تیر 95 - حضرت آیت الله سید اصغر سعادت میرقدیم لاهیجی
سفارش تبلیغ
صبا ویژن

پاسخ به سخنان دکتر عبدالکریم سروش تهرانی

 

 

به نام خدا


**پاسخ به سخنان دکتر عبد الکریم سروش تهرانی

 

واما متن سخنان دکتر عبد الکریم سروش:

 
[دکتر عبدالکریم سروش می گوید : ما با عقول جامعه طرفیم، منبری ها اما با عواطف جامعه. ما عقل را به تعقل تَلنگُر می زنیم، آنان شُعله عاطفه را مُتَبلوِر میکنند. ما خِرَد را بارور میکنیم آنان احساس را . ما می تکانیم آنان می شورانند. ما می سَگالانیم آنان می نالانند ....معلوم و روشن است که شوراندن عاطفه آسانتر است و بارور کردن خِرَد مشکل تر. شوراندن عواطف جامعه را به سویی می برد، بارور ساختن خِرَد جامعه را به سویی دیگر. آنان پس از مدتی مُرید و عاشقِ سینه چاک پیدا می کنند اما ما مُنتقد و گردنکشان بی باک. آنان بر دوش مریدان می نشینند، ما بر سیبل فُحشِ منتقدان . آنان جهل می کارند و خرافه درو می کنند ما اما بذرِ پرسش می افشانیم و تعقّل برداشت می کنیم. «جاهله» دستاورد غایی آنان است «عاقله»ارمغان نهایی ما . عقل گر دشنام دهد من راضی ام _زآنکه فیضی دارد از فیاضی ام _ احمق ار حلوا نَهد اندر لَبَم _ من از آن حلوای او اندر تَبَم]

واما پاسخ  به سخنان جناب دکتر عبد الکریم  سروش :

در آغاز مقدمه ای عرضه می دارم  . انسان معجونی از عقل و احساس و خشم و شهوت بالمعنی العام و خیال و وهم است که قُوّه و نیروی عقل ، سایرِ قوا را کنترل و تعدیل می نماید واگر مهار عقلی وجود نداشته باشد آدمی  بواسطه  غلبه قوای دیگر از اعتدال خارج می شود.مثلا بواسطه غلبه خشم وغضب بر قُوّه  و نیرویِ عقل ، آدمی درنده ای خواهد شد که سبب اذیت و آزار و ضرر و زیان به  دیگران می گردد و یا بواسطه غلبه نیروی احساس ، آدمی از قدرت تعقل خارج می شود و رفتاری می کند که خارج از چهار چوب تفکر و تعقل است و هکذا اگر قوای دیگر مثل قُوّه خیال و وَهم  بر قوه عقل غلبه نماید  آدمی خیالی و مُتوهِّم می شود ویا اگر قُوّه و نیروی شهوت بالمعنی العام غلبه نماید ، آدمی دچار طغیانگری و تجاوز و سایر رذایل خواهد شد. با توجه به  بُعد ملکوتی و ناسوتی و یا به عبارت دیگر  بُعد مادی و معنوی  که در وجود انسان است، وجود همه این قوا برای انسان لازم خواهد بود تا نیازهای معنوی و مادی  خود را تامین نماید زیرا که عالَمِ طبیعت ، به یک معنا  ، عالَمِ تنازُع بقاء به معنای درستش است نه به  آن معنایی که  جناب داروین انگلیسی و داروینیسم به آن معتقد است بلکه منظورم شبیه آن چیزی است که   علامه شهید مرتضی مطهری  فرمودند که :  تنازُع بقا به معنی دفاع از خود، حق است. (رجوع شود به مجموعه آثار شهید مطهری . ج23، ص: 170 )  . پس عقل کنترل کننده سایر قوا در درون آدمی است تا آدمی از اعتدال خارج نگردد و دچار انحراف  و فساد بالمعنی الاعم و سقوط نگردد .البته مراد ما از عقل ، عقل رحمانی و نورانی است نه عقل شیطانی .  یکی از فلسفه های مهم بعثت انبیاء (علیهم السلام)  شکوفایی عقل انسان ها است  که حضرت علی ع در خطبه اول از نهج البلاغه در این باره می فرماید : وَ یُثیروا لَهُم دَفائِنَ العُقول پیغمبران مبعوث شدند تا دفینه‌ها و گنجینه‌های خِرَد و عقل را  که در دل و باطن انسانها  مدفون است  جهت استخراج و استفاده و شکوفایی آن زیر و رو کنند و برانگیزانند . عقل در پرتو اطاعت و بندگی خدا  و ترک هوی و هوس نورانی  می گردد و برعکس اگر عقل دچار غُبار نفسانیات و شهوات  و هواهای نفسانی وشیطانی شود آدمی در این صورت دچار کُسوف عقلی می شود و نورانیت عقلش زائل می گردد . شاعرِ عرب می گوید :اِنارَةُ العَقلِ مَکسُوف بِطَوعِ الهَوی  وَ عَقلُ عاصِی الهَوی یَزدادُ تَنویراً یعنی روشنی و نورانیت عقل بواسطه پیروی از هوای نفس  مکسوف و ناپدید و خاموش می شود و از بین می رود  و کسی که  عاصی و دوری کننده از هوای نفس باشد  نورانیت عقلش افزایش پیدا می کند . آیات و روایات زیادی در باره عقل واردشده است و شایسته است که در این باره رجوع شود به ( کتابُ العقل و الجهل در جلد اول اصول کافی ) .  اگر شهوت بالمعنی الاعم بر آدمی غلبه کند عقلش مغلوب واقع می گردد و چنین انسانی مهار عقلش به دست شهوت و شیطان است چنانکه مستکبران عالم نیز عقل دارند ولی عقلشان عقل شیطانی است نه عقل رحمانی . عقل نیرو و قُوّه ای است نورانی و رحمانی  که بد و خوب و شر و خیر را تشخیص می دهد و درک می کند و آدمی را به صلاح و فلاح و رستگاری و سعادت و کمال می رساند و از شقاوت و نگون بختی و هلاکت و سقوط باز می دارد و  حابِس و رادِع و مانع  هر چیزی  است که در تقابل با سعادت و کمال  ابدی و جاویدان انسان باشد . انسان موجودی است جاوید و سعادت و شقاوت او هم ابدی و جاویدان خواهد بود . یا به شقاوت و بدبختی ابدی و همیشگی خواهد رسید و یا به  سعادت و کمال ابدی دست خواهد یافت .  از دیدگاه قرآن کریم کسی که با مراقبت از رفتار و کردار خود  بتواند از آتش جهنم رها و خلاص شود و داخل در بهشت گردد  این در واقع نوعی   فوز و رستگاری می باشد و آدم عاقل کسی است که خود را از آتش جهنم برهاند و زمینه های ورود به بهشت را برای خویش فراهم سازد . کسانی که غرق در معاصی و گناه و عصیان هستند از عقل سلیم و نورانی  خود را محروم کرده اند و هرگناهی که انسان انجام می دهد نشانه بی عقلی و یا کم عقلی او است . در سوره آل عمران آیه 185 چنین آمده است : کُلُّ نَفْسٍ ذائِقَةُ الْمَوْتِ وَ إِنَّما تُوَفَّوْنَ أُجُورَکُمْ یَوْمَ الْقِیامَةِ فَمَنْ زُحْزِحَ عَنِ النَّارِ وَ أُدْخِلَ الْجَنَّةَ فَقَدْ فازَ وَ مَا الْحَیاةُ الدُّنْیا إِلاَّ مَتاعُ الْغُرُورِ  یعنی هر کسی مرگ را می چشد و شما پاداش خود را بطور کامل در روز قیامت خواهید گرفت  . آنها که از آتش ( دوزخ ) دور شده ، و به بهشت وارد شوند نجات یافته و رستگار شده اند و زندگی دنیا ، چیزی جز سرمایه فریب نیست .

عقل در لغت به معنای  فهمیدن و دانستن و تمییز دادن بین نیک و بد و خیر وشر و حق و باطل  است . اِبن فارِس قزوینی در کتاب مُعجَم مَقاییسُ اللُّغَة که یکی از کُتُب لُغت مهم است  در باره معنای عقل چنین گفته است : اَلعَقل، وَ هُوَالحابِسُ عَن ذَمیمِ القَولِ وَ الفِعلِ یعنی عقل آن است که از گفتار و رفتار زشت و ناپسند باز می دارد . اهل لغت گفته اند که عقل از عِقال گرفته شده است و عِقال هم به معنای  پای بند و بستن است و عرب به پابند شتر یعنی طناب وچیزی که پای شتر را با آن می بندند که هرجایی نرود عِقال گویند  و عقل را بدان جهت عقل گویند  که انسان را عِقال و بند می زند و او را از آنچه  مانع  صلاح  و رستگاری و سعادت و کمال اوست باز می دارد . عقل در اصطلاحات مختلف معنای خاص خود را دارد اگرچه ممکن است که همه آن معانی مختلف به یک معنای مشترک( حبس کنندگی و بازدارندگی از آسیب ها و خسارت ها و شقاوت ها و... )  برگردانده شود . اصطلاحات مختلف عبارتند از : 1- عقل در اصطلاح لغت و لُغَویّون 2-  عقل در اصطلاح فلسفی 3-  عقل در اصطلاح علم کلام 4-  عقل در اصطلاح عرفان  5- عقل در اصطلح علم اخلاق  6-عقل در اصطلاح سیاست و مدیریت  و اقتصاد   7- عقل در اصطلاح جامعه شناسی  8-عقل در اصطلاح رویات و آیات  . در  روایت آمده است که  از امام صادق  (ع)    در باره عقل سؤال کردند  حضرت فرمود :   ... ما عُبِدَ بهِ الرَّحمنُ وَاکتُسِبَ بهِ الجِنانُ .  فرمود عقل  آن چیزی است که  بواسطه آن خداوند رحمان  عبادت و بندگی شود  و بهشت تحصیل گردد .  سپس از آن  حضرت سؤال کردند که  پس آن چیزی که معاویه دارد چیست ؟   فرمود :   فَقالَ : تِلکَ النَّکراءُ ، تِلکَ الشَّیطَنَةُ ، وهِیَ شَبیهَةٌ بِالعَقلِ ولَیسَت بِالعَقلِ . [  و اما اصل روایت در منابع روایی چنین آمده است : أَحْمَدُ بْنُ إِدْرِیسَ عَنْ مُحَمّدِ بْنِ عَبْدِ الْجَبّارِ عَنْ بَعْضِ أَصْحَابِنَا رَفَعَهُ إِلَى أَبِی عَبْدِ اللّهِ ع قَالَ قُلْتُ لَهُ مَا الْعَقْلُ قَالَ مَا عُبِدَ بِهِ الرّحْمَنُ وَ اکْتُسِبَ بِهِ الْجِنَانُ قَالَ قُلْتُ فَالّذِی کَانَ فِی مُعَاوِیَةَ فَقَالَ تِلْکَ النّکْرَاءُ تِلْکَ الشّیْطَنَةُ وَ هِیَ شَبِیهَةٌ بِالْعَقْلِ وَ لَیْسَتْ بِالْعَقْلِ . اصول کافى جلد 1 صفحه: 11 روایت 3 . شخصى از امام ششم (علیه السلام) پرسید عقل چیست؟ فرمود چیزى است که بوسیله آن خدا پرستش شود و بهشت بدست آید آن شخص گوید: گفتم پس آنچه معاویه داشت چه بود؟ فرمود: آن نیرنگ است و  شیطنت است، آن نمایش عقل را دارد ولى عقل نیست.]  بر این اساس شخصیت های عرفانی و معنوی همانند امام خمینی و آیت الله محمد تقی بهجت و مانند آنها که عمری در عبودیت و بندگی خالصانه  و عارفانه و متوغِّل و غرق در معرفت و شناخت  بودند  جزو عاقل ترین مردم هستند .

