَبِی الْجَارُود از ابى جعفر (امام باقر) (عَلَیهِِ السَّلامُ) نقل کرده که در رابطه با معناى "صَعِیدًا جُرُزًا" فرمود: یعنی : زمینى که گیاهی ندارد.
... .... ادامه دارد ........
*****************************************************
** تفسیرسوره کهف براساسِ«اَلمیزان» +آیت الله سید اصغرسعادت میرقدیم لاهیجی+ نسیم معرفت +قسمت هفتم+کلیک
** تفسیرسوره کهف براساسِ«اَلمیزان»+آیت الله سعادت میرقدیم لاهیجی+نسیم معرفت +قسمت هشتم+کلیک
** تفسیرسوره کهف براساسِ«اَلمیزان+قسمت نُهُم+آیت الله سعادت میرقدیم لاهیجی+نسیم معرفت+قسمت نُهُم...
.: Weblog Themes By Pichak :.