اما اینکه جناب دکترسروش  (که از روشنفکران ملاّ و بیمار است و از این بابت دچار کج اندیشی نسبت به  علماء و اهل منبر  شده است )  در طعنه بر اهل منبر  می گوید که (ما با عقول جامعه طرفیم ، منبری ها اما با عواطف جامعه . ما عقل را به تعقل تلنگر می زنیم ، آنان شُعله عاطفه را مُتَبلوِر می کنند.  ما خِرَد را بارور می کنیم آنان احساس را . ما می تکانیم آنان می شورانند . ما می سگالانیم آنان می نالانند .....) و با این سخنان به ظاهر زیبا  و فریبنده نتیجه باطل و نادرست گرفته است   اولا  در پاسخ  به این سخنانش  عرض می کنم  که  این نسبتی که به اهل منبر می دهد ناصحیح و دروغ است . از قدیم الایام تا کنون  روش  اهل منبر و خُطَباء این است که در مقام خطابه و سخنرانی بعد از حمد وسپاس الهی و درود بر پیامبر و اهل بیتش (علیهم السلام) به تناسب جلسه و مجلس و به تناسب مقام وعظ و روشنگری ، موضوعی را مورد بررسی و تبیین قرار می دهند و از آیات و روایات و سخنان بزرگان و عقلاء و شاعران  جهت تبیین مطلب استفاده می نمایند و در پایان هم ذکر مصایب اهل بیت (علیهم السلام . ) می کنند . آیا این روش پسندیده و معقول و مطلوب اهل منبر و خطباء  صرفا برانگیختن احساس  و عواطف و شور  است و مردم را از عقل و تعقل و خِرَد  واندیشه دور می کنند ؟!!!   آیا جناب عبدالکریم سروش در خلاء و خیال سخن می گویند ویا اینکه مواجه با واقعیات جامعه است؟! واقعیات جامعه ما بر خلاف نظر آقای سروش است . مردم وقتی پای منبر خُطَباء و اهل منبر قرار می گیرند خِرَد و عقل و اندیشه شان در سایه بیان آیات و روایات و سخنان حکیمانه و... بارور وشکوفا می شود نه اینکه طبق گفته ناصواب  دکتر سروش بگوییم که مردم فقط احساسی و عاطفی می شوند وبعد دچار شور می شوند و برای اهل منبر سینه چاک می کنند و....!!!  آیا واقعا اهل منبر و خُطباء و مبلِّغین  متعهد و دلسوز ما  به قول آقای سروش «جهل می کارند و خرافه درو می کنند» آیا «جاهله و جهالت » دستاورد غایی  اهل منبر  است ؟!!  متاسفانه به جهت حاکمیّتِ هوای نفس و شهواتِ نفسانی بر افکار و اندیشه های جناب دکتر سروش ، ایشان از راه خرد و اندیشه سالم خارج شدند و مطالبی به ظاهر فریبنده بیان میکنند که حاکی از عدم درایت و تعقل حضرت ایشان است و متاسفانه ایشان از عبدالکریم بودن بیرون رفتند .... و از روشنفکران بیمار جز این انتظاری نیست !!!

  ثانیا  حضرت ایشان هنوز ماهیت واصالت انسان را نشناخته است . همانطوری که در بالا عرض کردیم انسان مجموعه ای از عقل و اراده  و احساس و خشم وشهوت بالمعنی الاعم و وهم و خیال است. یک کارشناس حاذق به همه ابعاد انسانی توجه می نماید . مثلا یک پزشک حاذق به همه جوانب بیمار توجه می کند و نظر می دهد . اهل منبر و خُطَباء و مُبلِّغین هم در جایی که لازم باشد باید  احساس مردم را بر انگیخته  کنند و گاهی هم باید احساس و عواطف مردم  را زنده و شکوفا نمایند و گاهی خشم مردم را نسبت به ستمگران و مستکبرین تحریک کنند و مانند آن  و این کارها برخلاف تعقل و خِرَد ورزی  نیست بلکه عین خِرَد و تعقل و عقل و درایت و خِرَدورزی و خِرَدمندی است و اگر در جایی که باید احساس و عاطفه تحریک شود و یک خطیب و سخنران و اهل منبر برخلاف آن عمل کند این دور از اندیشه و تعقل است.  هر چیز باید متناسب جایگاه و محل  و ظرف خودش باشد  به قول سعدی شیرازی : دو چیز طیره عقل است :  دم فروبستن به وقت گفتن و گفتن به وقت خاموشی .  پس به جناب دکتر سروس می گوییم شما در عالم توهُّم و خیال و به دور از واقعیات جامعه و به دور از عقل و خِرَد سخن می گویید و خُطَباء و اهل منبر ما به پیروی از پیامبران و  اهلبیت پیامبر  ( علیهم السلام)  قرن ها و صد ها سال است که جامعه را به سوی شکوفایی عقلی و فکری و فرهنگی و اخلاقی دعوت می کنند و آنها را به سعادت و کمال جاوید فرا می خوانند  و مردمِ آگاه ما هم این مطلب را می دانند . البته مردم عزیز و فهیم ما در طول قرن ها و صد ها سال که به مجالس وعظ و خطابه اُنس و علاقه و شناخت دارند گاهی در برابر برخی شخصیت هایی که همه وجودشان اخلاص و صفا و یکرنگی است ، عواطف و احساسات خاص و شور آفرین (که همراه با شعور و تعقل وعقل است ) ابراز واظهار می کنند و این عمل احساسی و عاطفیِ پاک و مقدس را یک افتخار برای خود می دانند . عواطف و احساسات پاک و بی نظیری که مردم شریف ایران به حضرت امام خمینی (ره) نشان دادند و نیز احساسات شورانگیز و پاکی که به مقام معظم رهبری حضرت آیت الله خامنه ای و سایر بزرگان  اظهار می کنند نمونه هایی از این عواطف و احساسات بسیار متعالی و ارزشمند و اگاهانه است . آری مردم ما هرجا که اخلاص و خلوص و صفا و پاکی و یکرنگی ببینند حماسه ای از شور و احساس پاک می آفرینند.

 

آیت الله سیداصغر سعادت میرقدیم لاهیجی

*************************************

**رسالت روشنفکران در عصر حاضر(گیل خبر)

**آیا زندگی تنازع بقاست؟ - پایگاه جامع استاد شهید مرتضی مطهری

 




تاریخ : پنج شنبه 95/4/31 | 9:22 صبح | نویسنده : عقیق | نظر

مهریه باید مالیت داشته باشد (سؤال و جواب)

 

 

به نام خدا

سلام علیکم

سوال  :  آیا یک کاسه آب و یا یک شاخه گل و یا کُلیَه داماد ویا 5 هزار سی سی خون او  را می توان به عنوان مَهریه قرار داد؟



واما پاسخِ سؤال :



باسلام واحترام

مَهریَّه به چیزی تعلُّق می گیرد که  مُتَموِّل و دارای مالیت  و ارزش اقتصادی  باشد و مالیت داشتن چیزی  بدین صورت است که آن شی ، دارای منفعت مُحَلَّلَه مقصوده عُقَلاییه  و نیز قابلیت جهت داد وستد و خرید و فروش و معاوضه  و  تصرف و اختصاص را داشته باشد . منفعت مُحَلَّلَه مقصوده عُقَلاییه   یعنی منفعتی که حلال باشد و عقلاء آن را بپذیرند . توجه داشته باشیم که فقهای ما اموال را به چهار قسم تقسیم کرده اند : 

1-اعیان
2-منافع با اقسامی که دارد از قبیل منفعت مادی و منفعت معنوی و منفعت عقلاییه و ....
3-دیون و تعهدات که در ذمه افراد است
4-حقوق مالی
با توجه به معیارهایی که برای تشخیص  مال بودن و مالیت داشتن اشیاء در لغت و عرف و فقه و قانون آمده است می توان نظر داد که مَهریه با خون و کُلیَه و یک کاسه آب و وچند شاخه گل و مانند آن ها صحیح است . اما چیزهایی که فعلا(به قید فعلا توجه شود)
منفعت مُحَلَّلَه مقصوده عُقَلاییه ندارند مثل شپش و مگس و پشه و مانند اینها مالیت ندارند  و قابل معاوضه و بیع نیستند ...
البته یک نکته را عرض کنم وآن این است که اگرچه ممکن است که مهریه با یک شاخه گل معمولی و یا یک کاسه آب معمولی و نظایر آن  صحیح باشد ولی جایگاه و منزلت عقد نکاح و ازدواج اقتضا دارد که مهریه با رعایت عُرف متعارف(نه غیر متعارف)باشد ....

 

آیت الله سیداصغر سعادت میرقدیم لاهیجی




تاریخ : چهارشنبه 95/4/30 | 6:8 عصر | نویسنده : عقیق | نظر

معرفة النفس ( خود شناسی)

 

به نام خدا

معرفة النفس ( خود شناسی)

قال رسول الله (ص): من عرف نفسه فقد عرف ربه   بحار الانوار جلد دو ص 32

 انسان یکی از پیچیده ترین موجودات عالَم آفرینش است  که درک عمق و ژرفای آن به غایت مشکل است. ظاهر آدمی که ترکیبی از دست و پا و چشم و گوش و قلب و مغز و کلیه ها و دهان و بینی و سایر اعضاء است، جمیع متخصصین و اطباء و کارشناسان را به خود مشغول داشته و مایه اعجاب و شگفتی آنها گشته است .هر عضوی از اعضاء انسان دارای پزشک متخصص به خود است که نظر تخصصی او در رابطه با هر یک از آن اعضاء ، مورد اعتبار و قبول است و عنوان دکتر عمومی برای انسان از باب قرص مسکن است که از باب ناچاری به او مراجعه می شود.

همانگونه که ابعاد جسمانی انسان پیچیده است ، ابعاد روحی و روحانی و نیز روانی او به مراتب پیچیده تر و درک عمق و ژرفای آن سخت تر و دشوارتر است و باب معرفة النفس از جهات مختلف کلامی و فلسفی و اخلاقی و روانشناختی و غیره مورد بحث و بررسی قرار گرفته است و آیات و روایات زیادی در این باره وارد شده است که حدیث زیبا و دقیق از پیامبراکرم(ص) که در آغاز نوشتار ذکر شده است یکی از روایات وارده در این باب می باشد.

آگاهی انسان نسبت به خود در ابعاد روحی و جسمی معمولا در سطح معلومات عمومی و ابتدائی است و کمتر کسی پیدا می شود که در عمق وجود خود سیر کاملی را طی کرده باشد. از این رو جناب دکتر الکسیس کارل کتابی در این باب نوشته است و نام آن را ( انسان موجودی ناشناخته ) گذاشته است. کمالات اولیاء و کملین از عرفاء از آنجا ناشی شده است که در سیر معرفتی انفسی ( سیر انفسی ) به لطف الهی در حد خود موفق بوده اند و باید دانست که معرفت الهی برای غیر معصومین یا از طریق سیر در انفس است و یا از طریق سیر در آفاق و معرفت از راه سیر در انفس دقیق تر و بالاتر از معرفت آفاقی می باشد و برای حضرات معصومین علیهم السلام ، معرفت الهی از نوع ( بک عرفتک ) می باشد.سیر آفاقی و از آثار به آفریدگار رسیدن از ابتدائی ترین راه معرفت به پروردگار عالم می باشد و از آنجا که انسانها با محسوسات و ملموسات خو گرفته اند و از بدو تولد تا زمان کهولت با اشیاء و پدیده های اطراف خود در ارتباط هستند روی این جهت خداوند در قرآن کریم به سیر آفاقی بیشتر توجه می دهد تا ضمیر خفته انسانها از این طریق بیدار گردد و به شناخت  ومعرفت پروردگار نائل گردند.

و اما در رابطه با سیر انفسی در سوره ذاریات آیه 21 چنین آمده است: و فی انفسکم افلا تبصرون، یعنی در وجود خود شما نشانه ها و آیاتی از پروردگارتان می باشد آیا نمی بینید؟ اگر چه سیر انفسی شامل ابعاد جسمانی انسان نیز می شود ولی با شواهد و قرائینی از جمله حدیث زیبا و عمیق و دقیق پیامبر اسلام ٌ(ص)که فرمود:من عرف نفسه فقد عرف ربه،می توان دریافت که مراد ازسیر انفسی بیشتر ناظر به درک عمق وجودی و درونی و روحی آدمی است که با تزکیه و با عنایات و الطاف الهی و تفکر و دعا و تضرع به درگاه الهی می توان به مراتبی از آن نائل شد و بدون تهذ یب و تزکیه نفس و به غیر از توجهات و عنایات خاصه الهی و بدون تفکر و نیایش خالصانه، شناخت انفسی بسیار بسیار دشوار و یا ناممکن خواهد بود. به نظر می رسد که شاه کلید همه معارف ، معرفت نفس و خود شناسی است همان چیزی که در روایات به عنوان افضل المعرفه و غایت المعرفه و فوز اکبر یاد شده و از عدم معرفت به نفس به عنوان اعظم الجهل و بزرگترین نادانی تعبیر شده است . و در کتاب مصباح الهدایه الی الخلافة  والولایه از امام خمینی با ترجمه سید احمد فهری صفحه 32 چنین آمده است :... بل کل الحقایق للسالک العارف ، معرفة النفس فعلیک بتحصیل هذه المعرفة فانها مفتاح المفاتیح و مصباح المصابیح من عرفها فقد عرف ربه یعنی ... بلکه نردبان همه حقایق از برای عارف سالک همانا معرفت نفس است پس بر تو باد که این معرفت را بدست آوری که شناخت نفس ، کلید همه کلیدها و چراغ همه چراغهاست و هرکس که خود را شناخت پروردگار خود را شناخته است و باز امام خمینی در کتاب فوق الذکر صفحه 81 فرمود : هل قرات کتاب نفسک و تدبرت فی تلک الآیة العظیمه التی جعلها الله مرقاة لمعرفة اسمائه و صفاته ، یعنی آیا تا بحال کتاب نفس خود را خوانده ای؟ و آیا در این نشانه بزرگ الهی تدبر کرده ای؟ نشانه که خداوند ، شناخت آن را نردبان شناخت خود و شناخت اسماء و صفات خود قرار داده است. ( منابع حدیث من عرف :بحارج2ص32 وج95ص452 ومیزان الحکمه ج3ص1876-1877 والحیاة ج1ص114-116 وغررالحکم ص588 حدیث 301 وتفسیر نورالثقلین ج1ص85 ومصباح الشریعه ص13 وکتاب فطرت استاد شهید مرتضی مطهری  ص 46 .

 

آیت الله سیداصغر سعادت میرقدیم لاهیجی




تاریخ : سه شنبه 95/4/29 | 8:17 عصر | نویسنده : عقیق | نظر

آیا شانس واقعیت دارد؟!!



**  آیا شانس واقعیت دارد؟!!

 شانس و اقبال و سرنوشت و بَخت و اِقبال و صُدفه و اتفاق ، کلماتی هستند که گاهی یک معنای غلط از آن اراده میشود  وآن عبارت است از حادثه ای خوب و یا بد که خودبخود بدون اختیار ودخالت ما ویا چیزی بوجود می آید.دراصطلاح فلسفی ودر کتب فلسفی تحت عنوان صدفه واتفاق مورد بحث واقع می شود که آیا صدفه واتفاق واقعیت دارد یانه؟!
 

باید دانسته شود که یکی از ارکان فلسفی ، رکن علییت ومعلولییت است.ازنظر فلسفی وبحث های عقلی ، رابطه علییت در هر علت ومعلولی وجود دارد واگر این رابطه در پدیده ها برداشته شود نظام آنها از هم پاشیده می شود وبه اصطلاح آنارشیسم در عالم تکوین رخ می دهد که سر از تناقض واجتماع نقیضین وارتفاع نقیضین درمی آورد که از نظر عقلی وفلسفی هردوی آن محال است(البته این تعبیر آنارشیسم درعالم طبیعت از بنده است) اگر رابطه علییت برداشته شود معناش  وبازگشتش این است که هرچیزی از هرچیزی ممکن است بوجود آید فرضا یک درخت سیب ممکن است بدون هیج دلیل خاصی هم سیب بیاورد وهم سنگ وهم سگ وهم ... بیاورد؟!!! و....
 پس توجه کنیم که صدفه وشانس واقبال به معنایی که دربالا گفته شد در برابر رابطه علییت بین علت ومعلول قرار دارد ویک اصطلاحی هم معروف است که (تعرف الاشیاء باضدادها) دراینجا هم صدفه وشانس ضد رابطه علییت و پیوند علت ومعلولی است و وجود پیوند علت ومعلولی هم ضد صدفه وشانس است. پس نتیجه این میشود که چون درهمه پدیده ها چه خوب وچه بد باید پیوند وربط علییت بین علت ومعلول برقرار باشد لذا صدفه وشانس واتفاق که ضد آن است  باطل خواهد بود....
واما اگر شانس به معنای این باشد که با علل ناپیدا ،حادثه واتفاق خوب یا بد برای کسی بوجود آید این نوع شانس وجود خارجی دارد چون منتسب به علل نامریی وناپیدا است. علل وعوامل تحقق هر پدیده ای هم گاهی پیداست وگاهی ناپیدا.
درپایان این نکته را هم یادآور میشوم که شانسی که غیرمعقول است واز نظر فلسفی رد شده اگر کسی باور به آن داشته باشد از (باب تلقین مثبت ویا منفی) اثرات خاص خودرا دارد نه از باب اینکه شانس باشد چون ثابت شد که شانس وصدفه واتفاقی که در ابتدای بحث مطرح شد ومعنا کردیم اساسا وجود خارجی ندارد.....

 

آیت الله سیداصغر سعادت میرقدیم لاهیجی




تاریخ : سه شنبه 95/4/29 | 8:11 عصر | نویسنده : عقیق | نظر

نصیحتِ حافظ (ای بیخبر بکوش که صاحب خبر شوی)

 

 

به نام خدا


نصیحتِ حافظ

 

نصیحت گوش کن جانا که از جان دوست تر دارند

جوانان سعادتمند     پند پیر      دانا را

دیوان حافظ با تصحیح مرحوم عبد الرحیم خلخالی غزل 3 .

شِنُفتن نُصح و خیر خواهیِ بزرگانی که فراز و فرود ها را طی نمودند  و در پبرتو تهذیب و اخلاص به شاهراهِ حقیقت و نور رسیدند    و  به وصال محبوب و معشوقِ حقیقی در آمدند  زمینه ساز سعادت و نجات و رستگاری برای کسانی است که در هوای نفس و چاه طبیعت گرفتارند . یکی از کسانی که در پرتو شریعت و طریقت و بهره مندی از قرآن کریم به فراز قُلّه های کمال انسانی و روحانی دست یازید و به عالی ترین مرتبه عروج عرفانی و معنوی رسید و مراتب سلوک را به تمام کمال در نوردید ، مرحوم جناب خواجه شمس الدین محمد حافظ شیرازی است که از علماء و عرفاء و شعراء برجسته قرن هشتم هجری قمری می باشد . دیوان حافظ که سراسر حکمت و معنا است یکی از بارزترین شاهکار شعر عرفانی و معرفتی و ادبی است که به لسانُ الغَیب معروف می باشد .

شعر حافظ همه بیت الغَزَل معرفت است  آفرین بر نَفَس دلکش و لطف سخنش

دیوان حافظ دیوان حافظ  با تصحیح مرحوم عبد الرحیم خلخالی غزل 286 .

حافظ در غزل 368 می فرماید :

 

صبح خیزی و سلامت طلبی چون حافظ

هر چه کردم همه از دولت قرآن کردم

 

ودر غزل 343 فرمود :

هر گنج سعادت که خدا داد به حافظ    

از یُمن دعای شب و وِرد سَحَری بو .

جناب حافظ با اِشراف به همه مراحل سلوکی و معرفتی ، واماندگان چاهِ نفس و طبیعت و درماندگان عالم ناسوت را دعوت به  پرواز به سوی کمال و معرفت و عشق می نماید و چه زیبا سروده است  :

 

 

ای بی‌خبر بکوش که صاحب خبر شوی

تا راهرو نباشی کی راهبر شوی

در مکتب حقایق پیش ادیب عشق

هان ای پسر بکوش که روزی پدر شوی

دست از مِسِ وجود چو مردان ره بشوی

تا کیمیای عشق بیابی و زَر شوی

خواب و خورت ز مرتبه خویش( یا عشق)  دور کرد

آن گه رسی به خویش(عشق) که بی خواب و خور شوی

گر نور عشقِ حق   به دل و جانت اوفتد

بالله    کز آفتاب    فلک    خوبتر   شوی

یک دم غریق بحر خدا شو گمان مَبَر

کز آب هفت بحر به یک موی تر شوی

از پای تا سَرت همه نور خدا شود

در راه ذوالجلال چو بی پا و سر شوی

وجه خدا اگر شَوَدت مَنظر نظر

زین پس شکی نمانَد که صاحب نظر شوی

بنیاد هستی تو چو زیر و زَبَر شود

در دل مدار هیچ که زیر و زَبَر شوی

گر در سرت هوای وصال است حافظا

باید که خاک درگه اهل هنر شوی


دیوان حافظ دیوان حافظ  با تصحیح مرحوم عبد الرحیم خلخالی غزل 485 .


هر گه که دل به عشق دهی خوش دمی بود

در کار خیر حاجت هیچ استخاره نیست

دیوان حافظ غزل 81 .


آن کس است اهل بشارت که اشارت داند

نکته‌ها هست بسی محرم اسرار کجاست

دیوان حافظ غزل 15 .

 

آیت الله سیداصغر سعادت میرقدیم لاهیجی


*********************************

** بسوی کمال ( شرح بر شعر « ای بی خبر بکوش که صاحب خبر شوی)

** ای بی خبر بکوش که صاحب خبر شوی - راسخون



 


 

 




تاریخ : یکشنبه 95/4/27 | 6:35 عصر | نویسنده : عقیق | نظر

فروغ وجدان

 


به نام خدا


فروغ وجدان

 هر انسانی علاوه بر قوه تفکر و تعقل و تدبر و اراده و قوّه خیال و وَهم و خشم و شهوت  ، دارای قوه و نیرویی است که آن را وجدان می گویند همان چیزی که این بیت شعر از حافظ ( علیه الرحمه) به آن اشاره دارد:

دراندرون من خسته دل ندانم که چیست
که من خموشم و او در فغان و در غوغاست

 و در اینکه تعریف وجدان و   حقیقت وجدان  چیست  ؟ وآیا واقعیت دارد یا نه و اینکه محدوده درک وقضاوت آن تا کجا و چه اندازه است و آیا همه قضاوت های وجدانی صحیح است یا نه ؟  بحث های زیادی در میان دانشمندان اسلامی و غیر اسلامی و روانشناسان صورت گرفته است که باید به کتاب هایی که دراین زمینه نگاشته شده است مراجعه نمود   .

انسان موجودی است  که وجود مُعمّایی و مُلغَز و پیچیده او همه دانشمندان و صاحبان خِرَد و اندیشه و فهم  را به شگفتی واداشته است و درک ژرفای وجود حقیقی آن بسیار مشکل و چه بسا مُحال می باشد و حافظ شیرازی در این باره می گوید :

وجود ما مُعمّایی است حافظ     که تحقیقش فسون است و فسانه


 و حضرت امیرالمؤمنین «علیه السلام» نیز فرمود : اتَزْعَمُ انَّکَ جِرْمٌ‏ صَغْیِرٌ وَفیْکَ انْطَوىَ الْعالَمُ الْاکْبَر وَانْتَ الْکِتابُ الْمُبِیْنُ الَّذِى بِاحْرُفِهِ یَظْهَرُ الْمضْمَرُ . دَوَائُکَ فِیکَ وَ لاَتَعلَمُ وَ دَائُکَ مِنکَ وَ لاَ تَشعُرُ . آیا گمان کرده ای که تو یک جسم و جِرم و ماده کوچکی هستی در حالی که در تو عالَم بزرگی نهفته است.  تو کتاب مُبین و روشنی هستی که با حروف آن ، پنهانی ها (حقایق نامعلوم و پنهانی  )آشکار می شود! داروی تو در خودت است و نمی دانی و ناآگاهی و درد تو  هم از خود تو است و نمی اندیشی . «دیوان منسوب به  على علیه السلام: 175. شرح الاسماء الحسنى: 1/ 12.» ] 

با این حال تلاش برای شناخت ابعاد مختلف انسان بسیار شایسته و مورد سفارش اسلام و قرآن و بزرگان و ائمه معصومین (علیهم السلام)  است و هر کسی در حد و توان خود باید در پی شناسایی ابعاد مختلف وجودی خود باشد  و به اصطلاح : آب دریا را اگر نتوان کشید  هم به قدر تشنگی باشید چشید . ارزش و اهمیت خود شناسی تا بدانجاست که حضرت علی (ع) فرمود : مَعرِفَةُ النَّفسِ أنفَعُ المَعارِفِ  معرفت و شناخت نفس «خود شناسی » سودمند ترین و نافع ترین  معرفت ها و شناخت ها است  (غرر الحکم : حدیث  9865.) در رابطه با اینکه خود و من و خود شناسی چیست و چه اقسامی دارد  روجع شود به کتاب انسان در قرآن از استاد شهیذ مطهری ص 73 . 

یکی از ابعاد مهمی  که در رابطه با  انسان ، شایسته است که  کارشناسان دینی و تربیتی بیشتر به آن توجه کنند و  و مورد تبیین و بحث و بررسی قرار دهند  مسئله وجدان آدمی است . شناخت وجدان و آثار بسیار مهم آن نقش به سزایی در تربیت انسان و جامعه و خانواده و محیط دارد . لازم به تذکر است که بحث از وجدان ،  مُنفک و جدای از مسئله روح و نفس و فطرت نیست و بدون توجه به روح و نفس و فطرت به درستی نمی توان در رابطه با بحث وجدان به نتیجه صحیحی رسید زیرا که این امور یعنی وجدان و نفس و روح و فطرت با هم پیوند و ارتباط دارند .  بسیاری از پرسش ها از قبیل : چرا انسان ها ایثار می کنند ؟  چرا انسان ها عدالت را دوست دارند؟ چرا آدم ها حقجو و حق طلب هستند ؟ چرا نباید تن به ذلت داد ؟  چرا باید در قبال خوبی و احسان دیگران حقشناسی نمود؟ چرا باید صادق و درستکردار باشیم؟ چرا باید انسان موحد و خدا پرست باشد ؟ چرا باید به دیگران احترام کنیم ؟ ....   که برای ما انسان ها بوجود می آید در نهایت به امر وجدانی برمی گردد و از این جهت بحث از وجدان می تواند بسیار حائز اهمیت باشد. به جهت اهمیت مسئله وجدان  شخصیت های مختلف فلسفی و عرفانی و اجتماعی و روانشناسی در رابطه با مقوله وجدان به بحث و بررسی نشستند . علامه  استاد شهید مرتضی مطهری و علامه مصباح محمد تقی یزدی و علامه محمد تقی جعفری و کانت فیلسوف آلمانی و زیگموند فروید اُتریشی و  ویکتور هوگوی فرانسوی  و بِرتراند راسل انگلیسی و ژان ژاک رُوسوی سوئیسی و ... از کسانی هستند که در آثارشان درباره موضوع وجدان به نحو مطلق و یا وجدان اخلاقی  بحث های مهمی مطرح نمودند .

برخی در تعریف وجدان چنین گفته اند : به نیروی درونی هر فرد که خوب و بدِ کردار را به وسیله آن ادراک می‌کند، وجدان گفته می‌شود.(فرهنگ عمید) و در اصطلاح روان‌شناسی گفته اند که وجدان عبارت است از نیروی باطنی که خوب و بد را از هم تشخیص می‌دهد و انسان را به سوی خوبی ها سوق داده و از بدی ها جلو گیری می نماید .

تعریفی که بنده از وجدان ارایه می دهم چنین است که  وجدان  که در ردیف عقل عملی قرار دارد عبارت است از قوه و نیرو ی باطنی نورانی و ملکوتی  و  غریزه خاص الهی است که خداوند متعال همراه خلقت انسان در ذات و نهاد و فطرت و سرشت  او قرار داده است که بدی ها و خوبی ها  و رذایل و فضایل را بِالفِطره بدون نیاز به استدلال و دلیل و برهان  تشخیص می دهد و او را به خوبی ها امر و از بدی ها نهی می نماید  و کارهای پسندیده و نیکو را تحسین و افعال زشت و نکوهیده را تقبیح می نماید و آدمی را بر ارتکاب اعمال قبیح و پلید و زشت  ملامت و سرزنش می کند . وجدان نیرویی  است باطنی    و فطری و ذاتی و عمومی  که  وظیفه و کار اصلی آن نظارت بر رفتار و کردار و اعمال آدمی است .وجدان یکی از ویژگی ها و خصوصیات روح انسان است که منشا امر و نهی و  حکم کننده به خوبی ها و باز دارنده نسبت به بدی ها از عمق جان و روح آدمی است  و همه انسان ها از بدو تولد تا آخر عمر  با هر دین و آیینی از این موهبت الهی (یعنی وجدان) برخوردارند مگر کسانی که  با معاصی فراوان و جُرم و جنایت ها و طغیانگری ها  دچار مرگ وجدانی شده باشند .  خداوند در درون هر انسانی دادگاه کوچکی به نام وجدان قرار داده که او را در برابر رفتار و اعمالش حسابرسی می کند و این نمونه و نازله ای از دادگاه عدل الهی است که در روز قیامت  همه انسان ها باید در برابر خداوند نسبت به کردارهایشان پاسخگو باشند . وجدان بهترین قاضی و داور و حکم کننده می باشد که خداوند آن را همیشه همراه ما قرار داده است  وکسانی که وجدان خود را خاموش ویا از بین برده اند از محدوده و دایره انسانیت خارج هستند . از وجدان با تعابیر گوناگونی  همچون وجدان اخلاقی فطری و غریزه ملکوتی و صدای فطرت  و ندای الهی و نفس لَوّامه و واعظ درونی و ضمیر آدمی  و.... یاد شده است .  در  قرآن کریم از آن به نفسِ لَوّامه و ملامتگر یاد شده  که انسان را در انجام اعمال زشت  و ناپسند ملامت می کند . در سوره قیامه آیه 2 چنین آمده است :  وَلَا أُقْسِمُ بِالنَّفْسِ اللَّوَّامَةِ وسوگند به نفس لوّامه و وجدان بیدار و ملامتگر (که قیامت و رستاخیز حق است )

البته خود وجدان هم اقسامی دارد از قبیل وجدان توحیدی ،وجدان پرستش ، وجدان  خدا جویی ، وجدان اخلاقی فطری و ذاتی   ، وجدان  حقیقت جویی ، وجدان علم جویی و وجدان زیبایی طلبی ، وجدان کمال طلبی ، وجدان دینی و مذهبی ، وجدان عقلائی ، وجدان فطری(غیر کسبی) ، وجدان کسبی و اکتسابی ، وجدان عمومی که مربوط به همه انسان ها با هر دین و آیین می باشد( وجدان بشریت )   و وجدان خصوصی که مربوط به هر فرد خاص می باشد و  وجدان ملت ها و قوم ها و  وجدان سیاسی و اقتصادی و  وجدان کاری  ...  که به نظر بنده همه این اقسام گویای یک حقیقت است که همان وجدان فطری خدادای است  که در مقایسه با حقایق و اشیاء  دیگر به صورت اقسام گوناگون وجدان  در آمده است . به عبارت دیگر  در واقع  حقیقت وجدان یک چیز است که به نسبت با حقایق و چیزهای دیگر به اقسام مختلف تقسیم می شود .

ممکن است سوال شود که آیا وجدان همان فطرت است یا نه ؟ عده ای می گویند که وجدان غیر از فطرت است و این دو هیچ ارتباطی با هم ندارند ولی با دقت در مباحث مربوط به وجدان و فطرت درمی یابیم که مابین وجدان و فطرت هیچ مغایرتی نمی تواند وجود داشته باشد بلکه وجدان امری فطری و منطبق با فطرت است وچه بسا این دو یا لازم و ملزوم یکدیگرند و یا اینکه عین هم می باشند و بنظر بنده چنین می رسد که این دو عین همند که محل ظهور  هر یک مختلف  می باشد  و به عبارت دیگر وجدان پژواگ فطرت  است ( دقت بفرمایید).  اِلهامات فطری که در آیات سوره شمس به آنها اشاره شده است همان چیزهایی است که وجدانِ فِطری آدمی به آن ها امر ویا نهی و نیز تحسین و یا تقبیح می نماید  پس  وجدان پژواگ و بازتاب و طنین زیبای فطرت است (دقت بفرمایید)  استاد شهید مرتضی مطهری در کتاب فلسفه اخلاق  چاپ سال 1362 که در اختیار بنده است درصفحه 32  در این رابطه چنین می فرماید :
... قرآن در مورد اینکه انسان مجهز به یک سلسله اِلهامات فِطری است در سوره مبارکه (والشَّمس) می فرماید :

وَ نَفْس وَ ما سَوّاها @
@فَأَلْهَمَها فُجُورَها وَ تَقْواها
@قَدْ أَفْلَحَ مَنْ زَکّاها
@وَ قَدْ خابَ مَنْ دَسّاها

( و (قسم )به جان آدمى و آن کس که آن را منظم ساخته. @سپس فُجور و تقوا (شرّ و خیرش) را به او الهام کرده است.
@که هر کس خود را پاک کرده، رستگار شده.
@ و آن که خود را با گناه آلوده ساخته، محروم گشته . ) 

می بینیم که آخرین سوگند ، سوگند به نفس و روح و اعتدال روح بشر است . خداوند به روح بشر ، کارهای فجور و زشت و همچنین تقوی و پاکی را الهام کرده است .  سپس استاد شهید مطهری  ادامه می دهد و می فرماید : پس از نزول آیه     وَ تَعاوَنُوا عَلَی الْبِرِّ وَ التَّقْوی‏ وَ لا تَعاوَنُوا عَلَی الْإِثْمِ وَ الْعُدْوانِ  ، شخصی  به نام ( وابَصَة بن معبد اَسَدی ) خدمت رسول اکرم (ص) آمد و عرض کرد یا رسول الله سوالی دارم . حضرت فرمودند : قبل از آنکه تو سوال را مطرح کنی من سوال شما را می گویم که چیست ؟ وابَصَه عرض کرد یا رسول الله شما بفرمایید . حضرت فرمودند  : آمده ای  از من سوال سوال کنی که بر  و تقوی وهمچنین اثم و عدوان را برای تو شرح دهم . عرض کرد  بله یا رسول الله . پیامبر (ص) انگشتان مبارکشان را برسینه او گذاردند و فرمود :یا وابَصَه  اِستَفتِ قَلبَکَ  . ای وابَصَه این سؤال را از قلبت و دلت بکن . خداوند متعال این شناخت را به قلب هر بشری الهام فرموده است . استاد شهید مطهری  در ادامه این مطلب  فرمود :  قرآن می فرماید :  وَ جَعَلْناهُمْ أَئِمَّةً یَهْدُونَ بِأَمْرِنا وَ أَوْحَیْنا إِلَیْهِمْ فِعْلَ الْخَیْراتِ ....( و آنان را پیشوایانی قرار دادیم که به فرمان ما ،  مردم را هدایت می کردند و انجام کارهای نیک و .... را به آنها وحی کردیم )
استاد شهید مطهری سپس  در رابطه با این آیه شریفه  می فرماید که علامه طباطبایی در تفسیر المیزان (ج14 ص 305) یک استنباط خیلی شیرینی دارد و می فرماید : خداوند در این آیه نفرمود  ( وَ أَوْحَیْنا إِلَیْهِمْ اَنِ
افْعَلُوا الْخَیْراتِ  )  یعنی نفرمود که ما به آنها وحی کردیم که کارهای خیر بکنید چون اگر اینطور بود  این همان وحی عادی می شد (که بر پیامبر ص نازل می شد) بلکه خود کار نیک و خیر را به آنها وحی کردیم یعنی کار خوب را به آنها (به روح و فطرت و دل  انسان ها) الهام کردیم . (رجوع شود به کتاب فلسفه اخلاق ازاستاد شهید مطهری ص32 و ص33)
سوال دیگری که در رابطه با بحث وجدان  مطرح می شود این که آیا وجدان طبق تعریفی که در بالا برای آن ذکر کردیم همه امور اخلاقی را درک می کند یا نه ؟
درپاسخ به این سوال باید عرض کنم که  قبل از این سوال پرسش دیگری مطرح هست  که ملاک و معیار تشخیص اخلاقی بودن کارها و افعال چیست ؟ این سوال ، سوال  بسیار مهمی است که دیدگاه های مهمی را  در میان دانشمندان اسلامی و غیر اسلامی بوجود آورده است . استاد شهید مرتضی مطهری در کتاب  فلسفه اخلاق به خوبی و به نحو عالی به این مطلب پرداخته است که شایسته است به این کتاب رجوع شود. ایشان معیار ها و ملاک های اخلاقی بودن کارها را از دیدگاه های مختلف بررسی کرده است که  بیان تفصیلی آن در این مقال و مجال نمی گنجد وبنده فقط به  برخی دیدگاه ها و نظریه ها اشاره می کنم:
1-دیدگاه ونظریه عاطفی بودن اخلاق
2-نظریه و دیدگاه اراده  و مصلحت سنجی بر اساس عقل
3-نظریه و دیدگاه  وجدانی بودن اخلاق

4- نظریه و دیدگاه زیبایی در اخلاق
5- دیدگاه و نظریه پرستش . معتقدین این نظریه می گویند کارهای اخلاقی از مقوله (عبادت و پرستش) است حتی آن کسی که در شعور آگاه خودش خدا را نمی شناسد و به وجود خدا اعتراف ندارد ویا آنکه با شعور آگاه خودش این کار را برای خدا و رضای او انجام نمی دهد این کارش یک نوع خدا پرستی ناآگاهانه است... (رجوع شود به کتاب فلسفه اخلاق از استاد شهید مطهری ص 69  مبحث نظریه پرستش)

بعد از بیان انواع دیدگاه ها در رابطه با معیار و ملاک اخلاقی بودن کارها  و افعال اکنون می پردازیم به سوالی که  جلوتر مطرح کرده بودیم و آن سوال این بود که  آیا وجدان ، همه امور اخلاقی را درک می کند و به عبارت دیگر آیا می توانیم بگوییم که معیار اصلی تشخیص  همه کارها و افعال اخلاقی ، وجدان است یا نه؟    با توجه به توضیحاتی که درباره  وجدان در بالا ذکر کردیم و با توجه و دقت در آیات و روایات و ... نتیجه آن است که  معیار اصلی تشخیص همه افعال اخلاقی چه نیکو وچه قبیح ، چه رذایل و چه فضایل  همان وجدان فطری است که ما  از آن به عنوان  غریزه خاص الهی و نیروی ملکوتی و نورانی و... یاد کردیم .  اکثر قریب به اتفاق دانشمندان اسلامی و غیر اسلامی معتقد به این نیرو و قوه هستد ولی تعبیرات آنها در باره آن مختلف است گاهی به آن وجدان اخلاقی فطری گویند و گاه  آن را غریزه ملکوتی نامند و گاهی به تعبیر قرآن  از آن به عنوان نفس لَوّامه یاد می شود  وگاهی طبق روایات به آن واعظ درونی گفته می شود و گاهی نیز به عنوان ضمیر آدمی خوانده می شود و.....


حافظ ( علیه الرحمه) می فرماید :

دراندرون من خسته دل ندانم که چیست
که من خموشم و او در فغان و در غوغاست

سؤال دیگری که در رابطه با وجدان می توان مطرح نمود آن است آیا  احکامی که از وجدان صادر می شود جدای از احکام  عقل است  یا اینکه احکام وجدان همان احکام عقل است ؟  

در پاسخ به این پرسش شایسته است که ابتدا مختصری در باره عقل و بخشی از اقسام عقل توضیحی آورده شود .  مبحث عقل یکی از دامنه دارترین و وسیع ترین  بحث هایی است  که متفکران و اندیشمندان  و دانشمندان و فلاسفه و اهل معرفت و عرفان را به خود مشغول کرده است  .عقل در لغت به معنای  فهمیدن و دانستن و تمییز دادن بین نیک و بد و خیر وشر و حق و باطل  است . اِبن فارِس قزوینی در کتاب مُعجَم مَقاییسُ اللُّغَة که یکی از کُتُب لغت مهم است  در باره معنای عقل چنین گفته است : اَلعَقل، وَ هُوَالحابِسُ عَن ذَمیمِ القَولِ وَ الفِعلِ یعنی عقل آن است که از گفتار و رفتار زشت و ناپسند باز می دارد . اهل لغت گفته اند که عقل از عِقال گرفته شده است و عِقال هم به معنای  پای بند و بستن است و عقل را بدان جهت عقل گویند  که انسان را عِقال می زند و او را از آنچه  مانع  صلاح و سعادت و کمال اوست باز می دارد . عقل در اصطلاحات مختلف معنای خاص خود را دارد اگرچه ممکن است که همه آن معانی مختلف به یک معنای مشترک برگردانده شود . اصطلاحات مختلف عبارتند از : 1- عقل در اصطلاح لغت و لُغَویّون 2-  عقل در اصطلاح فلسفی 3-  عقل در اصطلاح علم کلام 4-  عقل در اصطلاح عرفان  5- عقل در اصطلح علم اخلاق  6- عقل در اصطلاح رویات و آیات  .

 در  روایت آمده است که  از امام صادق  (ع)    در باره عقل سؤال کردند  حضرت فرمود :   ... ما عُبِدَ بهِ الرَّحمنُ وَاکتُسِبَ بهِ الجِنانُ .  فرمود عقل  آن چیزی است که  بواسطه آن خداوند رحمان  عبادت و بندگی شود  و بهشت تحصیل گردد .  سپس از آن  حضرت سؤال کردند که  پس آن چیزی که معاویه دارد چیست ؟   فرمود :   فَقالَ : تِلکَ النَّکراءُ ، تِلکَ الشَّیطَنَةُ ، وهِیَ شَبیهَةٌ بِالعَقلِ ولَیسَت بِالعَقلِ . حضرت فرمود : آن نیرنگ است ، آن شیطنت است . آن به عقل مى‏ ماند ولى عقل نیست .

[أَحْمَدُ بْنُ إِدْرِیسَ عَنْ مُحَمّدِ بْنِ عَبْدِ الْجَبّارِ عَنْ بَعْضِ أَصْحَابِنَا رَفَعَهُ إِلَى أَبِی عَبْدِ اللّهِ ع قَالَ قُلْتُ لَهُ مَا الْعَقْلُ قَالَ مَا عُبِدَ بِهِ الرّحْمَنُ وَ اکْتُسِبَ بِهِ الْجِنَانُ قَالَ قُلْتُ فَالّذِی کَانَ فِی مُعَاوِیَةَ فَقَالَ تِلْکَ النّکْرَاءُ تِلْکَ الشّیْطَنَةُ وَ هِیَ شَبِیهَةٌ بِالْعَقْلِ وَ لَیْسَتْ بِالْعَقْلِ اصول کافى جلد 1 صفحه: 11 روایت 3 . شخصى از امام ششم علیه السلام پرسید عقل چیست؟ فرمود چیزى است که بوسیله آن خدا پرستش شود و بهشت بدست آید آن شخص گوید: گفتم پس آنچه معاویه داشت چه بود؟ فرمود: آن نیرنگست، آن شیطنت است، آن نمایش عقل را دارد ولى عقل نیست.]

با توجه به نکات یاد شده و دقت در مباحث مربوط به مسئله وجدان و عقل ، اکنون می پردازیم به پاسخ سؤالی که در بالا ذکر کرده بودیم . سؤال این بود که   آیا  احکامی که از وجدان صادر می شود جدای از  احکام عقل است یا اینکه احکامِ وجدان  همان احکام عقل است ؟   عقل در یک تقسیمی به عقل عملی( عقل فطری و وجدانی ) و عقل نظری و استدلالی ، تقسیم می شود .به نظر بنده  با عنایت به اینکه وجدان آدمی در ردیف عقل عملی است لذا ممکن است احکام صادره از وجدان در برخی موارد  به حسب ظاهر  با احکام عقلی مغایرت داشته باشد ولی این مغایرت با کمی دقت و تحلیل از بین می رود و در نهایت می توان گفت که احکام عقل اگرچه عین احکام وجدان نیست ولی میتواند مؤید و موافق  آن باشد .  استاد شهید مطهری در کتاب مجموعه آثار شهید مطهری . ج22، ص: 504 در رابطه با عقل عملی و عقل نظری چنین می گوید : مطلب دیگر- که قدمای ما هم همیشه می گفته اند این است که- می گویند عقل انسان دو بخش است: بخش نظری و بخش عملی، یا احکام عقل انسان دو بخش است: نظری و عملی. یک قسمت از کارهای عقل انسان درک چیزهایی است که هست. اینها را می گویند عقل نظری. قسمت دیگر درک چیزهایی است که باید بکنیم، درک «بایدها» . اینها را می گویند عقل عملی. کانت تمام فلسفه اش نقد عقل نظری و عقل عملی است که از عقل نظری چه کارها ساخته است و از عقل عملی چه کارها؟ او در پایان به اینجا می رسد که از عقل نظری کار زیادی ساخته نیست، عمده عقل عملی است، که او به همین مسئله وجدان می رسد.... کانت می گوید وجدان یا عقل عملی یک سلسله احکام قبلی است؛ یعنی از راه حس و تجربه به دست بشر نرسیده، جزء سرشت و فطرت بشر است. مثلاً فرمان به اینکه راست بگو، دروغ نگو، فرمانی است که قبل از اینکه انسان تجربه ای درباره راست و دروغ داشته باشد و نتیجه راستی و دروغ را ببیند، وجدان به انسان می گوید راست بگو، دروغ نگو. بنابراین دستورهایی که وجدان می دهد، همه دستورهای قبلی و فطری و- به تعبیر عوامی- مادرزادی است، به حس و تجربه انسان مربوط نیست. به همین دلیل، فرمان اخلاقی به نتایج کارها کار ندارد، خودش اساس است. مثلاً ما می گوییم: راست بگو، بعد برایش استدلال می کنیم: زیرا اگر انسان راست بگوید مردم به او اعتماد می کنند، مردم به گمراهی نمی افتند، خودش شخصیت پیدا می کند؛ نتایج راستی را ذکر می کنیم. همچنین می گوییم: دروغ نگو؛ نتایج بد دروغ را ذکر می کنیم. می گوید: وجدان اخلاقی به این نتایج کاری ندارد، فرمانی است مطلق. به عبارت دیگر آن عقل است که با مصلحت سروکار دارد. غلط است که ما بیاییم برای مسائل اخلاقی استدلال کنیم که: ایها الناس! امانت داشته باشید به این دلیل، و بعد آثار و مصلحت و فایده امانت را ذکر کنیم؛ ایها الناس! خیانت نکنید، بعد مفاسد خیانت را ذکر کنیم؛ ایها الناس! عادل باشید، آنگاه مصلحتها و آثار عدالت را ذکر کنیم؛ ظالم نباشید، آثار بد ظلم را بیان نماییم. می گوید این اشتباه است. اینها کار عقل است که دنبال مصلحت می رود......

استاد شهید مطهری در کتاب فلسفه اخلاق ص 45 در نقد بر نظریه کانت می گوید : ...  اینکه ( کانت ) می گوید ما از راه عقل نظری هیچیک از این مسائل را نمی توانیم اثبات کنیم ،  اشتباه است . ما از راه عقل نظری هم بدون آنکه راه وجدان و عقل عملی را انکار کنیم می توانیم آزادی و اختیار انسان و بقاء و خلود نفس و وجود خداوند را اثبات کنیم . همان فرمان های اخلاقی را  که او ( انسان) از وجدان الهام می گیرد ، عقل نظری می تواند لااقل به عنوان یک مؤیِّد برای وجدان صادر کند و درک کند .

  آری وجدان نیرویی است  نورانی و ملکوتی که در پرتو روشنی و فروغ آن  انسان ها  می توانند راه را از چاه و هدایت را از ضلالت و  خوبی ها را از بدی ها تشخیص  دهند به شرطی که روشنایی و فروغ آن با طغیانگری و هوی و هوس و جهل و نادانی و معصیت و شهوت و خرافات و تربیت های غلط خانوادگی و اجتماعی و محیطی و... خاموش و کور نگردد. آدمی در پرتو وجدان سالم به هنگام انجام کارهای خوب وخیر مثل دستگیری از مستمندان و ضُعَفاء و بیچارگان و توجه و  نوازش به یتیمان و خدمت به مردم و حل مشکلات انسان ها احساس خوشحالی و سرور  و رضایت و آرامش درونی می نماید  وبا انجام کارهای زشت و ناپسند احساس غم و اندوه و ندامت و سرافکندگی  و عذاب وجدان می کند . فروغ و روشنی وجدان آدمی نشانه حیات انسانیت وی است و با توجه به ارزش و اهمیتی که برای وجدان  بیان داشتیم  بر  همه انسان ها لازم است که وجدان پاک و نورانی خود را از آفات و آسیب ها و آلودگی ها محفوظ و مصون دارند تا در پرتو آن بتوانند دارای زندگی همراه با آرامش و عزت و سعادت و خوشبختی در دنیا و آخرت  باشند .
استاد شهید مطهری می فرماید : هیچکس به اندازه کانت آلمانی به وجدان اهمیت نداده است . در کتاب فلسفه اخلاق ص33 در باره کانت آلمانی چنین می گوید : .... در مشرق و مغرب دنیا بوده اند کسانی که به چنین وجدان مستقلی در بشر ایمان داسته اند ، یکی از آنها کانت فیلسوف معروف آلمانی است که در دنیا او را یکی از بزرگترین فلاسفه و همردیف ارسطو و افلاطون در نبوغ می دانند. .. این فیلسوف معتقد است که فعل اخلاقی یعنی فعلی که انسان آن را به عنوان یک تکلیف از وجدان خودش گرفته است ... او در باره وجدان و ضمیر انسان خیلی حرف ها دارد که در شرح حالش نوشته اند که جمله ای دارد (که شهرت جهانی دارد)که یا به وصیت خودش و یا به انتخاب دیگران بر لوح قبرش نوشته اند وآن جمله خیلی عالی است  که گفته است:
دوچیز است که انسان را همواره به اعجاب در می آورد و هرچه آن را بیشتر مطالعه  می کند اعجابش بیشتر می شود :
1-آسمان پر ستاره ای که بربالای سر ما قرار گرفته است
2- وجدانی که در ضمیر ما قرار دارد .

( رجوع شود به کتاب فلسفه اخلاق از شهید مطهری ص 33 و نیز کتاب انسان و ایمان از  شهید علامه مرتضی مطهری صفحه 74 چاپ 1371 )

آیت الله سیداصغر سعادت میرقدیم لاهیجی




تاریخ : شنبه 95/4/26 | 10:49 عصر | نویسنده : عقیق | نظر

سیاسیون و انقلابیون و مذهبیون باید صبر و متانت داشته باشند

به نام خدا


خداوند به همه ما ظرفیت و سِعه صدر و شرح صدر عطا فرماید. یکی از آسیب های بزرگ و حالِق و تراشنده و از بین برنده  وحدت و اُخُوّت و برادری  و ... در کشور ما عدم تحمّل نظراتِ مخالف است  و یک دلیل مهم آن همان کم ظرفیتی است . خشم و عصبانیت و عدم کنترل بر رفتار و گفتار و نوشتار یکی از  بزرگترین آفت و آسیب شخصیتی است . اینگونه افراد اگر قدرت مالی و یا سیاسی و یا اجتماعی و یا قدرت منصبی و مانند آن داشته باشند فجایع و مصیبت هایی برای خود وجامعه و دیگران بوجود می آورند و متاسفانه ما شاهد برخی از ناهنجاری ها در این زمینه هستیم. همه انبیاء و اولیاء الهی بویژه خاتم انبیاء حضرت  محمد مصطفی  (صَلَّی اللهُ عَلَیهِ وَآلهِ وَسَلَّمَ)  اهل صبر و شکیبایی و متانت  بودند . خداوند متعال در سوره اَحقاف آیه 35  به پیامبر بزرگوار اسلام  (صَلَّی اللهُ عَلَیهِ وَآلهِ وَسَلَّمَ) سفارش و توصیه به صبر می نماید و می فرماید :   فَاصْبِرْ کَما صَبَرَ أُولُوا الْعَزْمِ مِنَ الرُّسُلِ   یعنی  :  (ای رسول ما) تو هم مانند پیغمبران اولوا العزم (در تبلیغ دین خدا و تحمل اذیّت امت) صبور باش.( سوره احقاف آیه 35 )  در عصر ما حضرت امام خمینی (رَحمَةُ اللهِ عَلَیهِ ) نمونه بارز و شاخص صبر و حِلم و متانت بود و به اصطلاح کوهِ صبر بود. جانشین برحق ایشان یعنی مقام معظم رهبری حضرت آیت الله خامنه ای نیز چنین می باشند و شایسته است که انقلابیون و مذهبیون  و افرادی که می خواهند به اسلام و قرآن و انقلاب و نظام جمهوری اسلامی خدمت کنند در صبر و متانت از امام خمینی و مقام معظم رهبری الگو بگیرند . متاسفانه در عصر و زمانه ما پرخاشگری ها و اهانت کردن ها و کوبیدن رقیب و مخالف (چه حقیقی و چه حقوقی) زیاد شده است  و با کمال تاسف اظهار می دارم که تقوای سیاسی و صبر و متانت و ... درجمع  سیاسیون و چه بسا انقلابیون با عناوینی که دارند  کم رنگ شده است.   تقوی مراحلی دارد که در برخی امور ممکن است ما اهل تقوی باشیم ولی در برخی جاها  ممکن است تقوای ما بسیار ضعیف باشد . تقوی در مقام منصب و ثروت و شهوت جنسی  دقیق تر و باریک تر و مهم تر از تقوی در مراحل دیگر است. منصب و قدرت و ثروت معمولا فساد آور است روی این جهت سفارش به تقوی و توجه به تقوی در این موارد بیشتر خواهد بود . امیدوارم که خداوند در همه مراحل و مقامات و در همه امور ودر همه  لغزشگاه ها  یار ویاور ما باشد .


آیت الله سیداصغر سعادت میرقدیم لاهیجی




تاریخ : جمعه 95/4/25 | 4:18 صبح | نویسنده : عقیق | نظر

آیا زن ها شرّ هستند ؟!!!

به نام خدا


آیا زن ها شرّ هستند ؟!!!


قال علی (علیه السلام) :

الْمَرْأَةُ شَرٌّ کُلُّهَا وَ شَرُّ مَا فِیهَا أَنَّهُ لَا بُدَّ مِنْهَا .همه چیز زن (زنان )  شرّ  است و بدتر از همه آنکه چاره ای جز بودن  (زندگی کردن )با آنها  وجود ندارد.( و به اصطلاح باید با آنها ساخت وسوخت)  [تمام زن شر است؛ یا تمام زن‌ها شر هستند .]

نهج البلاغه فیض الأسلام حکمت 230 .

برای اینکه از این حدیث شریف استفاده نامطلوب ونامناسبی نشود لازم است که ابتداءََ  معنای کلمه شرّ  واقسام آن را بیان کنیم وبعد معنای درستی از حدیث فوق ارائه نماییم.  شرّ در لغت به معنای  : بد ،  خسارت ، چیز زیان آور ، مُضرّ  ، بدی , زیان  و... آمده است ولی در اصطلاح  شرّ  عبارت است از آن معنی ومفهومی  که از تقابلش با  کلمه خیر فهمیده می شود وبه اصطلاح ( تُعرَفُ الأشیاءُ بِأَضدادِها یعنی هرچیزی به ضد خود شناخته می شود) شرّ در مقابل خیر  عبارت است از هر آن چیزی که مخالف فطرت  ومانعِ  رشد  و پیشرفت وکمال وسعادت ورستگاری  انسان باشد. و خیر عبارت است از هر آنچه که موافق فطرت و سبب رشد و تکامل وسعادت ورستگاری انسان باشد.  یکی از بحث های مهم  و پیچیده و دقیق فلسفی ومعرفتی ، بحث در باره شرّ وخیر است . خیر چیست و شرّ چیست؟ به چه اموری خیر ویا شرّ گفته می شود؟! آیا درعالم هستی ، شرّی وجود دارد یانه ؟!   در رابطه با خیر وشرّ در عالَمِ هستی چنین گفته اند که خیرِ مطلق ومحض  که هیچگونه بدی  وزشتی و ناپسندی و نقص و کاستی  در آن راه نداشته باشد فقط در باره خداوند متعال مُتَصوّر است و خداوند ، خیر مطلق و نور مطلق است  و همه امور خیر و نور  به او منتهی می شود.[ قُلِ اللَّهُمَّ مالِکَ الْمُلْکِ تُؤْتِی الْمُلْکَ مَنْ تَشاءُ وَ تَنْزِعُ الْمُلْکَ مِمَّنْ تَشاءُ وَ تُعِزُّ مَنْ تَشاءُ وَ تُذِلُّ مَنْ تَشاءُ بِیَدِکَ الْخَیْرُ إِنَّکَ عَلی‏ کُلِّ شَیْ‏ءٍ قَدیرٌ  بگو : بارالها! مالک حکومتها تویی به هر کس بخواهی ، حکومت می بخشی و از هر کس بخواهی ، حکومت را می گیری هر کس را بخواهی ، عزت می دهی و هر که را بخواهی خوار می کنی. تمام خوبیها به دست توست تو بر هر چیزی قادری.سوره آل عمرامن آیه 26. اللَّهُ نُورُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ مَثَلُ نُورِهِ کَمِشْکاةٍ فیها مِصْباحٌ الْمِصْباحُ فی‏ زُجاجَةٍ الزُّجاجَةُ کَأَنَّها کَوْکَبٌ دُرِّیٌّ یُوقَدُ مِنْ شَجَرَةٍ مُبارَکَةٍ زَیْتُونَةٍ لا شَرْقِیَّةٍ وَ لا غَرْبِیَّةٍ یَکادُ زَیْتُها یُضی‏ءُ وَ لَوْ لَمْ تَمْسَسْهُ نارٌ نُورٌ عَلی‏ نُورٍ یَهْدِی اللَّهُ لِنُورِهِ مَنْ یَشاءُ وَ یَضْرِبُ اللَّهُ الْأَمْثالَ لِلنَّاسِ وَ اللَّهُ بِکُلِّ شَیْ‏ءٍ عَلیمٌ . خداوند نور آسمانها و زمین است مثل نور خداوند همانند چراغدانی است که در آن چراغی ( پر فروغ ) باشد ، آن چراغ در حبابی قرار گیرد ، حبابی شفاف و درخشنده همچون یک ستاره فروزان ، این چراغ با روغنی افروخته می شود که از درخت پربرکت زیتونی گرفته شده که نه شرقی است و نه غربی ( روغنش آن چنان صاف و خالص است که ) نزدیک است بدون تماس با آتش شعله ور شود نوری است بر فراز نوری و خدا هر کس را بخواهد به نور خود هدایت می کند ، و خداوند به هر چیزی داناست. سوره نور آیه 35.

و  در باره شرِّ مطلق ومحض  در جای خود (در مَباحث فلسفی و معرفتی )ثابت شده که در عالَمِ هستی ، شرّ مطلق ومحض وجود ندارد وگفته شده است که اساسا شرّ امر عدمی می باشد نه وجودی ، بنابرین شرّ  عقلاََ قابلیتِ وجود و تحقق در خارج را ندارد  ولباس وجود پیدا نمی کند . واما شَرّ وشُرورِ نسبی که به اعتبار امرِ وجودی لحاظ واعتبار می گردد در عالَم هستی  وجود دارد  و  وجودش هم به حَسَب مرتبه و شأن و موقعیت خودش است و به اصطلاح وُجودُ کُلِّ شَئِِ بِحَسَبِهِ . پس شرّ نسبی در عالَم وجود دارد . مثلا مریضی ( که امر عدمی است ) به اعتبار فقدان سلامتی (  سلامتی امرِ وجودی است ) یک امر شرّ تلقی می شود. نیش عقرب ومار و درندگی حیوانات درنده مثل گرگ وشیر وببر ،   نسبت به ما  شرّ است ولی همین ویژگی ها وخصوصیات وصفات برای آن حیوانات خیر است و لازمه حیات وزندگی آنها می باشد. پس شرّ وشُروری که در عالَم است با سنجش ومقایسه و نسبت به امر دیگر به عنوان شرّ وبدی شناخته می گردد و گرنه هرچیزی که به طور وجود مستقل در نظر گرفته شود جز خیر از آن انتزاع نخواهد شد. ( دقت بفرمایید). جناب جلال الدین مولوی رومی شاعر بلند آوازه در این رابطه چه زیبا فرموده است:

 
پس بد مطلق نباشد در جهان
بد به نسبت باشد، این راهم بدان
زهر مار آن مار را باشد حیات
نسبتش با آدمی باشد ممات

بعد از اینکه  فی الجمله ثابت شد که شرّ و شُرور در عالَم نسبی است نه  استقلالی باید بدانیم که در کُمون وذات ودرون همین شرور هم خیراتی نهفته است و خداوند تبارک وتعالی این شرور را برای امتحان و آزمایش و  رشد و کمال وسعادت انسان ها قرار داده است . کسی که در مقابل این شرور وبدی ها وناملائمات مقاومت وپایداری نشان دهد ومبارزه کند به رشد وکمال خواهد رسید.  پس شُرور نیز در واقع  وبا دقت نظر  به خیر وصلاح ومصلحت و برای رشد و پیشرفت آدمی قرار داده شده است مثلا همین مرض و مریضی سبب شد که از قدیم الأیام تاکنون رشته های متنوع پزشکی و متخصصین عالی مقام پدیدار گردد ....

واما در رابطه با حدیث شریف فوق  شرّ به معنای ناخوشایندی وناپسندی می باشد نه به معنای شرّ در مقابل خیر که در بالا بیان کردیم. برخی صفات وحالات وامور مخصوص خانم ها می باشد وبرخی اوصاف و حالات هم مختص به آقایان است و در برخی صفات هم  باهم مشترکند. خانم ها نوعا جزیی نگرند ولی مردها کلی نگرند ونیز زن ها روحیات لطیفی دارند ولی مردان روحیات قوی و سخت تری دارند  و بر این اساس ( حالات و ویژگی های جنس زن ومرد ) نیز  در اسلام و شرع مقدس برای مردان وزنان  علاوه بر احکام مشترک ، تکالیف خاصی وضع شده است . با توجه به نکات پیشین ومطالب یاد شده چنین استفاده می شود که در بسیاری از موارد زن ها  ، رفتارهایی و حالاتی از خود نشان می دهند که مردها خوششان نمی آید  و آن را ناپسند می دارند ولی بااین وجود باید مردها با خانم ها بسازند و با روش های معقول یک زندگی شیرین وباصفا  در کنار هم داشته باشند و دردسرهای ظاهری خانم ها را که در حدیث فوق از آن به عنوان شرّ یاد شده تحمل کنند  و همیشه کانون زندگی وخانواده را گرم نگه دارند وبه اصظلاح خیلی سر به سر خانم ها  نگذارند و مثل خانم ها زیاد باریک بینی وجزیی نگری نکنند و مرد ها باید  بر طبق خصوصیت  و خصیصه خود  در باره خانم ها، کلّی نگر باشند نه جزیی نگر وباریک بین . این حدیث( الْمَرْأَةُ شَرٌّ کُلُّهَا وَ شَرُّ مَا فِیهَا أَنَّهُ لَا بُدَّ مِنْهَا )  شبیه حدیث دیگری است که در نهج البلاغه فیض الأسلام حکمت 58 آمده  که آن حضرت فرمود : الْمَرْاَةُ عَقْرَبٌ حُلْوَةُ اللَّسْبَةِ  یعنی زن همانند  عقربی است که نیش و گزیدنش شیرین است. پس  سخنان و کلمات اینچنینی که از حضرت علی ع نقل شده دال برمذمّت  وتوبیخ وتنقیص  زنان نیست ( دقت بفرمایید) ضمنا کلمه (الْمَرْأَةُ ) در حدیث بالا به معنای غالب زنان می باشد وبه اصطلاح الف ولام در (الْمَرْأَةُ ) الف ولام عهد است به این معنی که غالب زنان در هرعصری با توجه به خصوصیات  جنس زن ، مایه شرّ و دردسر و گرفتاری هستند که باید با آنها ساخت و به خوبی ونیکی از کنار آن ها عبور کرد .   وَالسَّلام


 اَلْمَرْأَةُ  ....  یعنی غالب زنان در هرعصری.
به نظرم این الف ولام در حدیث مورد اشاره در متن بالا برای عهد است لکن ( عهد علی البدل که معنای کلی دارد نه عهد شخصی وجزیی که مخصوص زمان ویامکان خاص باشد) پس مراد از
اَلْمَرْأَةُ  یعنی غالب زنان منتشر در همه اعصار وامصار. اگر  الف ولام در حدیث را عهد به معنایی که عرض کردم بگیریم اشکالی هم  که مطرح است مرتفع می شود ولی اگر عهد جنس باشد مواجه با اشکال خواهد بود.

 اگر الف ولام جنس باشد باید توجه کنیم که دوقسم از الف ولام جنس دال بر حقیقت است که یکی به نحو حقیقت وماهیت جنس است ودیگری به نحو استغراق جنس است واما قسم سوم الف  لام جنس ، دال براستغراق غیرحقیقی است.
حال در فرمایش مولا علی ع طبق نقل که فرمود:
(اَلْمَرْأَةُ شَرٌّ کُلُّهَا... )    مراد از الف ولام جنس از نوع سوم نخواهد بود چون آن قسم از الف ولام جنس دال برمبالغه است که در اینجا نمی تواند مقصود باشد.

واما اگر مراد الف ولام جنس به نحو دوقسم اول باشد که دال برحقیقت جنس است که یکی به نحو استغراق ودیگری به نحو ماهیت و حقیقت جنس ، در این صورت اشکال مورد نظر که در پی پاسخگویی آن بودیم عَود می کند. فَتَأَمَّل جَیِّدا

در ضمن گاهی باید فراتر از ادبیات ابن هشامی گام برداشت تا به مفاهیم و مطالب عالیه دست پیدا کنیم خصوصا در معارف قرآنی. به قول علامه جوادی آملی که فرمود اگر آیه کریمه (
هُمْ دَرَجاتٌ عِنْدَ اللَّهِ وَ اللَّهُ بَصیرٌ بِما یَعْمَلُونَ... سوره آل عمران آیه 163.) را به ابن هشام بدهیم یک لام حتما در تقدیر می گیرد ولی نیازی به تقدیر لام نیست بلکه خود مومنین در آنجا درجه هستند که حتما به دنبال آن برای آنها درجات بالا هم خواهد بود.

فَتَأَمَّل جَیِّدا

 استاد ما مرحوم آیت الله صالحی مازندرانی هم از این نکته ها گاهی در باره آیات دیگر داشتند.

 


آیت الله سیداصغر سعادت میرقدیم لاهیجی




تاریخ : پنج شنبه 95/4/24 | 1:3 عصر | نویسنده : عقیق | نظر

حجاب و عفاف و راهکارهایی در جهت اجرایی کردن آن

 

بسم الله الرحمن الرحیم


**حجاب و عفاف و راهکارهایی در جهت اجرایی کردن آن


بیست و یکم تیر  به عنوان هفته عفاف و حجاب نامگذاری شده است.  روزی که یاد آور قیام خونین و غیرتمندانه مردمان دیار خورشید است. قیامی که در تاریخ ایران اسلامی از آن به عنوان قیام گوهر شاد یاد می شود . مردم غیرتمند  و مُتدیِّن و مُجاهد و فداکار مشهد مقدس به پیروی از علماء متعهد خود در 21 تیر 1314 در برابر توطئه بزرگ  کشف حجاب  که توسط رضا شاه قُلدر و خائن و سرسپرده  اجرا می شد  بپا خواستند و با اجتماع عظیم خود در مسجد گوهر شاد و تقدیم هزاران شهید و مجروح در راه دفاع از حریم  حجاب و عفاف ، حماسه ای جاویدان خلق نمودند و ثابت کردند که مسلمانان  در هیچ عصر وزمانی نباید تسلیم خواسته های نامشروع  دشمنان اسلام و قرآن باشند . جریان روشنفکرِ بیمار و غرب گرایان  که از نوک پا تا فرق سر تسلیم و سر سپرده غرب بودند و حکومت فاسد پَهلَوِی اول را نیز با خود همراه داشتند   ،در اجراء نقشه شوم کشف حجاب که طرح ننگین آن را از استعمارگران غربی گرفته بودند ، شکست مفتضحانه متحمل شدند و به اهداف پلید و شوم  خود  نرسیدند . پیام بزرگ قیام گوهر شاد ، حفظ و مراقبت و دفاع از ارزش ها و شعائر دینی از جمله حجاب و عفاف  است.براساس آیات  و روایات  و ادله دیگر ،حجاب اسلامی از ضرویات دین ومذهب و فقهِ تشیع  محسوب می شود  .  حجاب یک امر فطری و منطبق با فطرت پاک انسان ها است  .  کشف حجاب و لخت و عریان شدن  و بی حیایی برخلاف فطرت و عقل سلیمِ انسان ها می باشد  .حیاء وعفاف و حجاب مُثلَّث مبارکی است که سعادت و سلامت جامعه را تضمین می کند و حافظ حریم خانواده می باشد .  استکبار جهانی با شبیخون فرهنگی  سعی در تخریب و از بین بردن حیاء وعفاف و حجاب داشته و دارد  و مسؤلان فرهنگی باید هوشیار و مراقب باشند .  حجاب مقدمه  عفتِ فرد و جامعه و سبب آرامش و سلامت اجتماعی است .   فلسفه حقیقی حجاب  در واقع  احترام و حرمت به  شخصیت و منزلت واقعی زن  می باشد .   اگر چه مسئله عفاف و حجاب بیشتر متوجه زنان و دختران است    ولی بخشی از احکام حجاب بین زنان و مردان مشترک است و در حقیقت  مردان نیز باید با حفظ عفت  ، حدودی از حجاب را رعایت کنند . یکی از راه های ارج نهادن به مقام و منزلت زنان  حفظ حریم عفاف و حجاب آنها می باشد و هر کار و اقدامی ( اعم از نوشتاری و گفتاری و هنری و...) که عفت و حجاب زنان را مخدوش سازد  در واقع به کرامت و منزلت  و شخصیت واقعی او ضربه و زیان وارد کرده است . سَوق دادن زنان و دختران به بد حجابی و بی حجابی  خیانت بزرگ به همه جامعه و خانواده ها و نسل های فعلی و آینده است . حجاب اسلامی  نماد مترقی اسلامی است که همیشه باید زنده و پابرجا باشدو پوشش اسلامی در قالب حجاب برتر یعنی چادر افتخاری برای بانوان مسلمان می باشد  . استحکام خانواده و پاکی و امنیت جامعه در گرو عفاف و حجاب اسلامی است.  دشمنان اسلام و استعمارگران بخوبی دریافتند که یکی از راه های استیلاء و تسلُّط  بر جوامع اسلامی ، تخریب و تحریف واستحاله و ایجاد تزلزل در اصول و ارزش های والای دینی و اسلامی است . آنها بخوبی می دانند جامعه ای که به معیارها و و ارزش ها و اصول اسلامی و انسانی و ملی خود پایبند  باشند هیچگاه تسلیم خواسته های  نامشروع استعمارگران و مستکبرین نخواهند شد . هرجا که استعمارگران غربی به معنای عام خود ،  نفوذ و تسلط پیدا کردند از راه  نفوذ فرهنگ شوم استعماری و غربی بوده است .استعمار پیر انگلیس که بر بخشی از دنیا  از جمله هند و مناطق اسلامی سیطره و نفوذ داشتند از همین راه ( یعنی استیلاء فرهنگی با ابزارهای متناسب آن ) وارد شدند و به مطامع پلید خود دست یافتند و سبب اختلاف و درگیری و نزاع و عقب ماندگی و انحطاط ملت ها و کشورها  شدند . کشور بزرگ هند به جهت نفوذ فرهنگ استعماری در آن  ، علاوه بر آسیب های فرهنگی و اقتصادی و...  حتی زبان خود را نیز  از دست داد و بجای آن زبان انگلیسی حاکم شد . زبان انگلیسی فقط یک زبان نیست بلکه وسیله ای جهت انتقال افکارپلید و شوم غربی در کشور های تحت نفوذ می باشد . البته منظورم این نیست که آموختن زبان انگلیسی و خارجی  حرام باشد بلکه مقصود آن است که متوجه باشیم که قدرت های استعماری و غربی از هر ابزاری که مناسب باشد و مقاصد شومشان را تأمین نماید استفاده خواهند کرد و مسلمین و ملت ها نباید در برابر برنامه های پلید آنها در خواب غفلت باشند . به نظر بنده غفلت و غافل شدن از نقشه های رنگارنگ دشمنان اسلام و قرآن  ،  بزرگترین  خطر و عاملِ  انحطاط و سقوط  برای جوامع  اسلامی  و مسلمین می باشد . ملت های بیدار و آگاه و بصیر و موقعیت شناس هیچگاه تسلیم اجانب و دشمنان  نخواهند شد . یکی از موارد و جاهایی  که مسلمانان خصوصا ملت شریف ایران باید  متوجه و بیدار و بصیر باشند و راه های نفوذ بیگانگان و دشمنان را مسدود نمایند ، مسئله حفظ حریم حجاب و عفاف است که متاسفانه نقشه های بسیار پیچیده و رنگارنگ و متنوعی از سوی مستکبرین و استعمارگران و غربی ها  و عوامل آنها در این باره  طراحی شده و می شود و اگر اقدامات و برنامه های عملی و کارساز  و حساب شده از ناحیه مسؤلین و متولیان فرهنگی و نهاد های مربوطه  با همفکری فرهیختگان متعهد و علماء و بزرگان دینی صورت نگیرد و یا ضعیف عمل شود  امکان توسعه خطر بد حجابی و بی حجابی وجود دارد. « مستر همفر»جاسوس انگلیسی(جاسوس بریتانیا) که در ممالک اسلامی و خاور میانه  حضور  و فعالیت داشت می گوید :در کشورهای اسلامی و به خصوص ایران تنها راه نفوذ ، حذف حجاب از جامعه است  . توسعه بدحجابی و بی حجابی و ابتذال  چه بسا آسیب های جبران ناپذیری به خانواده ها و جوانان و جامعه وارد می کند .  فساد وفحشاء  و ابتذال و هرزگی  و ناامنی اجتماعی و اخلاقی و آسیب به سلامت روحی و روانی جامعه و تضعیف و تزلزل و گُسستِ  بنیان خانواده و طلاق و جدایی و... بخشی از آثارشوم بد حجابی و بی حجابی   می باشد و حفظ کرامت و هویت و شخصیت زن و ایجاد نسل پاک و شرافتمند  و ارتقای امنیت اجتماعی و اخلاقی و روحی و روانی جامعه و جلوگیری از فساد و جُرم  و ناهنجاری های اخلاقی  و... در پرتو حفظ حریم حجاب و عفاف  و گسترش آن تأمین  می گردد. عفاف و حجاب باید در همه سطوح جامعه اسلامی نهادینه گردد  ولی  مع الأَسف هنوز با اینکه در حدود 38 سال از انقلاب اسلامی ایران می گذرد این امر ( نهادینه شدن عفاف و حجاب در حد مطلوب ) به عِلَل و عوامل  مختلف که در جای خود باید بررسی گردد  ، محقق نشده است و  با وجود اینکه قانون عفاف و حجاب در سال  1384 در شورای عالی انقلاب فرهنگی مصَوَّب شد و برخی اقدامات مقطعی از ناحیه برخی از نهاد ها و تشکل ها در جهت ترویج حجاب و عفاف انجام گرفت ولی  متأسفانه در باره حجاب و عفاف ، کار فرهنگی منسجم و مستمر وجود ندارد  و این یکی از چالش ها و آسیب های مهم در این بخش می باشد . بنده به نوبه خود به عنوان یک وظیفه شرعی و دینی و انسانی ...  جهت تقویت وعملی و اجرایی شدن مقوله عفاف و حجاب در جامعه اسلامی  علاوه بر توجه دادن به آسیب شناسی در باره موضوع یاد شده ، راهکارهایی را نیز به شرح زیر ارائه می نمایم و امیدوارم که مورد توجه مسؤلین و نهادهای مربوطه قرار گیرد :

1- اگرچه همه آحاد ملت مسلمان و شریف ایران در قبال موضوع عفاف و حجاب  مسؤلیت دارند ولی لازم است که پیگیری این مسئله بسیار مهم از ناحیه یک نهاد فرهنگی تحت اشراف دولت جمهوری اسلامی ایران  انجام شود  و همه مردم بدانند که موضوع عفاف و حجاب به طور قانونی و شرعی متوجه فلان نهاد  است  و اگر کسی و یا گروهی در شهری و یا استانی بخواهد در این راستا حرکتی و اقدامی انجام دهد مورد پشتیبانی معنوی و مادی آن نهاد قرار گیرد . بنده هنوز تا این تاریخ متوجه نشدم که متولی و مسؤل مستقیم مسئله عفاف وحجاب به عهده کدام نهاد می باشد . آیا وزارت فرهنگ در این رابطه مسؤلیت بِالمُباشَره و مستقیم دارد یا .... ؟!! البته اگر وزارت امر به معروف و نهی از منکر وجود داشته باشد شایسته است که متولّی این امر خطیر باشد .  موضوع تشکیل وزارتخانه امر به معروف و نهی از منکر در نیمه اردیبهشت ماه سال 1390  از سوی حضرت  آیت‌الله مکارم شیرازی مطرح شد. ایشان فرمودند : باید «وزارت امر به معروف و نهی از منکر» ایجاد شود تا به مسائل اخلاقی در مدارس و دانشگاه‌ها و رسانه‌ها رسیدگی شود .

2-   آسیب شناسی در رابطه با مقوله عفاف و حجاب یکی از اولویت های مهم در مقام  اجراء و عملی کردن عفاف و حجاب در جامعه است .

3- در همه استان ها و شهرستان ها با همکاری و مساعدت مسؤلین و ائمه جُمُعه  و ...  جمع محدودی از افراد متعهد و کاردان و دانا ( حلقه ها  و کار گروه های خاص ) تشکیل شود تا به طور کارشناسی شده مستمرّا  پیگیر موضوع عفاف و حجاب در مناطق مختلف کشور باشند .

4- فرهنگ سازی در رابطه با موضوع عفاف و حجاب با همکاری و مساعدت  نهاد های فرهنگی و مسؤلین مراکز مختلف  می تواند یکی از اولویت های خیلی مهم در این راستا باشد .

5- نقش تشکل های مذهبی و اجتماعی و سیاسی و ... در تقویت و ترویج عفاف و حجاب در جامعه  بسیار حائزاهمیت است  لذا باید از این تشکل ها نیز در این راستا بهره گرفت .

6- نقش صدا و سیما بطور ویژه در رابطه با تقویت و ترویج عفاف و حجاب  بسیار مهم است وصدا و سیما هیچگاه نباید دراین امر کوتاهی نماید . صدا وسیما در واقع یک دانشگاه عمومی و بزرگ برای تعلیم و  تربیت و نشر فرهنگ اصیل اسلامی و دینی است .

7- استفاده از توانمندی های هنری اشخاص و گروه ها  (با اقسام گوناگون آن )  و بهره گیری از توانمندی های شعری و قلمی افراد در مقوله عفاف و حجاب  می تواند گارگشا و مفید باشد .

8- بهره گیری از نظرات عالمانه و  دلسوزانه علماء و مراجع و روحانیت معظّم و مُبَلِّغین عزیز در مناطق مختلف ایران اسلامی می تواند در پیشبرد و تقویت حریم عفاف و حجاب  بسیار تأثیر گذار باشد . هیچگاه نباید از مشورت با علماء و بزرگان دینی غفلت شود .

9- نقش ایمه جُمُعه سراسر کشور در شهرستان ها و استان ها در رابطه با مقوله عفاف و حجاب بسیار حیاتی و مهم است

10- برگزاری همایش های مهم و سازنده در رابطه با عفاف و حجاب با دعوت از کارشناسان و ائمه جمعه سراسر کشور و ... لازم و ضروری است .

11- نقش بسیار مهم حوزه علمیه قم و حوزه های علمیه سراسر کشور نباید نادیده انگاشته شود . حوزه های علمیه باید در رابطه با مقوله عفاف و حجاب مسؤلیت بیشتری داشته باشند به طوری که همه مردم این احساس مسؤلیت را در مرحله اجراء و عمل به عفاف و حجاب  احساس نمایند .

12- از نقش بسیار مهم نمایندگان مجلس شورای اسلامی  در مناطق مختلف کشور نباید غفلت نمود و نمایندگان هر شهری نسبت به این وظیفه مهم دینی و ملی  باید اهتمام ویژه و اقدامات محسوسی داشته باشند .

13- از نقش زنان  و گروه هایی  از قبیل ( جامعه بسیج زنان و مانند آن ) در ترویج و تحکیم عفاف و حجاب نباید غفلت نمود . زنان بخش مهمی از جامعه را تشکیل می دهند و باید در این راه نقش آفرینی شایسته ای از خود نشان دهند .

14- کنترل معقول و صحیح  فضای مجازی و اینترنت  و سالم سازی این فضاها می تواند کمک شایانی در ترویج عفاف و حجاب در جامعه داشته باشد

15- نظارت درست  بر سینماها و رسانه ها و مطبوعات و نشریات  و استفاده از آن ها در جهت تقویت و تحکیم و ترویج عفاف و حجاب  تأثیر به سزایی دارد .

16- ایجاد کانون های آموزش برای ترویج عفاف و حجاب بسیار مؤثر است

17- انعکاس درست و سازنده عفاف و حجاب در دروس دانش آموزان در مقاطع مختلف تحصیلی  ضروری است .

18-استفاده از نظرات اساتید دانشگاه و معلمین عزیز و کارشناسان و متخصصین مختلف ضروری است

19- توجه و نظارت درست و مستمر نسبت به محیط های آموزشی و دانشگاهی در جهت تقویت و ترویج عفاف و حجاب در این مراکز

20- سپاه و بسیج و نیروهای متعهد انقلابی می توانند نقش فعّال و چشمگیری در جهت ترویج وتقویت عفاف و حجاب داشته باشند و امید است که نقش این عزیزان در این راستا محسوس تر و بیشتر باشد .

21- تقویت و پشتیبانی معنوی ومادی مراکز و  نهاد های مسؤل  از  (گروه ها و تشکل های شناخته شده ) که در رابطه با عفاف و حجاب فعالیت دارند ( مانند رَیحانة النبی ص  که متأسفانه  با وجود فعالیت های مطلوب و خوبی که داشته  مورد حمایت قرار نگرفت )

22- همدلی و همفکری همه مسؤلان و نهاد های مربوطه در جهت ترویج و تقویت و احیاء عفاف و حجاب .

23- تصویب قوانین لازم جهت تسهیل در اجراء و عملی کردن  مسئله عفاف و حجاب ضرورت دارد

24- الزام به رعایت حجاب و عفاف در همه مراکز دولتی و ادرات و نظارت درست و مستمر در این زمینه ضروری است  .

25- جلوگیری از اقدامات مخدوش کننده در رابطه با عفاف و حجاب ( ممکن است برخی از اشخاص یا گروه های مسئله دار و مُغرِض  در جهت عفاف و حجاب اقدامات و کارهایی انجام دهند که در ظاهر امر حمایت از عفاف و حجاب باشد ولی واقع مطلب تخریب  و تضعیف جایگاه عفاف و حجاب باشد .

26- برگزاری راهپیمایی سراسری عفاف و حجاب   در همه استان ها و شهر ها  بسیار شایسته و

ضروری است

27- توجه به امر اشتغال جوانان و اشتغال زایی ونیز اقدامات عملی در تسهیل امر ازدواج   می تواند جوانان را به سوی عفاف و حجاب سوق دهد.

28- برخورد قاطع و قانونی باعوامل داخلی و خارجی که حرمت حریم عفاف و حجاب را با روش های مختلف  می شکنند

29- تبلیغات مناسب در قالب های مختلف( فیلم  ، عکس ، نوشتار کوتاه و پرمُحتوی ، ...)  در رابطه با عفاف و حجاب . 

30- احیاء مُتعَه و  صیغه موقَّت با چهار چوب قانونی و شرعی  می تواند نقش سازنده ای در عفاف و عفت عمومی جامعه داشته باشد .


آیت الله سیداصغر سعادت میرقدیم لاهیجی




تاریخ : پنج شنبه 95/4/24 | 3:28 صبح | نویسنده : عقیق | نظر

آیا برخی اذکار و ذکرها سنگین و خطرساز هستند؟!!!

سؤال  و جواب

 

** آیا برخی اذکار و ذکرها سنگین و خطرساز هستند؟!!!

 

مطلق اذکاری که از طریق روایات معتبره وارد شده (غیر از اذکار نمازهای واجب) مستحب است و گفتن این اذکار جهت ارتقاء معرفتی ومعنوی بسیار شایسته و مطلوب است. بعضی از اذکار مطلق هستند و برخی از ذکر ها هم جهت ترتب اثرخاص مقید به حدودی می باشند که دربرخی از  روایات به آن اشاره شده است.
استفاده از اذکار جهت یاد خدا و ارتقاء معنوی هیچ قیدی ندارد و هر اندازه که انسان از (روی اخلاص و توجه و معرفت) آن ذکرها را بگوید اشکالی ندارد وخطری نیز درپی ندارد  ولی کسانی که از استاد خاص معنوی وعرفانی  مورد وثوق برخوردار هستند(که انگشت شمارند) باید براساس ذکری که مورد سفارش استاد است عمل شود و چنانچه طبق آن دستور عمل نشود اثرخاص ممکن است مترتب نگردد اگرچه اثر عام که در هر ذکری که خالصانه گفته شود ممکن است مترتب شود انشاء الله . البته متذکر می شوم که در همه اعصار عده ای شیاد ظاهر الصلاح جهت تامین مطامع و اغراض نفسانی وشیطانی خود برخی از مردم ساده لوح را  (اگرچه تحصیل کرده هم باشند ) با لطایف الحیلی  دچار اغفال کرده و به بیراهه و گمراهی  و رسوایی و هلاکت  می کشانند. به خداوند پناه می بریم از شرور شیاطین جنی وانسی .
والسلام


آیت الله سیداصغر سعادت میرقدیم لاهیجی




تاریخ : چهارشنبه 95/4/23 | 8:50 صبح | نویسنده : عقیق | نظر


  • paper | عصر آدینه | فروش بک لینک ارزان
  • بک لینک با کیفیت | خرید Backlinks